معرفی کتاب رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم اثر حبیبه جعفریان

رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم

رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم

حبیبه جعفریان و 24 نفر دیگر
3.8
90 نفر |
33 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

15

خوانده‌ام

187

خواهم خواند

68

شابک
9786226194075
تعداد صفحات
216
تاریخ انتشار
1399/6/17

توضیحات

        این کتاب، روایت کرامت ها، شفا و معجزه های بزرگ نیست. شرح زنده شدن ذره ای از درون انسان در فراخوان هر ساله ی محرم است. «رستخیز« ماجرای جست و جو گرانی ست که میان دیوارپوش های سیاه، پرچم های سرخ و کتیبه های سفید به خرده ای اندیشه، اندکی شهود یا تغییری کوچک رسیده اند. بیست و چهار نفر از اتفاق هایی نوشته اند که نسبت آن ها را با رخداد سال 61 هجری تغییر داده. بیست و چهار نفر از تجربه هایی نوشته اند که در دلی این سنت و عزا و در همین کوچه ها و تکیه ها شکل گرفته و دریافت و برداشت تازه با خودش آورده.کتاب «رستخیز» کتاب دوم از مجموعه «کآشوب» «روایت رستخیز هر ساله است که هنوز هم رستگاری های کوچک و بزرگ می آفرینند و ما را از نو می کند. درباره این کتاب بیشتر بخوانید
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم

لیست‌های مرتبط به رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم

نمایش همه

پست‌های مرتبط به رستخیز: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم

یادداشت‌ها

          کشکولی بود در نوع خودش! به نظرم کاشوب از رستخیز بهتر بود
رستخیز روایت‌های ضعیفش بیشتر بود
بعضی‌هاشون که شبه داستان بود و خواننده بیشتر احساس میکرد داره داستان میخونه تا روایت مثل سیتارابین
بعضی‌هاش روایت رو با مجلس روضه اشتباه گرفته بودن و برای خواننده روضه میخوندن!نه که با قلم و داستان خودشون برای مخاطب روضه تداعی کنن! خیر. رسما روضه. مثل اینکه بگی علی اصغر رو اورد تو میدون امام و فلان شد و بهمان شد! مثل گوشه‌ی حسین
بعضی روایت‌ها هم یه داستان و اتفاق شخصی بود که مخاطب نمیتونه مثل نویسنده باهاش ارتباط بگیره و نویسنده هم این هنر رو نداشته که مخاطب رو با خودش همراه کنه  مثل تراژدی شخصی

روایت‌های عالی هم کم نبود البته مثل شیشه شمر. نابازیگری. نذر کردن نبض دوم

بعضی روایت‌ها  هم بودن که خواننده احساس میکرد نویسنده کلی به خودش فشار اورده و فکر کرده تا بتونه یه روایت محرمی که براش اتفاق افتاده بنویسه! و بیربط و باربط رو به هم وصل کرده که ... بگذریم
        

0

          کتاب رستخیز روایت‌هایی از ۲۴ روایت‌گر و نویسنده است که بر اساسِ نوشته‌ی اولِ کتاب «بیست و چهار روایت از روضه‌هایی که زندگی می‌کنیم» می‌باشد و در واقع کتاب همان جلد دوم کتاب «کاشوب» است که با نام جدید منتشر شده است.
روایت‌هایی که وقتی می‌خواندم برایِ منی که به نوشتن علاقه‌مندم حس‌‌های متفاوتی را ایجاد می‌کرد. بعضی از روایت‌ها بسیار ساده نوشته شده بودند که بعضا برایِ انتخاب کلمات، ابتدایی و ساده به نظر می‌رسیدند که همین باعثِ دلگرمیِ توانستنِ نوشتن برای منِ آماتور و غیرِ حرفه‌ای می‌شد. در بعضی از روایت‌هایِ دیگر هم آن‌قدر کلمات از دیدگاهِ روایت‌گر حولِ موضوع می‌چرخیدن و از دید نوشتن برایم پیچیده می‌شد که گاهی من را به نامیدی برایِ نوشتن می‌کشاند.

