ثریا در اغما

ثریا در اغما

ثریا در اغما

3.7
35 نفر |
15 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

55

خواهم خواند

30

پست‌های مرتبط به ثریا در اغما

یادداشت‌ها

 پردیس

1401/3/8

          «عراقی‌ها از خیر تسخیر آبادان گذشتند» جلال آریان می‌گوید، در پیگیری‌های کابوس‌وارش در پاریس از جنگ عراق با ایران. جلال در آبادان کار می‌کرده، آبادانی نیست ولی به آنجا پیوند دارد، شرکت نفتی است و از آبادان سال‌های ابتدایی جنگ می‌گوید. بریده بریده. در تضاد با پاریس آرام و زیبایی که در آن می‌نوشیدند به سلامتی هم، آن‌ها که در روزهای انقلاب و بعدتر جنگ در رفته بودند. ترسیده بودند یا نگران موقعیت و ثروت رفته بودند. جلال آبادان را هر بار به یاد می‌آورد. که چقدر زیبا بود. که چقدر آباد بود. و به یاد می‌آورد ضجه‌های ارمنی دختر کاتوزیان را، و صدای فصیح می‌آید که از دهان آریان می‌نالد از این گروهی که در اروپا خبر از درد مردم جنگی ندارند. 
اختلاف است که ثریا در اغما نخستین رمان جنگ است یا زمین سوخته. خوزستانی که در این رمان توصیف می‌شود، و حتا فضای جامعه‌ی قلیل ایرانیان مهاجرت‌کرده در همان سال‌ها تازه است. تازه‌ی تازه. جنگ هنوز آن شکل تیپیک خاص سال‌های بعد را به خود نگرفته. یک آشفتگی شدید در همه جا به چشم می‌خورد. «ثریا» در اغماست. دختر جوانی که خواهرزاده‌ی آریان است و به بهانه‌ی او به پاریس آمده است. ثریا قرار بوده تداعی‌گر وطن باشد؟ قضاوت با خواننده است. می‌توان چنین چیزی را از فصیح سراغ گرفت. آریان خود فصیح است. تنهاست و عاشق، بسته به آبادان درست مثل خودش ولی نه آبادانی. فصیح خودش خانه‌ای در آبادان داشت که در جنگ خراب شد. ثریا در اغما صدای فصیحی است که عصبانی است و این سرزمین را تنهامانده دیده. منشش هم با باقی هم‌کارهای دست‌به‌قلمش گویا فرق داشت یا دوست داشت فرق داشته باشد. در «ثریا در اغمایی» که نوشته آبادان یک خاطره است، پاریس کاراکتر است و شهرهای ترکیه مثل بستر رودند، از آن‌ها می‌گذرد.
        

16

          جلال آریان در ماه دوم جنگ به خاطر رسیدگی به وضعیت خواهرزاده‌اش که تو کماست به فرانسه می‌ره. اونجا با جمع ایرانی‌های مقیم اونجا دیدار می‌کنه و یک به یک اونها رو برای خواننده توضیح می‌ده. این کلیت داستانه. 
موضوع داستان بد نیست. درباره‌ی هنرمندها و سیاست‌مدارها و نظامی‌هایی هست که بعد از انقلاب از ایران رفتند. شاید دید جالبی هم داره اما بعضی جاها خیلی جانبدارانه به نظر می‌رسه. مثلاً شخصیت قاسم یزدانی دوست داشتنی توصیف می‌شه چرا که انقلابیه! .
رمان رگه‌هایی از رمان‌های پروفروش عامه‌پسند (بست سلر) داره هر چند من این رو بد نمی‌دونم و به نظرم این یه قدرته که شما بتونید یک رمان خوب بنویسید و عامه‌پسند هم باشه اما این رمان بعضی جاها باعث خستگی می‌شد. رمان پر بود از کلیشه‌ها... در حالی‌که جلال با شخصیت‌های مختلفی رو به رو می‌شه با همه می‌ره کافه می‌شینه و صحبت می‌کنه. هیچ خلاقیتی در صحنه‌ها (جز در فصل اول که از ایران خارج می‌شن) به خرج نمی‌ده. 
ثریا در اغماست مثل «نسل تون به تون شده» مهاجرها و تا آخر هم در اغما می‌مونه اما هیچ وجه شبهی (جز وضعیت پزشکی‌ش) بین این نسل با ثریا دیده نمی‌شه. 
از طرف دیگه پیرنگ رمان خیلی شبیه پیرنگ رمان «همچنان خورشید طلوع می‌کند» همینگوی هست فقط کمی ایرانیزه شده.تو هر دو شخصیت‌های داستان پس از یک رویداد مهم تو زندگیشون تو پاریس جمع می‌شن... شخصیت لیلا آزاده و رابطه‌ش با برت به صورت خیلی کمرنگ‌تری شبیه به برت توی رمان همینگوی هست. بزرگترین فرق این رمان با رمان همینگوی شخصیت‌پردازیه. شخصیت‌پردازی ضعیف بود. اکثر آدم‌ها لحن و تیکه کلام‌هاشون یکی بود... جز شخصیت لیلا آزاده بقیه‌ی اون‌ها شخصیت‌های تک بعدی و ثابتی داشتند. لیلا آزاده هم تنها لغزش‌های فکریش تا حدودی دو بعد به شخصیتش داده بود. 
در کل رمان خیلی خوبی نبود بین 2 و 3 گیر کردم و بهش 3 دادم. 

