ساجده جعفری

ساجده جعفری

بلاگر
@hamishebahar

442 دنبال شده

194 دنبال کننده

            جراح و متخصص زنان و زایمان
 علاقمند به روان‌پزشکی، فلسفه، جغرافیا، تاریخ و ادبیات
          
پیشنهاد کاربر برای شما
گزارش سالانه بهخوان

یادداشت‌ها

نمایش همه
        در ایام شهادت  و ولادت حضرت زهرا (س) این کتاب را به صورت صوتی شنیدم و واقعا عالی بود. بعید می دانم که حوصله ام به نسخه ی چاپی می کشید. پایان کتاب مرا به غروب عاشورای خرداد ۱۳۷۳ در دوران نوجوانی ، برد که وفتی از عزاداری روستای اجدادی برگشته بودم، تلویزیون را که روشن کردم ، خبر بمب گذاری حرم امام رضا (ع )را پخش کرد و من بهت زده شدم. 
در این کتاب فهمیدم ، نبی به دو معناست: خبر داده شده و خبردهنده.  یک مقام معنوی است که برای زن و مرد مساوی است و حضرت زهرا دارای اين منزلت بوده اند که جبرئیل با ایشان حرف می زده و خبر می داده. 
رسول ، یک شغل  است که به بعضی انبیاء از طرف خدا داده می شود و به سبب قدرت جسمی مردان و امکان مخالطه ی آنها با مردم، فقط به جنس مذکر داده می‌شود. 
 مقام نبی و رسول می تواند برابر باشد. 
حجاب ، لباس جسم و حیا، لباس روحه
حجاب امری جمعی و حیا امری فردی هست. 
پس حجاب برای حفط یک اجتماع لازم هست و نمی توان به حیای درونی هر فرد ، اکتفا کرد چون میزان آن در افراد، متغیر است. 
استاد بانکی مباحث کتاب بخصوص حیا را در دوران دانشجویی ام در دانشگاه اصفهان صحبت کردند . به نظرم خوش فکرانه آمد که آن سلسله سخنرانی ها به آقای دانشگر و رضایتمند داده شده تا به شکل یک رمان در بیاورند. قطعا کمتر جوانی سراغ کتابی که عنوانش " سخنرانی " باشد ، می رود اما وقتی احساس کند رمان است، آن را راحت تر شروع خواهد کرد. 
اشاره ی کتاب به یک واقعه ی تاریخی که در آن شهدا ، بیشتر  زن بودند نیز ، به جا  بود. 
یکی از نکات جالب کتاب، اهمیت جایگاه زن به عنوان  تدارکات پشت صحنه هست. 
کسی که فرزندان و اطرافیانش از او انرژی می گیرند و به خاطر او ، هر کاری می کنند و با مشکلات ، دست و پنجه نرم می کنند. 
درست مثل نقشه پرداز و فرمانده در جنگ که خودش نباید مستقیم ، در خط اول ، بجنگد ، چرا که اگر بمیرد ، کسی نمی تواند جایگاه او را پر کند. 
 

      

