قدرت بی‌قدرتان

قدرت بی‌قدرتان

قدرت بی‌قدرتان

واتسلاف هاول و 1 نفر دیگر
3.7
59 نفر |
23 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

10

خوانده‌ام

110

خواهم خواند

99

ناشر
نشر نو
شابک
9786004900973
تعداد صفحات
168
تاریخ انتشار
1398/4/3

توضیحات

        نظام پساتوتالیتر همیشه و در هر قدم مردم را لمس می کند، اما همیشه با دستانی پوشیده در دستکش های ایدئولوژیک. برای همین است که زندگی در این نظام چنین آکنده از دورویی و ریا و دروغ است. لازم نیست مردم همه دروغ ها و مغلطه های این نظام را باور کنند، اما باید چنان رفتار کنند که گویی باورشان دارند، یا دست کم در سکوت از کنارشان بگذرند. لزومی ندارد این دروغ ها را بپذیرند. کافی است بپذیرند که با این دروغ ها و در بطن آنها زندگی کنند، زیرا بدین ترتیب بر نظام صحه می گذارند، اطاعتشان را از نظام نشان می دهند، نظام را می سازند، و اصلا خود نظام می شوند.
      

لیست‌های مرتبط به قدرت بی‌قدرتان

پست‌های مرتبط به قدرت بی‌قدرتان

یادداشت‌ها

          صابر ابر در یک سکانسی از قورباغه میگفت همه ی ما عاشق قدرتیم و به شدت تشنه و به دنبال قدرت و این قدرت به آدم اجازه ی پرواز میدهد و از تو چیزی میسازد که نیستی هرچقدر زشت اما دیگران احترامت میگذارند و حتی کم کم عاشق‌ات میشوند، از اینجا به بعد را هم من بگویم گروهی هم با فیلم بازی کردن برای فریب خود و دیگران با هدف پنهان کردن افعال خبیث‌شان توهم قدرت تمام وجودشان را در بر میگیرد و دائم صدای قوطی حلبی در می آورند غافل از آنکه بوی خباثت‌شان و فیلم بازی کردن‌شان تا ۸۷۰ کیلومتری هم به مشام میرسد .
و اما قدرت بی قدرتان ؛ شما با یک کتاب سیاسی اجتماعی رو به رو هستید که به شخصه از یک جایی به بعد دیدم چون زیر تمام سطورش خط کشیده ام مداد را کنار نهادم و فقط خود را مهمان قلم و اندیشه ی هاول کردم.
کتاب نیازی ندارد درباره اش بگویم و بیان یک جمله از آن خیانت به مطلب کامل تشریح شده در آن میباشد.
با مفاهیم بسیاری در کتاب آشنا میشوید که محبوب ترین‌شان برای من مفهوم "دگراندیش" است
دگراندیشان لزوما عهد شکن و پشت کرده به وطن نیستنید بلکه دگراندیش درد و رنج جامعه را میبنید و به شکلی متفاوت می اندیشد و شهامت بلند بیان کردن آن را دارد و به نظرم اگر نظامی میخواهد پایدار باشد باید پرو بال دگراندیشان را نچیند بلکه دستشان را هم ببوسد و نگذارد حقیقت به بزرگترین دشمنش تبدیل شود و بشود مصداق جامعه ای که هاول اینگونه تشریحش می کند "... یک طرف قضیه دم و دستگاه پساتوتالیتر با آن زهد فروشی عقیمش بود ، و طرف دیگر قضیه یک مشت جوان بی نام و نشان که خواسته ای جز زیستن در دایره ی حقیقت نداشتند ."
        

