القرآن الحکیم

القرآن الحکیم

القرآن الحکیم

حسین غلامی و 4 نفر دیگر
4.9
99 نفر |
33 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

113

خوانده‌ام

135

خواهم خواند

31

شابک
9789649473017
تعداد صفحات
604
تاریخ انتشار
1393/2/3

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        
این مصحف شریف شامل سی جز کامل با مشخصات زیر، تصحیح و بررسی شد و چاپ آن را با رعایت مقررات اعلام شده از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی توسط سازمان چاپ و انتشارات بلا مانع است.

      

پست‌های مرتبط به القرآن الحکیم

یادداشت‌ها

          بازگشت به قرآن
در این بازگشت هر کس در جست جوی راهی است برای برداشت از قرآن و یا همراه پیشنهادی است به خاطر بهره برداری از قرآن.

کسانی هستند که بر اساس آرزو ها و رویاهای گنگ و یا تلقین ها و یا افتادن در یک جو گرم، به قرآن رو اورده اند.
اینها بدون آنکه سوالی طرح کرده باشند و یا اصلا چیز معلوم و مشخصی خواسته باشند، کتاب را می گشایند و معلوم است که با دست خالی باز می گردند و مایوس و متحیر می مانند و با خیالات و بافته های هماهنگ خود را فریب می دهند و سرگرم می سازند.
اصولا مطالعه هر کتاب مادام که با طرح سوال هایی همراه نباشد بهره نمی دهد و خواننده به سادگی از جواب ها و اشاره ها و نکته ها می گذرد و آنها را نمیابد و در خونش نمی نشیند.

یک دسته دیگر آنهایی هستند که سوال هایی داشته اند و این سوال ها را جواب هم داده اند و به خاطر تیمن و تبرک و داشتن مستندی مردم پسند به قرآن رو آورده اند تا شاهدی برای جواب خود بیابند.

و دسته سومی که با مسائل روبرو شده اند و ضرورت ها را یافته اند و سوال های را شناخته اند و سپس در جستجوی جواب به قرآن رسیده اند.
اینها اگر 
سطحی نباشند
و از تسلط بر تمام قرآن برخوردار شوند
و سیر فکری خویش را هدایت کنند
بهره‌مند خواهند شد و الا ...
ع.ص
        

109

          صَدَقَ اللهُ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ وَ صَدَقَ رَسُولُهُ النَّبِیُّ الْاَمِینُ الْکَرِیمُ وَ نَحْنُ عَلی ذَالِکَ

مِنَ لشَّاهِدِینَ وَلشَّاکِرینَ وَ لْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ لْعَالَمِینَ رَبَّـنَا تَقَـبَّلْ مِنَّـآ اِنَّـکَ اَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ

وَا هْـدِ نَا اِلَلْحَقِّ وَ اِلی طَرِیقِ مُّسْتَقِیمْ بِبَرَکَتِ خَتْمِ الْقُرْآنِ لْعَظِیمُ وَاعْفُ عَنَّا یَا کَرَیمُ

وَاغْـفِرْلَـنَا ذُنُوبَـنَا بِفَضْـلِکَ وَ جُودِکَ وَ کَرَمِکَ یَا اَکْرَمَ لْاَ کْرَمِینَ وَ یَا اَرْحَمَ لرَّاحِمِینَ

اَللَّهُمَّ نَوِّرْ قُلُو بَنَا بِالْقُرْآنِ وَ زَیِّنْ اَخْلا قَنَا بِا لْقُرْآنِ وَ نَجِّنَا مِنَ لنَّارِ بِالْقُرْآنِ

وَ اَدْخِلْنَا فِی لْجَنَّتِ بِالْقُرْ آنِ اَللَّـهُمَّ عَجِّلْ فِی فَرَجِ مَوْلا نَاصَـاحِبَ لْعَـصْرِ وَ لـزَّمَـانِ بِـالْقُرْآنِ

اَللَّـهُم مَّشْـفِ مَرْضَـا نـَا بِـالْـقُـرْآنِ وَ الـرْحَمْ مَوْ تَا نَـا بِا لْقُرْآنِ وَ سَلِّمْ مُسَافِرِ ینَنَا بِالْقُرْآنِ

