بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

قدرت بی‌قدرتان

قدرت بی‌قدرتان

قدرت بی‌قدرتان

واتسلاف هاول و 1 نفر دیگر
3.8
33 نفر |
15 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

8

خوانده‌ام

65

خواهم خواند

75

نظام پساتوتالیتر همیشه و در هر قدم مردم را لمس می کند، اما همیشه با دستانی پوشیده در دستکش های ایدئولوژیک. برای همین است که زندگی در این نظام چنین آکنده از دورویی و ریا و دروغ است. لازم نیست مردم همه دروغ ها و مغلطه های این نظام را باور کنند، اما باید چنان رفتار کنند که گویی باورشان دارند، یا دست کم در سکوت از کنارشان بگذرند. لزومی ندارد این دروغ ها را بپذیرند. کافی است بپذیرند که با این دروغ ها و در بطن آنها زندگی کنند، زیرا بدین ترتیب بر نظام صحه می گذارند، اطاعتشان را از نظام نشان می دهند، نظام را می سازند، و اصلا خود نظام می شوند.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به قدرت بی‌قدرتان

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به قدرت بی‌قدرتان

پست‌های مرتبط به قدرت بی‌قدرتان

یادداشت‌های مرتبط به قدرت بی‌قدرتان

            بدبین به تغییرات تو حاکمیت و خوش‌بین به تغییرات تو مردم.

میگه تو شرایطی که مردم زورشون به قدرت بالای سرشون نمی‌رسه، راه مقاومت اینه که تن به دروغ ندن و تو دایره حقیقت و برای ارزش‌های واقعی زندگی کنن. میگه همین حرکت‌ها تاثیر اجتماعی میذاره و در ادامه به تشکیل ساختارهای موازی میشه که جایگاه رسمی ندارن، اما مردم برای نیازهای واقعی‌شون اونا رو ایجاد کردن.

از طرفی خیلی خوش‌بینیه. این که اکثریت مردم شروع کنن طبق ارز‌هاش واقعی زندگی کنن. و این که اصلا برداشت مردم از حقیقت یکی نیست و همین حرکت‌های کوچیک می‌تونن هم‌دیگه رو خنثی کنن.

از طرفی هم این تو زمانی نوشته شده که قدرت حکومت‌ها بیشتر از الان بوده. الان با وجود اینترنت دست به دست هم دادن مردم و شکل گیری ساختارهای موازی محتمل‌تر به نظر می‌رسه.

با این که خیلی مستدل صحبت نمی‌کرد و خیلی جاهاش بیشتر از این که استدلال پشت حرفاش باشه، صرفا بازی با کلمات تو دنیای ادبیات بود، ولی من دوست دارم این رویا رو باور کنم. این که مردم یه روزی مسئولیت زندگی‌شون رو قبول می‌کنن و تغییر رو از خودشون شروع می‌کنن و باعث میشن اوضاع زندگی‌شون بهتر بشه و مدام دنبال مقصر نمی‌گردن(با وجود این که مقصرهایی اون بیرون وجود داره).
          
            لطفا در حد کتاب از ایشان انتظار داشته باشید!


1-
از تاریخ و سیاست‌ خواندن، نان شبِ زیست اجتماعی است برای یک "شهروند". خلاصه تا تاریخ کشور خودمان، تجربه بقیه ملت‌ها و حداقل‌های سیاست را ندانیم، نباید انتظار داشته باشیم دلِ زورمندان و سیاسیون برای ما رعایا بسوزد!
در این راستا این کتاب وظیفه خود را انجام می‌دهد، البته نه بیشتر. آگاهی‌بخش است. جامعِ تحلیل سیاسی نیست.