5

چه باید کر
          چه باید کرد؟ راهی هست؟

سهام‌دار یا صاحب‌بنگاه خوشحالی را تصور کنید که در سخت‌ترین وضعیت اقتصادی کشور با نصب قاب عکسی بر دیوار و رعایت انواع ظواهر دارد از نوسان قیمت ملک سود هنگفت می‌برد. یک عکس دیگر یا یک کاغذ آچهار هم پرینت کرده چسبانده به شیشهٔ مغازه که جمله‌ای معنوی از یکی از اولیا یا مقامات عالی کشور را نشان می‌دهد. ممکن است اولی برای تخته‌نشدن کسب‌وکارش ضروری باشد اما دومی را چرا چسبانده است؟ آیا کسی از او خواسته که چنین کاری کند؟ نه احتمالاً. آیا کسی آن جمله را نگاه می‌کند و باور می‌کند؟ نه احتمالاً. آیا خود او به عکسی که چسبانده باور دارد؟ باز هم نه احتمالاً. این نشانه‌ای از میل مرگبار به ایستادن در دایرهٔ دروغ است. امری به‌ظاهر روزمره که به همهٔ مناسبات اجتماعی شکل داده و از درون تهی‌اش کرده است. هاول می‌گوید که نظام حاکم نیاز ندارد که حتماً همهٔ شهروندان با او موافق باشند. نیاز ندارد که وقتی کسی را مجازات کرد همه فریاد حمایتشان آسمان را بلرزاند. کافی‌ست عمومِ مردم «همرنگی با جماعت» را بپذیرند، سکوت کنند، و سعی نکنند خارج از چاردیواری‌شان آشکارا حرفی علیه نظام حاکم بر زبان بیاورند. اینطور خودشان تبدیل به نظام می‌شوند. «دایرهٔ دروغ» و «دایرهٔ حقیقت» دو محدوده‌ای‌ست که هر عمل روزمره، هر موضع‌گیری سیاسی، و هر جمله‌ای را که می‌گوییم در بر می‌گیرد. نظام دیکتاتوری با تکیه بر هزاران دایرهٔ دروغ روزبه‌روز پیشتر می‌رود و جامعه را به‌وسیلهٔ انواع رسانه‌ها و آدم‌های اجاره‌ای از زیستن در دایرهٔ حقیقت دور یا پشیمان می‌کند. فساد می‌کند، فساد را توجیه می‌کند. بی‌کفایت است، آدم می‌کشد، توجیه می‌کند. هاول می‌گوید آنها که زیستن در دایرهٔ دروغ را پذیرفته‌اند نیازی به تحلیل و تفکر ندارند؛ پاسخ‌ها از پیش آماده است. کافی‌ست که یا بپذیرند یا بی‌اعتنا بمانند و دیگران را هم دعوت کنند به بی‌اعتنایی. به همین دلیل، هر لحظه و در هر اتفاق ایستادن در دایرهٔ حقیقت کنشی‌ست رادیکال و اساس اولیه و ضروری هر تغییری در جامعه.
این کتاب حاصل «خسته شدن از خستگی» ملّت چک است. کتابی‌ست که مردمی را از اعماق یأس و امیدباختگی به شناخت دقیق زیر و بالای حکومتی دیکتاتور هدایت کرد و از متون مقدس انقلابی شد که چند دهه بعد نظام دیکتاتوری چکسلواکی را به لژ حکومت‌ها پرتاب کرد: به قبرستان تاریخ. اگر سرخورده شده‌اید، اگر گیج شده‌اید، و اگر می‌خواهید یکی از مهمترین متن‌های زمانهٔ ما را بخوانید، در اولین فرصت این کتاب را پیدا کنید بارها بخوانید.
        

0

          «یک نظامِ بهتر خودبه‌خود تضمینی برایِ یک زندگیِ بهتر نیست؛ درواقع برعکس، فقط با ایجادِ یک زندگیِ بهتر است که یک نظامِ بهتر پرورانده می‌شود» (ص۷۷).