ولی در آخر به این نتیجه رسیدم که شبیهِ همان فوتبالی که بازی می‌کنم برایِ نوشتن هم باید هر کسی خودش باشد نه سعی به شبیه به کسی بودن. هر چند استفاده از تجربیات موفق‌ها  قطعا بی‌تاثیر نمی‌تواند باشد.

روایت‌های کتاب بعضا متاثر کننده بود و در کل خواندن کتاب خالی از لطف نمی‌باشد.

کتاب رستخیز اولین کتابی بود که در تمام عمرم از کتاب‌خانه قرض گرفته بودم و برای همین بر خلاف کتاب‌هایی که متعلق به خودم بوده، نتوانستم خط‌خطی‌اش کنم.

۳ مهر ۱۴۰۲
فروشگاه کاشی و سرامیک مرجان
        

3

          «طعم و بوی قیمه نذری»

از همان اول انتظارم از «رستخیز» رفت بالا. چون همان اول روایتی را گذاشته بودند که من بااارها گوش داده ام،
به آدمهایی که دوستشان داشته ام؛ معرفی اش کردم ام و خودم محض اطمینان خاطرشان باهاشان شنیده ام و مثل اینهایی که یک فیلمی را قبلا دیده اند هی میگفتم «وای اینجاش خیلی خوبه»،
روایتی که بدون استثنا هربار گوش میدادم خنده و گریه ام توی هم میریخت،
روایتی که من بالا و پایین لحن خواننده اش و تک تک کلماتِ مخصوصش را از برم، حتی میان رفقایم تا مدتی ضرب المثل بود یا چیزی شبیه meme.

«رستخیز» همان اول کار، روایت احسان عبدی پور را گذاشته که من بااارها به اسم اپیزود «استرالیا» توی پادکست خود عبدی پور؛ یعنی «احسانو»؛ گوش داده ام. انگار از یک جایی به بعد امضای قبولیِ عزاداری های نصفه نیمه ی محرمم بندِ گوش دادن به این روایت بود.

و یادداشت بعدی هم که مال خانم جعفریان بود و دوست داشتنی.
از میان یادداشت های بعدی ـ خدا مرا ببخشد ولی ـ با روایت  «ساعت اسارت» و «حاج آقاها دوبار نمی آیند» یکجاهایی همان اول متن از خنده پخش میشدم کف اتاق.
«رکاب زدن با نورکریم ، جهت خواب دیدن رفتگان ، بعد از رسول ، دم دیگ های سیاه ، گوشه ی حسین ، یک شب خدمت ، نذر کردن نبض دوم ، کاکلی» را دوست داشتم (همه شون شد😅)

روایت شهید بهروز مرادی هم از آن جهت که یادداشت یک شهید بود، بر اعجاب کتاب افزود.

در کل رتبه بندی من از این سه جلدی مجموعه که خوانده ام، رستخیز در رتبه ی دوم است بعد از کآشوب (نمیدانم کآشوب را چون اولین کتاب این مجموعه که خوانده ام اینقدر دوست دارم یا چون به نظرم واقعا روایت هایش ناب‌اند)

پ.ن ۱: حالا یه چیز بامزه و اون اینکه اسم این کتاب «رست‌خیز» هیچوقت تو ذهنم نمیمونه، نمیدونم چرا. همه اش فکر میکنم یه حرف «چ» توش داره و رو حساب «رهیده» با خودم میگم :اسمش چی بود؟ چَهیده؟ چَشیده؟ چَریده؟😶
در حالیکه رست‌خیز نه چ داره، نه ه داره، نه ش داره؛ فقط یدونه ر داره😂

پ.ن۲: عنوان این یادداشت را از روی نظر یکی از دوستان برداشتم؛ گفت: این مجموعه بوی قیمه ی نذری میدهد. خیلی راست میگوید.
        

24