2-
گفتم: چی می‌شه جامعه به این کتاب‌ها گرایش پیدا می‌کنه؟ چجوری خواندن این کتاب‌ها گسترده می‌شه؟ در آن گفت‌وگوهای معرفی چه می‌گذرد؟ این مردمان را چه شده است؟ چه چیز بر ایشان گذشته است؟ به نظرم سوال‌های جالب و مهمی است. 
-جواب دادن بهش؟
- سخت است بسیار سخت. ولی بذار خودم به عنوان کسی که لااقل به چند نفری کتاب را معرفی خواهم کرد، این سوال‌ها را گوشه ذهن داشته باشم.
-حالا بخونمش؟
-آره

3-
یک ایراد مهم کتاب این است که مستعد نقل قول‌سازی فراوان است. گاها هم نویسنده مستدل حرف نمی‌زند و ادیبانه می‌نویسد.
جهانِ سیاسی نویسنده در ضمن اینکه جزئیات و نکته‌سنجی‌های خوبی دارد، مثل شرحی که از بروکراسی و بروکرات‌ها به دست می‌دهد، اما گاها از ساده‌سازی بسیار در عذاب است.
تفاوت اتمسفر سیاسیِ چکسلواکی و ایران هم که باید همواره گوشه ذهن خواننده باشد به نظرم. بالاخره نویسنده به عنوان اولین رئیس جمهور چکسلواکی باید جامعه‌ی خود را بشناسد نه ایران را! 
اگر واتسلاف هاول بتواند این نوع از  سنجش‌گر بودن را در خواننده ایجاد کند، کاری کرده است بس ارزشمند و خواننده کنشی کرده است بس عزیز.
اگر می‌خواهید کتابی بخوانید که بار اندیشگی و علمی بالاتری داشته باشد، کلا کتاب‌های دکتر بشیریه و به طور اخص "درس‌های دموکراسی برای همه" و "گذار به دموکراسی" را بخوانید.
5-
از این کتاب دانش سیاسی، به معنای اخص کلمه، کسب نمی‌کنید اما قطعا آگاهی کسب خواهید کرد.
به قول سهیل خرسند لطفا سعی کنید در زمره کسانی نباشید که این کتاب در حکم سم است برایشان. 
          
            این کتاب و امثال این کتاب به شما یک ذهنیت ضد کمونیستی در تحلیل مسائل میده، در دوران پسا جنگ جهانی و سیطره سرمایه داری، ادبیاتی توسط بلوک غرب علیه بلوک شرق تولید شد، کتاب های متعددی هم در این زمینه هست، بیشتر هم ناظر به نسبت دادن عناوینی چون توتالیتارسیم و دیکتاتوری به کشورهای بلوک شرق بود این ادبیات. در اینکه بلوک شرق دارای اشتباهات حکمرانی متعددی بود شکی نیست، ولی در پس زمینه این ادبیات ضد کمونیستی، دیدگاه های سرمایه داری غربی و توتالیتاریسم مدرن بلوک غرب خوابیده که ذهن های مبتدی اسیرش میشن، شاید لازم باشه یک دور بزنید تا متوجه بشید که واتسلاف هاول، نویسنده این کتاب که رییس جمهور ضد کمونیستی چکسلواکی بود به نوعی برده سرمایه داری شد، از پیمان ورشو خارج شد ولی وارد پیمان ناتو شد، از توتالیتاریسم کمونیست ها برائت جست اما از حمله آمریکا به عراق حمایت کرد. 
جدای از این ها اطلاعات خوبی داخل این کتاب هست، دقت نظر نویسنده در تفکیک بین حکومت های دیکتاتوری و پساتوتالیتر نکته جالب توجهی بود، آسیب شناسی های نه چندان بدی هم نسبت به رویکردهای ایدئولوژیک میکنه.   
          