به‌گمانم کلِ مقالاتِ کتابِ حاضر شرح و بسطی‌ است بر جملۀ مزبور. 
پرسشِ اساسی این است: چگونه می‌توان دژِ به‌ظاهرمستحکمِ تمامیت‌خواهی را شکست؟ به‌باورِ هاول، یگانه منشأِ تغییر تلاش برایِ «زیستن در دایرۀ حقیقت» است. حالا این یعنی چه؟ یعنی دستِ‌ردزدن به سینۀ دروغ‌ها و دورویی‌ها و خودفریبی‌ها، یعنی به‌پرسش‌کشیدنِ روایت‌هایِ غالب و تن‌ندادن به ابتذال، یعنی شریک‌نشدن در جعلِ واقعیت، یعنی تحقق‌بخشیدن به فردیت و انسانیتِ خویش، یعنی درآغوش‌گرفتنِ اهدافِ اصیلِ زندگی و پذیرفتنِ تمامِ وجوهش، یعنی بیدارکردنِ وجدانِ خفتۀ آدمی و به‌دوش‌کشیدنِ بارِ مسئولیت‌هایِ خطیر، یعنی شهامتِ حیاتِ مستقل داشتن، و گذر از منفعتِ شخصی و عافیت‌طلبی. 
این رادیکال‌ترین و نتیجه‌بخش‌ترین راهِ رهایی از دامِ نظام‌هایِ تمامیت‌خواه است؛ چراکه چنین نظام‌هایی بر زیربنایی بسیار سست بنیان نهاده شده‌اند؛ زیربنایی متشکل از دروغ‌ها، دسیسه‌ها، تزویرها، ترس‌ها. بنابراین، «زیستن در دایرۀ حقیقت»، به‌ذات، بلایِ جانِ چنین نظام‌هایی خواهد بود، پایه‌هایِ متزلزلشان را به لرزه در خواهد آورد و بقایشان را تهدید خواهد کرد. و این یعنی قدرتِ «من»، قدرتِ «ما»، قدرتِ ما بی‌قدرتان!
        

18

          بدبین به تغییرات تو حاکمیت و خوش‌بین به تغییرات تو مردم.

میگه تو شرایطی که مردم زورشون به قدرت بالای سرشون نمی‌رسه، راه مقاومت اینه که تن به دروغ ندن و تو دایره حقیقت و برای ارزش‌های واقعی زندگی کنن. میگه همین حرکت‌ها تاثیر اجتماعی میذاره و در ادامه به تشکیل ساختارهای موازی میشه که جایگاه رسمی ندارن، اما مردم برای نیازهای واقعی‌شون اونا رو ایجاد کردن.

از طرفی خیلی خوش‌بینیه. این که اکثریت مردم شروع کنن طبق ارز‌هاش واقعی زندگی کنن. و این که اصلا برداشت مردم از حقیقت یکی نیست و همین حرکت‌های کوچیک می‌تونن هم‌دیگه رو خنثی کنن.

از طرفی هم این تو زمانی نوشته شده که قدرت حکومت‌ها بیشتر از الان بوده. الان با وجود اینترنت دست به دست هم دادن مردم و شکل گیری ساختارهای موازی محتمل‌تر به نظر می‌رسه.

با این که خیلی مستدل صحبت نمی‌کرد و خیلی جاهاش بیشتر از این که استدلال پشت حرفاش باشه، صرفا بازی با کلمات تو دنیای ادبیات بود، ولی من دوست دارم این رویا رو باور کنم. این که مردم یه روزی مسئولیت زندگی‌شون رو قبول می‌کنن و تغییر رو از خودشون شروع می‌کنن و باعث میشن اوضاع زندگی‌شون بهتر بشه و مدام دنبال مقصر نمی‌گردن(با وجود این که مقصرهایی اون بیرون وجود داره).
        

5

          لطفا در حد کتاب از ایشان انتظار داشته باشید!


1-
از تاریخ و سیاست‌ خواندن، نان شبِ زیست اجتماعی است برای یک "شهروند". خلاصه تا تاریخ کشور خودمان، تجربه بقیه ملت‌ها و حداقل‌های سیاست را ندانیم، نباید انتظار داشته باشیم دلِ زورمندان و سیاسیون برای ما رعایا بسوزد!
در این راستا این کتاب وظیفه خود را انجام می‌دهد، البته نه بیشتر. آگاهی‌بخش است. جامعِ تحلیل سیاسی نیست.