C'est la vie.
        

10

          جلال برای دیدن خواهرزاده‌اش ثریا که در اغماست به پاریس می‌رود.
این خلاصه نیم‌خطی «ثریا در اغما»ست. خلاصه سه‌خطی و نیم‌صفحه‌ای و بیشتر هم بخواهید، همین است و نه بیشتر! 
کتاب شرح روزهای جلال آریان در مدت اقامتش در فرانسه است،  بدون داستان، بدون فراز و نشیب، بدون تعلیق.
دایی ثریا، بین هتل، بیمارستان و کافه در رفت و آمد است و شما باید صبحانه خوردن، در خیابان قدم زدن، معاشرتش در محافل و تکرار هرروزه همه این‌ها را بارها و بارها، تقریبا بدون هیچ تغییری، بخوانید و خسته نشوید. 
به جز قلم روان اسماعیل فصیح و دایره واژگان خوبش، کتاب تنها در فضاسازی و توصیف فضای فرهنگی سیاسی سالهای بعد از انقلاب  (حین جنگ) در بین ایرانیان (نویسندگان، هنرمندان و صاحب‌نظران نظام قبل) مقیم فرانسه موفق بوده است.
شخصیت‌های متعدد کتاب (جلال راه می‌رود و آشنا می‌بیند، انگار در پاریس جای درخت آشنایان جلال را کاشته باشند)، به جز لیلا آزاده (آن هم با ارفاق) از «نام و نام خانوادگی» فراتر نمی‌روند و اگر در دیالوگ‌ها مستقیم معرفی نشوند، عملا فرقی با هم ندارند.
حتی فلش‌بک‌های آبادان که می‌توانست در تضاد با فضای آرام فرانسه ایجاد معنا و جذابیت کند، هم حیف شده‌اند.
تا صفحه آخر منتظر بودم کتاب از اغما دربیاید، نیامد، ثریا چطور؟

        

26

.
همیشه به
          .
همیشه به هنرجوهایم گفته‌ام توی انتخاب اسم وسواس داشته باشید.‌اولین اسمی که به ذهنتان آمد را زارت ننویسد بالای برگه و تمام.
وقتی کتاب اسماعيل فصیح را شروع کردم به این انتخاب اسم لو دهنده و تابلو‌ی کوچک معرف کتاب نقد داشتم. ثریا در اغما قشنگ لو می‌دهد یک ثریایی تصادف کرده و رفته توی کما!
اما! نه این ثریا آن ثریا روی تخت‌بیمارستان است و نه این اغما کمایی است که به آن مبتلاست.
ثریا ایران است. اغما هم فضای غبارآلود بین زندگی و مردگی است که هنرمندان مهاجر زمان جنگ در آن گرفتارند.
اسم کاملا مفهومی بود و زیرکانه انتخاب شده بود.
اغمای ثریا بهانه‌ایی‌ست برای راوی به جهت بیان کشف و شهود و روایت وضعیت هنرمندان،متفکران و نویسنده‌‌‌گانی که در کشاکش جنگ ایران و عراق از ایران گريخته ‌بودند. 
و اغما حالت واقعی این ادم‌ها بود.
این کتاب حرف زیاد دارد قشنگ‌می‌شود یک جلسه‌ی آنلاین راه‌انداخت و دو ساعت درموردش حرف زد.
علی‌الحساب بگذارید در اولویت مطالعه‌تان. خصوصا که حالا جنگ و مسائل مربوط به آن پررنگ است.
دوازه‌ از سه‌وسه
#چند_از_چند 
#رمان‌ایرانی
#اسماعیل‌فصیح
@berrrke
        

3