            تعرض جامعه به خودش

۱.واتسلاو هاول در کتاب "قدرت بی قدرتان" که خواندن آن را به همه توصیه میکنم در وصف حکومت های توتالیتر( او با مفهوم پسا توتالیتر از آن حرف می زند)معتقد است این حکومتها چون در همان آغاز همه نیروهای سیاسی مخالف را از بین می برند مجبورند در مرحله بعد به زندگی روزمره مردم تجاوز کنند و با در اختیار گرفتن ابعاد متفاوت زندگی روزمره مردم بر آنها اعمال قدرت کنند.هاول معتقد است در اینجا سیاست تبدیل به منازعه میان دو برداشت مختلف از زندگی می شود:زندگی در دایره حقیقت یا زندگی در دایره ریا و دروغ و سکوت.به باور هاول رژیم های توتالیتر زندگی روزمره مردم را تبدیل به زندگی در ریا و دروغ و سکوت می کنند.
۲.ازاینرو،هاول معتقد است قدرت اصلی یک نظام توتالیتر سربازان و اسلحه ها و باتوم های آن رژیم نیستند.برعکس،قدرت اصلی این نظام های سیاسی مردمی هستند که به زندگی در دایره ریا و دروغ ادامه می دهند.به باور هاول قدرت واقعی یک نظام سیاسی توتالیتر ریشه در جامعه ای دارد که از اخلاق دل بریده است.او از سبزی فروشی حرف می زند که بی هیچ اعتقادی به نظام سیاسی همه آنچه از او می خواهند را انجام می دهد تا به دیگران بگوید "من سبزی فروش که اینجا زندگی می کنم می دانم چه باید کرد.رفتارم طبق انتظاری است که از من دارید.قابل اعتماد هستم و مو لای درز کارهایم نمی رود.هر چه گفته اند کرده ام و حق دارم در صلح و صفا زندگی کنم".هاول اخلاق این سبزی فروش را اخلاق جامعه و مردمانی می داند که در دایره ریا و دروغ زندگی می کنند و به جامعه خود تعرض و تجاوز می کنند.
۳.به باور هاول،در این وضعیت مهمترین خطری که نظام توتالیتر از آن می ترسد مردمانی هستند که به دفاع از حقیقت می پردازند و با صداقت و شجاعت از دروغ فاصله می گیرند.از اینرو،هاول معتقد است یگانه نقطه شروع برای رسیدن به یک  سرنوشت محترمانه تر خود انسان ها هستند.انسانهای صادق هستند که نشان می دهند پادشاه لخت است.او در جمله ای بی نظیر می نویسد:"تلاش برای اصلاح سیاسی علت بیداری جامعه نیست،بلکه به عکس،اصلاح سیاسی نتیجه نهایی آن بیداری است.
          
            صابر ابر در یک سکانسی از قورباغه میگفت همه ی ما عاشق قدرتیم و به شدت تشنه و به دنبال قدرت و این قدرت به آدم اجازه ی پرواز میدهد و از تو چیزی میسازد که نیستی هرچقدر زشت اما دیگران احترامت میگذارند و حتی کم کم عاشق‌ات میشوند، از اینجا به بعد را هم من بگویم گروهی هم با فیلم بازی کردن برای فریب خود و دیگران با هدف پنهان کردن افعال خبیث‌شان توهم قدرت تمام وجودشان را در بر میگیرد و دائم صدای قوطی حلبی در می آورند غافل از آنکه بوی خباثت‌شان و فیلم بازی کردن‌شان تا ۸۷۰ کیلومتری هم به مشام میرسد .
و اما قدرت بی قدرتان ؛ شما با یک کتاب سیاسی اجتماعی رو به رو هستید که به شخصه از یک جایی به بعد دیدم چون زیر تمام سطورش خط کشیده ام مداد را کنار نهادم و فقط خود را مهمان قلم و اندیشه ی هاول کردم.
کتاب نیازی ندارد درباره اش بگویم و بیان یک جمله از آن خیانت به مطلب کامل تشریح شده در آن میباشد.
با مفاهیم بسیاری در کتاب آشنا میشوید که محبوب ترین‌شان برای من مفهوم "دگراندیش" است
دگراندیشان لزوما عهد شکن و پشت کرده به وطن نیستنید بلکه دگراندیش درد و رنج جامعه را میبنید و به شکلی متفاوت می اندیشد و شهامت بلند بیان کردن آن را دارد و به نظرم اگر نظامی میخواهد پایدار باشد باید پرو بال دگراندیشان را نچیند بلکه دستشان را هم ببوسد و نگذارد حقیقت به بزرگترین دشمنش تبدیل شود و بشود مصداق جامعه ای که هاول اینگونه تشریحش می کند "... یک طرف قضیه دم و دستگاه پساتوتالیتر با آن زهد فروشی عقیمش بود ، و طرف دیگر قضیه یک مشت جوان بی نام و نشان که خواسته ای جز زیستن در دایره ی حقیقت نداشتند ."
          