2-
گفتم: چی می‌شه جامعه به این کتاب‌ها گرایش پیدا می‌کنه؟ چجوری خواندن این کتاب‌ها گسترده می‌شه؟ در آن گفت‌وگوهای معرفی چه می‌گذرد؟ این مردمان را چه شده است؟ چه چیز بر ایشان گذشته است؟ به نظرم سوال‌های جالب و مهمی است. 
-جواب دادن بهش؟
- سخت است بسیار سخت. ولی بذار خودم به عنوان کسی که لااقل به چند نفری کتاب را معرفی خواهم کرد، این سوال‌ها را گوشه ذهن داشته باشم.
-حالا بخونمش؟
-آره

3-
یک ایراد مهم کتاب این است که مستعد نقل قول‌سازی فراوان است. گاها هم نویسنده مستدل حرف نمی‌زند و ادیبانه می‌نویسد.
جهانِ سیاسی نویسنده در ضمن اینکه جزئیات و نکته‌سنجی‌های خوبی دارد، مثل شرحی که از بروکراسی و بروکرات‌ها به دست می‌دهد، اما گاها از ساده‌سازی بسیار در عذاب است.
تفاوت اتمسفر سیاسیِ چکسلواکی و ایران هم که باید همواره گوشه ذهن خواننده باشد به نظرم. بالاخره نویسنده به عنوان اولین رئیس جمهور چکسلواکی باید جامعه‌ی خود را بشناسد نه ایران را! 
اگر واتسلاف هاول بتواند این نوع از  سنجش‌گر بودن را در خواننده ایجاد کند، کاری کرده است بس ارزشمند و خواننده کنشی کرده است بس عزیز.
اگر می‌خواهید کتابی بخوانید که بار اندیشگی و علمی بالاتری داشته باشد، کلا کتاب‌های دکتر بشیریه و به طور اخص "درس‌های دموکراسی برای همه" و "گذار به دموکراسی" را بخوانید.
5-
از این کتاب دانش سیاسی، به معنای اخص کلمه، کسب نمی‌کنید اما قطعا آگاهی کسب خواهید کرد.
به قول سهیل خرسند لطفا سعی کنید در زمره کسانی نباشید که این کتاب در حکم سم است برایشان. 
        

20

          این کتاب و امثال این کتاب به شما یک ذهنیت ضد کمونیستی در تحلیل مسائل میده، در دوران پسا جنگ جهانی و سیطره سرمایه داری، ادبیاتی توسط بلوک غرب علیه بلوک شرق تولید شد، کتاب های متعددی هم در این زمینه هست، بیشتر هم ناظر به نسبت دادن عناوینی چون توتالیتارسیم و دیکتاتوری به کشورهای بلوک شرق بود این ادبیات. در اینکه بلوک شرق دارای اشتباهات حکمرانی متعددی بود شکی نیست، ولی در پس زمینه این ادبیات ضد کمونیستی، دیدگاه های سرمایه داری غربی و توتالیتاریسم مدرن بلوک غرب خوابیده که ذهن های مبتدی اسیرش میشن، شاید لازم باشه یک دور بزنید تا متوجه بشید که واتسلاف هاول، نویسنده این کتاب که رییس جمهور ضد کمونیستی چکسلواکی بود به نوعی برده سرمایه داری شد، از پیمان ورشو خارج شد ولی وارد پیمان ناتو شد، از توتالیتاریسم کمونیست ها برائت جست اما از حمله آمریکا به عراق حمایت کرد. 
جدای از این ها اطلاعات خوبی داخل این کتاب هست، دقت نظر نویسنده در تفکیک بین حکومت های دیکتاتوری و پساتوتالیتر نکته جالب توجهی بود، آسیب شناسی های نه چندان بدی هم نسبت به رویکردهای ایدئولوژیک میکنه.   
        