اَللَّهُمَّ جْعَلِ الْقُرْآنَ لْنَا فِی لدُّ نْیَا قَرِینَا وَ فِـی لْـقَبْـرِ مُو نِـساً وَ اَنِیـساً

وَ فِـی لْقِـیَامَتِ شَافِـعاً وَ شَفِیـعاً وَ اِلَلْـخَیْـرَاتِ کُـلِّـهَا دَلِیـلا اَللَّـهُمَّ فْـتَحْ لَنَا بَا لْخَیْرِ،

وَاخْتِمْ لََنَا بِالْخَیْرِ ، وَاجْعَلْ عَوَاقِبَ اُمُورِنَا وَ اُمُورِالْمُؤْمِنِینَ لْحَاضِرِینَ خَیْراً

* بِحَقِّ سُورَه لْمُبَارَ کَهِ الْفَاتِحَه مَعَ الصَّلَوَاتْ
        

11

          قَدْ جاءَکمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کتابٌ مُبِینٌ.
از طرف خدا، نور و کتاب آشکاری به سوی شما آمد.
مائده، آیه ۱۵

این یک سال اخیر تاریک بودم. خیلی تاریک. ولی در این تاریکی قرآن برایم نور بود. نور.
راستش را بخواهید من هیچوقت مواجهه صحیحی با قرآن نداشتم. قبل از دبستان روخوانی قرآن را یاد گرفته بودم. بعد هم از طرف مادرم وادار شدم به حفظ قرآن. ولی هیچوقت این کار را دوست نداشتم. اینکه باید آیه های نامفهوم عربی را مدام تکرار می‌کردم تا توی ذهنم بماند بدون اینکه بدانم چه می‌گوید. خسته شدم و ولش کردم.
گذشت و چهارده، پانزده ساله که شدم به توصیه بزرگتری شروع کردم به تفسیر خوانی.
تازه پیدا کرده بودم چیِ این قرآن را دوست دارم. حرف هایش را.
این قرآنی که شناختم قرآن جدیدی بود. آن قرآنِ نامفهومِ سختگیرانه کودکی‌ام نبود.
ولی آنموقع هم پُر بودم. می‌خواندم که پُر تر شوم.
ظرفی برای بهره بردن نداشتم.
ولی سالی که گذشت...
خالی شده بودم...
از همه چیز.
تهی بودم و حفره هایی هم در وجودم پیدا شده بود.
تنها پناهم همین تفسیر خوانی ها بود. تنها چیزی که برایم باقی مانده بود.
تشنه بودم. و هر آیه‌ای که تلاوت شد مثل جرعه آب گوارایی نشست بر تشنگی وجودم...
دانه به دانه آیه ها را بوسیدم و گذاشتم جایی توی قلبم.
توی قلبِ مهر خورده و بیمارم.
قادر نیستم بگویم این آیه ها با من چه کردند. فقط انگار درست برای من نازل شده بودند. درست به موقع می‌آمدند و می‌نشستند جایی که باید بنشینند. و زخمی را التیام می‌دادند.
این ها را که می‌گویم، نه اینکه واقعاً هم زیاد قرآن خوانده باشم...نه.
ولی همان آیه هایی که خوانده‌ام و می‌خوانم را هم مثل گنج عزیزی توی دلم نگه می‌دارم و گاه به گاه برای خودم تکرارشان می‌کنم. آن‌قدر که گاهی بعضی هایشان را حفظ می‌شوم. بدون اینکه بخواهم.
اول خیال می‌کردم این چیزی که دارد وجودم را سیراب می‌کند تفسیر مطهری و صفایی حائری است. ولی بعد دیدم این چیزی که خواندم نه مطهری بود نه صفایی حائری. که آثار دیگر همین ها در برابر تفسیر هایشان برای من مثل قطره‌ای بود مقابل دریا. این چیزی که خواندم قرآن بود. خودِ قرآن. قرآنِ عزیز. نورِ عزیزم در دوران تاریکی.
        