            ‍ دروازه‌های جابه‌جا شده

مروری بر کتاب «قدرت بی‌قدرتان» واتسلاف هاول

کتاب قدرت بی‌قدرتان در سال ۱۹۷۸ نوشته شده است. هاول که اولین رئیس جمهور چک است در این کتاب با نگاهی کاربردی به مسائل سیاسی متنوعی می‌پردازد.
مهم‌ترین محور کتاب تشریح نوع حکومتی‌ است که هاول آن را «پساتوتالیتر» می‌خواند.
او این حکومت را نوع جدیدی می‌خواند که با دیکتاتوری‌های معمول و حتا با معنای رایجی که ما از حکومت توتالیتر در ذهن داریم متفاوت است.
«پیشوند «پسا» را البته به این منظور انتخاب کرده‌ام که بگویم نظام ما دیگر توتالیتر نیست؛ به عکس، می‌خواهم بگویم با نظام توتالیتری روبرو هستیم که از پایه و اساس با دیکتاتوری‌های کلاسیک و دریافت معمول‌مان از توتالیتاریسم تفاوت دارد.».
نویسنده‌ی کتاب علاوه بر بررسی مسائل سیاسی گریزهایی فلسفی و انسان‌شناسانه به مسائل می‌اندازد و سوژه‌ی کتاب را با عینک‌های متفاوتی می‌بیند.
«این ایدئولوژی برای همه‌نوع پرسشی یک جواب حاضر و آماده در آستین دارد؛ بعید است بشود نصفه و نیمه به آن رو آورد و از طرفی رو آوردن به آن عواقبی جدی برای زندگی انسان دارد.»
در ادامه با این تحلیل که در زمانه‌ی حاضر قطعیت‌های متافیزیکی با چالش‌های جدی روبرو هستند از جذابیت این ایدئولوژی و علت اثرگذاری آن در جامعه می‌گوید.
عنوان «قدرت بی‌قدرتان» در ساختار خود دارای تناقضی زیباست. بی‌قدرتانی که از قدرت خود خبر ندارند و ناخواسته در زمینی فوتبال بازی می‌کنند که جای دروازه‌ها عوض شده و هر چه بیش‌تر تلاش کنند تا گل بزنند اسکوربرد ورزشگاه، امتیاز حریف را بالا می‌اندازد.
نگارنده‌ی کتاب کلید اصلی این بازی را «آگاهی» می‌داند. بی‌قدرتان چون از این بازی آگاهی ندارند با کارهای ساده و بدونِ فکر قدرت حکومت را بیش‌تر می‌کنند.
هاول تمثیل «سبزی‌فروش» را در کتاب به کار می‌برد و با تحلیل کارهای ساده‌ای مثلا چسباندن اعلامیه‌ای بر دیوار مغازه‌اش که شاید اصلا به چشم نیاید زوایای مختلف این قدرتی که حکومت از این سبزی‌فروش می‌گیرد را بررسی می‌کند.
در نظام‌های قدیمی‌تر حکومت در موضعی بالا قرار داشت و مردم می‌دانستند که کجا به آن‌ها ظلم می‌شود و کجا به نفع آن‌هاست. ولی در این نوع نظام، مردم درون حکومت زندگی بدی دارند و از فردیت خود دور رانده شده‌اند ولی باز با دست خودشان با انجام کارهایی اعلام رضایت‌شان را به این نظام اعلام می‌کنند.
به همین خاطر است که اگر یک ناظر بیرونی به این نظام‌ها نگاه کند نمی‌فهمد دلیل اعتراض مردم و نارضایتی‌شان چیست. چون چیزهای اساسی مثل قانون و قوه‌ی قضائیه به خوبی کار می‌کنند ولی نکته این ا‌ست که ناظر بیرونی از دست‌های پنهان دادگاه‌ها، رانت‌ها، پرونده‌سازی‌ها و هزار چیز دیگر که خون این نوع حکومت‌هاست بی‌خبرند.
شباهت‌های بنیادی حکومت آن زمان چکسلاوکی با نظام کنونی ایران باعث می‌شود مطالعه‌ی این کتاب به درک بهتر ما از شرایط خودمان کمک کند.
✍🏼 حسین رهاد
          