10

        علاقه ی آقای ضابطیان‌ به آشپزی در این کتاب هویداست.‌دیدار با انواع رستوران‌ها و غذاها و آشپزها.
نگاه فراجنسیتی  کانادا به شهروندان با گذاشتن گزینه های x ,f, m در کارت شناسایی ها مرا باد یکی از آرزوهام‌ انداخت .‌
روزی که پسرم می خواست به اردوی‌ پدر پسری برود و پدرش نمی توانست همراهش باشد، آرزو کردم ای کاش دکمه ی تغییر جنسیت‌ داشتم‌  و  می توانستم در این مواقع از آن استفاده کنم. 
البته که از دگرباشان جنسی متنفرم. 
خیلی خنده دار است که کانادا هنوز هم‌مستعمره ی انگلیس است و ارتش ندارد.
ایده ی پخت ته دیگ به شکل کیک و همبرگر و پیتزا و گل و بستنی، برایم جذاب بود.‌ 
مشخص است که موزه های زیبا و درس آموز در کشورهای با تاریخ چندهزارساله موجودند مثل ایران نه کانادا. 
نویسنده بازدید خود از موزه های مزخرف کانادا را هدر رفت پولش دانسته که قطعا همین است.
تکنولوژی صفحه ی نمایشگر ۳۶۰‌درجه ای  موزائیکی که  دنیا را از چشم‌ حشرات نشان می دهد مرا یاد ساخت اتوموبیل توسط انسان انداخت که‌چون خودش دو تا چشم در جلوی سر دارد ، برای ماشین هم دو تا چراغ در جلو تعبیه کرده. احتمالا اگر چشم‌ شبیه حشرات داشتیم دایره ای از چراغهای لانه زنبوری برای ماشین می گذاشتیم.
آموزنده ترین قسمت کتاب مربوط به رستوران نابینایان در تورنتو بود. قطعا باید مشابه آن در ایران ایجاد شود. تجربه ی نویسنده به ما می فهماند که منشا بسیاری از غمها،  حسادتها ، چاپلوسی ها نعمت بینایی است. اینکه می بینیم دیگران زیباتر یا پولدارتر هستند اما وقتی نمی بینیم ، همه ی آدمها را مثل هم می دانیم و دوست داریم و براساس اخلاقشان قضاوت می کنیم. 
نبودن بینایی سبب پیشرفت ۴ حس دیگر در کورها می شود و علاوه بر آن قدرت تجسم فضایی و حافظه در آنها بالا می رود طوری که فقط با استفاده از این قدرت می توانند جای هر فرد در رستوران را بدانند. 
همچنین ما در ارتباط با دیگران با چشمان و حرکات صورتمان به آنها ، مقصودمان را می فهمانیم‌ درحالی که نابینایان  فقط می توانند حرف بزنند.
کانادایی ها nice هستند، به تو لبخند می زنند و احترام می گذارند اما حتی ذره ای بخشش ندارند برعکس ایرانی ها که kind هستند و ممکن است جواب لبخند تو را با نگاه آزارنده بدهند اما سر موقع به کمکت بیایند. 
نویسنده می گوید نمی دانم کدام بهتر است؟ 
از نظر من داشتن هردو عالی است اما اگر قرار باشد فقط یکی را انتخاب کنیم من ترجیح می دهم طرف مقابلم kind باشد و در بزنگاه ها کمکم کند. لبخند خشک و خالی به چه درد می خورد؟ 
وحشیانه ترین اقدام دولت کانادا، جدا کردن اجباری کودکان بی گناه بومیان کانادا از مادرانشان و فرستادن آنها به کلیسا ها تحت عنوان رستگار کردن آنها بود. به طوریکه کودکان بی گناه زیادی در اثر شکنجه و گرسنگی در این کلیساها جان باختند و در گورهای دسته جمعی دفن شدند و نسل بومیان هم رو به انقراض رفت پاپ هرگز عذرخواهی نکرد. 
درحال حاضر دولت کانادا روز نارنجی را به بزرگداشت این کودکان اختصاص داده‌ . 
این جریان مرا یاد غزه می اندازد. احتمالا در صورت پایدار ماندن اسرائیل و کشتار تمام مردم غزه، چندسال بعد اسرائیل هم روزی را به یادبود غزه ای ها اختصاص می‌دهد انگار که بیگانگانی از خارج ، در این فاجعه دست داشته اند!! 
فرهنگ چیزی هست که غربت هم نمی تواند از آدم اصیل آن را بگیرد. 
      

14

باشگاه‌ها

باشگاه کتابخوانی "هزارتو"