12

          تعرض جامعه به خودش

۱.واتسلاو هاول در کتاب "قدرت بی قدرتان" که خواندن آن را به همه توصیه میکنم در وصف حکومت های توتالیتر( او با مفهوم پسا توتالیتر از آن حرف می زند)معتقد است این حکومتها چون در همان آغاز همه نیروهای سیاسی مخالف را از بین می برند مجبورند در مرحله بعد به زندگی روزمره مردم تجاوز کنند و با در اختیار گرفتن ابعاد متفاوت زندگی روزمره مردم بر آنها اعمال قدرت کنند.هاول معتقد است در اینجا سیاست تبدیل به منازعه میان دو برداشت مختلف از زندگی می شود:زندگی در دایره حقیقت یا زندگی در دایره ریا و دروغ و سکوت.به باور هاول رژیم های توتالیتر زندگی روزمره مردم را تبدیل به زندگی در ریا و دروغ و سکوت می کنند.
۲.ازاینرو،هاول معتقد است قدرت اصلی یک نظام توتالیتر سربازان و اسلحه ها و باتوم های آن رژیم نیستند.برعکس،قدرت اصلی این نظام های سیاسی مردمی هستند که به زندگی در دایره ریا و دروغ ادامه می دهند.به باور هاول قدرت واقعی یک نظام سیاسی توتالیتر ریشه در جامعه ای دارد که از اخلاق دل بریده است.او از سبزی فروشی حرف می زند که بی هیچ اعتقادی به نظام سیاسی همه آنچه از او می خواهند را انجام می دهد تا به دیگران بگوید "من سبزی فروش که اینجا زندگی می کنم می دانم چه باید کرد.رفتارم طبق انتظاری است که از من دارید.قابل اعتماد هستم و مو لای درز کارهایم نمی رود.هر چه گفته اند کرده ام و حق دارم در صلح و صفا زندگی کنم".هاول اخلاق این سبزی فروش را اخلاق جامعه و مردمانی می داند که در دایره ریا و دروغ زندگی می کنند و به جامعه خود تعرض و تجاوز می کنند.
۳.به باور هاول،در این وضعیت مهمترین خطری که نظام توتالیتر از آن می ترسد مردمانی هستند که به دفاع از حقیقت می پردازند و با صداقت و شجاعت از دروغ فاصله می گیرند.از اینرو،هاول معتقد است یگانه نقطه شروع برای رسیدن به یک  سرنوشت محترمانه تر خود انسان ها هستند.انسانهای صادق هستند که نشان می دهند پادشاه لخت است.او در جمله ای بی نظیر می نویسد:"تلاش برای اصلاح سیاسی علت بیداری جامعه نیست،بلکه به عکس،اصلاح سیاسی نتیجه نهایی آن بیداری است.
        

16

Davoud sarvi

Davoud sarvi

1403/6/21

          واسلاو هاول در مقاله‌ی بلند «قدرت بی‌قدرتان» سعی می‌کند نشان دهد که یک نظام ایدئولوژیک چطور کار می‌کند و چطور به قول سولژنتسین با هزار چفت و بست از دروغ پایدار شده. مردمی که تحت این نظامند از نظر سیاسی قدرتی ندارند اما قدرت این بی‌قدرتان در رها کردن خودشان از همان چفت و بست‌های دروغ است.یک سیستم سیاسی دیکتاتوری به معنای سنتی آن نیست؛ طوری که در آن یک گروه کوچک با اعمال زور مستقیم و دلبخواهی بر بقیه حکومت کنند. بلکه یک سیستم پیچیده‌ی ایدئولوژیک است که جهانی از تصورهای خودش را ساخته و سعی دارد این جهان را به جای دنیای واقعی به همه‌ی مردم بقبولاند.هاول اسم این نظام را «پساتوتالیتر» می‌گذارد نه به خاطر اینکه تمامیت‌خواه نیست، بلکه به این دلیل که نوع تازه‌ای از آن است. تحلیل عمیق و جذاب هاول نشان می‌دهد که باورهای ایدئولوژیک در برابر دنیای واقعی قرار می‌گیرند و به همین دلیل هر نوع بروز و ظهور نشانه‌های دنیای واقعی به معنای به خطر افتادن و به خطر انداختن کلیت نظام است. برای همین هم هست که کمترین نشانه‌ای از نافرمانی با برخوردی جدی روبرو می‌شود.ایدئولوژی به پلی دو طرفه بین مردم و نظام تبدیل می‌شود. نظام با این اعمال کوچک و بزرگ به مردم متصل می‌شود و از آنها استفاده می‌کند. از طرف دیگر مردم هم با همین کارها و کنار آمدن‌ها جزئی از نظام می‌شوند.
        

26