            چرا خواندن این کتاب به من پیشنهاد شد؟!
اصلا این کتاب چه ارتباطی با ساختار سیاسی کنونی ایران که گونه‌ای نادر است و هم‌چنین با جنبش تازه شکل گرفته‌ی «زن، زندگی و آزادی» دارد؟
پر واضحه در برخی زمان‌ها، خواندن برخی‌ کتاب‌ها سرعت می‌گیرند و بین خواننده‌ها دست به دست می‌شوند... 
مثلا در زمان شیوع همه‌گیری کرونا، خواندن کتاب‌هایی از جمله «کوری» شدت گرفتند. 
در آغاز جنبش اخیر در ایران، خواندن کتاب‌هایی در مورد شناخت دیکتاتور و دیکتاتوری، نحوه‌ی مقابله و جنگیدن با شخص دیکتاتور و ساختاری که بنا کرده و ... کاملا طبیعی‌ بوده و صدالبته امری عالی، چون شخصا معتقدم اگر ده بار دیگر نیز در ایران انقلاب سیاسی رخ دهد، نه زن به آزادی و برابری می‌رسد و نه خانواده‌ها به رفاه می‌ٰرسند و کیفیت زندگی ارتقا می‌یابد. 

معتقدم این آمار از میزان تحصیل‌کرده‌ها آماری‌ست کاملا فریبنده... 
این تحصیلات و مدارکی که ما کیلویی اخذ کرده‌ را بهتر است بیندازیم در کوزه و آبش را بخوریم. جامعه‌ی کنونی ما عقیم و جاهل است و فاصله‌ی زیادی با پذیرش آزادی دارد. 
هیچ جامعه‌ای را نمی‌توان به زور به سوی آزادی هل داد. نمونه‌اش سال‌ها دموکراسی نیم‌بندی که در افغانستان پدید آمد. 
پس از حمله‌ی ایالات متحده امریکا به افغانستان، طالبان در هزاران سوراخ جا خوردند. دموکراسی جدید سال‌ها افغانستان رو به جلو حرکت کرد و پس از خروج ایالات متحده امریکا، طالبان ظرف مدتی کوتاه مجددا قدرت را قبضه کرد. اگر این هل دادن مردم افغانستان به سوی دموکراسی و آزادی نتیجه بخش بود، مردم افغانستان تا آخرین نفر تا آخرین قطره‌ی خون ایستادگی می‌کردند مقابل طالبان، اما طالبان شهر به شهر مانور داد و بدون مقاومت به پایتخت رسید و ... .

من در دوره‌ی پهلوی زندگی نکرده‌ام اما برای حس خفقان، سیاهی و فساد دوران پهلوی نیاز به این نیست که حتما زندگی کرده باشم. به نسبت جمعیت در آن دوران نفرات زیادی نه روشن‌فکر بلکه منورالفکر داشتیم که موتور پیشران انقلاب گردیده، توده‌ها را فعال و در نهایت انقلابی به راه انداختند که شاه فاسد را از کشور فراری دادند. 
به هیچ‌وجه و تحت هیچ‌شرایطی نمی‌توانم سلطنت‌طلب‌هایی که مدح دیکتاتوری محمدرضا پهلوی را می‌گویند تحمل کنم. این‌که پس از انقلاب، حکومت جدید مرزهای جدیدی در ابعاد فساد، کشتار مخالفین و زیر پا گذاشتن قوانین انسانی با تصویب قوانین دلخواه گشوده، باعث شده دوره‌ی پهلوی گل و بلبل دیده شود،‌ وگرنه دلیل نمی‌شود روی شاهِ فاسد و جنایتکار فراری سفید شود.
از این بحث بگذرم که اگر بخواهم حرف بزنم تمامی ندارد...