7

          استاد ارجمندی در مراسم رونمایی یکی از کتابها می گفت که آن کتاب مهمی که باید از آن رونمایی شود، قرآن است. واقعا بدبختی مسلمین در حال حاضر این است که قرآن را نمی فهمیم و فراموش کرده ایم که قرار است قرآن ما را هدایت کند! ما دانشگاهیان که خودمان شده ایم و روش شناسی تحقیقاتمان! بقیه که قرآن را می خوانند چون نور است! و قرار نیست استفاده دیگری از آن ببرند! از مظلومیت قرآن بگذریم!
قرآن کریم با ترجمه آقای ابوالفضل بهرامپور، مفسر ارجمند قرآن کریم، کتاب ارزشمندی است که هم ترجمه مناسب و کم غلط تری از قرآن دارد و هم لغت نامه ای در هر صفحه برای لغات سخت دارد که ضمن آوردن ریشه سه حرفی به توضیح کلمه یا عبارت سخت پرداخته است.
این قرآن در دانشگاه امام صادق علیه السلام، کاربرد text درسی را پیدا کرده است. در درسهای قرائت و ترجمه قرآن کریم 1و 2، قواعد عربی 1تا 4 و اعراب و ترجمه قرآن کریم، کتاب راهگشا و مناسبی است. متاسفانه مثل سایر تکستها، خوانده می شود، امتحان داده می شود و فراموش می شود. به عمل نمی رسد!
تفسیر نسیم حیات آقای بهرامپور نیز مدتی در قالب طرح تفسیری بیان (دفتر اعزام مبلغ) و مدتی نیز در قالب طرح تدبر و تفسیر (واحد درسی) مورد استفاده دانشجویان دانشگاه امام صادق علیه السلام قرار داشت.
توجه به برخی جزئیات و ظرافتها از نکات ارزشمند کار استاد بهرامپور است.

نشر سبحان و آوای قرآن، این کلمات مفید و خواندنی را چاپ کرده است. باور کنید! این بهترین کتاب دنیاست!
        

1

عصر همان ر
          عصر همان روز اول، جمعه، شروع کردم به خواندن دیوارنوشت‌های سلول. یک جایی نزدیک در نوشته بود: «اطلب مصحف» یا چیزی شبیه این. همان لحظه، دکمه میکروفون سلول را زدم و گفتم مصحف می‌خواهم. گفت اجابت هیچ مطالبه‌ای مقدور نیست، مگر با اذن رقیب [مراقب] که یکشنبه می‌آید، یوم الاحد.

یکشنبه اما مراقبی نیامد و من چند باری باز درخواست کردم. روز بعدش هم و روز بعدش. به مسئول پخش غذا، به مسئول کانتر از طریق میکروفون و به هرکس که می‌توانستم با او حرف بزنم. صدبار: مصحف، مصحف، مصحف! 

صبح روز ششم، چهارشنبه، رقیب دریچه کوچک میان در آهنی آبی رنگ سلول را باز کرد و گفت: «ایرانی، مصحف! تفهم عربی؟» و یک قرآن قطع رقعی، چاپ مرکز طبع قرآن ملک فهد را روی دریچه گذاشت. رویش نوشته بود «هدیه خادم حرمین شریفین، ملک عبدالله بن عبدالعزیز، لایجوز بیعه». با شوق برداشتمش و بوسیدمش. خوش‌حال‌ترین بودم بین آن روزهای تنهایی. همان لحظه شروع کردم به خواندن و خواندم و خواندم. نشسته، ایستاده، دراز کشیده بر تشک. بیش از هر وقت دیگری می‌فهمیدم و آیات بر قلبم می‌نشست. یک روزه کل قرآن ختم شد و بعد از آن هم ۵ باری دیگر.

قرآن در ۷۰ روز زندان ذهبان رفیقم بود و چه خوش رفیقی. با آن به وجد آمدم، ترسیدم، اشک ریختم و خوشحال شدم. چیزهایی از قرآن فهمیدم که هیچ وقت پیش از آن متوجه‌شان نبودم و حالا امیدوارم توفیق رفاقت با این کتاب باشکوه برایم ادامه‌دار باشد. بیشتر از آن بخوانم و بیشتر درباره‌اش بنویسم. ان شاء الله.

پ.ن: عکس، قرآنی شبیه همان است که در زندان بود. البته هدیه ملک سلمان بن عبدالعزیز به مادرم در انتهای سفر حج و تازه چاپ.
        

117