این کتاب از جمله‌ کتاب‌هایی‌ست که با شروعش در یک استوری اینستاگرامی نوشتم: 
«این کتاب برای گروهی از خواننده‌ها سم است.»
هنوز هم اعتقاد دارم سم کشنده‌ای برای عده‌ایست. برای آن عده که با خواندن برخی جملات از قبیل جملات زیر:
"رژیم در بند دروغ‌های خودش است... باید همه‌چیز را جعل کند و وارونه جلوه دهد. باید گذشته را جعل کند، باید حال را جعل کند، و باید آینده را هم جعل کند. باید آمارها را جعل کند. باید منکر این شود که یک دستگاه امنیتی فراگیر، غیرپاسخگو و خودسر دارد. باید وانمود کند به حقوق بشر احترام می‌گذارد و باید وانمود کند کسی را مورد پیگیرد و آزار قرار نمی‌دهد. باید وانمود کند از هیچ‌چیز و هیج‌کس نمی‌ترسد. باید وانمود کند در هیچ موردی وانمود نمی‌کند."

"ایدئولوژی یکی از ستون‌های استحکام و پایداری نظام است، اما این ستون روی زیربنای بسیار سستی ساخته شده... ستونی ساخته شده بر پایه‌ی دروغ‌ها. این ساختمان تا زمانی دوام خواهد آورد که مردم حاضر باشند زیر سقف دروغ زندگی کنند."

"هیچ‌وقت روشن نمی‌شود که آن قطره‌ی آخری که صبر مردم را لبریز می‌کند کی فرو خواهد افتاد، یا اصلا آن قطره چه خواهد بود. این دلیلی‌ست که رژیم در واکنشی پیش‌گیرانه حتی کوچک‌ترین تلاش برای اصلاح خود نمی‌کند و فقط سرکوب می‌کند."

تشابهاتی در کشور ایران پیدا می‌کنند و فکر می‌کنند تمام، دیگر تمام و همه چیز را فهمیدند! اما این کتاب نه با ساختار ایران شباهت دارد و نه اصلا برای ایران نوشته شده.

خواندن این کتاب برای من به مثابه اختراع مجدد چرخ بود و چیزی به من اضافه نکرد.
مرور دانسته‌های هاول و جمع‌بندی‌اش را در کتاب خواندم. دانسته‌هایی که خاصه برای بلوک خودش نگارش شده و نه توصیه‌ها، نه راهکارها و نه قواعد بازی‌اش به درد جوامع شرقی نمی‌خورد.
          
            قدرت بی قدرتان یک کتاب عالی است، اما در جغرافیا و شرایط خودش. در واقع نسخه‌ای واحد برای همه‌جا قطعاً نیست و شاید چنین نسخه‌ای اساساً وجود خارجی نداشته باشه. قدرت بی قدرتان به توصیف جامعه‌ای توتالیتر می‌پردازه که از نظام‌های توتالیتر سنتی فاصله گرفته و به عبارتی آپگرید شده. نویسنده اشاره داره که بزرگترین کار حکومت در این نظام گسترده کردن چتری از دروغ بر روی جامعه و درگیر کردن یک یک افراد در این سیستم هست و حالا برای مقابله با اون بهترین کار خروج از این چتر و زندگی در دایره‌ی حقیقته. به نظر میاد که همین مسئله بزرگترین دلیل برای سانسور و جلوگیری از گردش آزاد اطلاعات در نظام های به قول نویسنده پسا توتالیتر باشه. اما چرا به نظر من این کتاب برای جغرافیای ما مناسب نیست؟ بزرگترین دلیل پیشینه‌ی آغشته به خون خاورمیانه و دلیل دوم تقدس بخشی به نظام‌های ایدئولوژیک در این منطقه. جمع این دو دلیل باعث میشه شستشوی مغزی طرفداران و کارگزاران نظام به جایی برسه که هیچ ابایی از دروغ، فساد، کشتن و سرکوب در راستای منافع نظام نداشته باشند، چرا؟ چون نظام مقدس است و حفظ نظام از اوجب واجبات.ه