645 عضو

آرزوهای بزرگ

دورۀ فعال

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

این کتاب را ممنوع کنید

14

الینور آلیفنت کاملا خوب است

6

 هواتو دارم

8

تندتر از عقربه ها حرکت کن

6

مسخ و داستان‌های دیگر
ویدئو در بهخوان
        من این کتاب را از نشر ماهی مطالعه کردم که شامل پنج داستان از جناب کافکا بود؛
مسخ| در سرزمین محکومان| گزارشی به فرهنگستان| هنرمند گرسنگی| لانه. 
بعد از بررسی یادداشت‌ها و نظرات دیگران متوجه شدم حتی کسانی که همین نسخه را خوانده‌اند بجز داستان اصلی یعنی "مسخ"، اشاره‌ای به سایر داستان‌ها نکرده‌اند؛ در حالیکه حین مطالعه‌ به نظرم می‌آمد آن چهار داستان دیگر حرف بیشتری برای گفتن داشته باشند و بیشتر می‌شود راجع بهشان به بحث و گفتگو نشست چرا که سرشار از نماد و المان هستند. 
روایت کلی داستان «مسخ» در ویدیو‌یی که ضمیمه‌ی این یادداشت است نشان داده شده و من ترجیحم بر این است که دیدگاهم را نسبت به چهار داستان دیگر بیان کنم.
***
داستان «سرزمین محکومان» در دره‌ای نزدیک سرزمینی که مردمان آن همگی محکوم‌اند جریان دارد. در این دره دستگاهی قرار گرفته که کارش به این صورت است که به تدریج جرم محکوم را چنان بر بدنش حک می‌کند که پس از چند ساعت به مرگ آن فرد بینجامد. [مسافری که آمده از این دره بازدید کند، باید این شیوۀ مجازات را بازرسی کند و اگر تاییدش نکنداین شیوه منسوخ خواهد شد و افسر مامور اجرای حکم، تنها پیوندش با آن زمین را از دست خواهد داد. جایی که مسافر قرار است نظرش را درباره‌ی شیوه‌ی دادرسی در این سرزمین به فرمانده بگوید، از تایید این شیوه سر باز می‌زند. فرمانده لباس را می‌کند و به زیر دستگاه می‌رود. برای او این بزرگترین و مقدس‌ترین دفاع از وطن (آن دستگاه) است. اما وطن دیگر وطن نیست و بر اثر نقص فنی، نمی‌تواند جمله‌ی «عادل باش» را به تنِ افسر حک کند و او را به سیخ می‌کشد و از کار می‌افتد. ~ همچون پرومته از درد کوبش منقارها دم‌به‌دم به صخره فشرده شدن و با صخره یگانه شدن.]
***
«گزارشی به فرهنگستان» درباره‌ی میمونی‌ است که پس از پنج سال دقت در رفتار انسان‌ها به قدری در تقلید از ایشان مهارت یافته و به آن‌ها شباهت پیدا کرده که برای ارائه گزارش به اعضای فرهنگستان (نمادی از محل رفت‌و‌آمد افرادی با سطح بالاتری از علم و دانش) از او دعوت شده است. داستان از نظر بار معنایی درخشان است. "پتر قرمزه" برای رهایی از قفس تربیت انسانی را پذیرفته و با چشم‌پوشی از سرشت اصلی خود، انسان‌وار در مجامع حضور می‌یابد. در مسخ، "گرگور سامسا" ناگهان با این واقعیت مواجه شد كه به حشره‌ای بدل شده است. او هیچ گزینه یا حق انتخابی پیش رو نداشت. در این داستان هم میمون با این واقعیت روبروست كه آزادی‌اش را از دست داده است و دیگر نمی‌تواند به عنوان میمون زندگی كند. «تكرار می‌كنم: آنچه مرا مجذوب خود می‌کرد تقلید از آدم‌ها نبود. تقلید کردن من جز جست‌و‌جوی راه گریز دلیل دیگری نداشت.»
***
درک مفهوم داستان «هنرمند گرسنگی» برای من سخت بود در نتیجه مطالبی که در ادامه اضافه می‌کنم حاصل تحقیقاتم در این باره است و نه برداشت اولیه‌ی خودم از داستان‌. 
هنرمند گرسنگی نمادی از عدم درک یک هنرمند توسط جامعه است که فضیلت هنری او رد یا نادیده گرفته می‌شود. گرچه همۀ رویدادها و احساساتِ درون داستان واقعی به نظر می‌رسد، اما، در واقعیت چنین هنرمند گرسنه‌ای وجود ندارد. «داستان روایت هنرمندی است که به دنبال بالارفتن از سطحِ صفات‌حیوانی است؛ صفاتی که در خوی و سرشت طبیعی انسان نهفته است؛ صفاتی که پلنگ به خوبی آن‌ها را نشان می‌دهد و این هنرمند با عدم درک مخاطبان مواجه می‌شود.» شخصیت اصلی داستان همانند کافکا مرگ، هنر، انزوا، فقرِ معنوی، پوچی، شکستِ شخصی و عدم صداقت در روابط انسانی را تجربه می‌کند. 
***
«لانه» روایتی مونولوگ از حیوانی گوشت‌خوار شبیه به موش‌ کور است که نمایی از هستیِ خود را به خواننده می‌شناساند. لانه‌ای که مأمنی برای این حیوان در مقابل جهان خارج از آن شده است و شاید نویسنده با توصیف هرچه تمام‌تر آن، "درونگرایی" را به نمایش می‌گذارد. 
شاید ارتباط معنایی بین «لانه» و «هنرمند گرسنگی» اشاره به وضعیت هنرمند و جهان پیرامون او دارد. 

~ در کل داستان سرزمین محکومان از همه برایم جالب‌ توجه‌تر بود. 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

25

اتوبوسی به نام هوس

44

هشت و سه دهم ثانیه

5

وقت تنهایی (چهار شهر چهار فصل و لذت تنهایی)
          باسمه
🔰 تنهایی موضوعیه که معمولاً بهش فکر کردم یا اینکه باعث شده به چیزهای مختلف فکر کنم؛ بعضی موقع‌ها خودم به استقبالش می‌رم و بعضی موقع‌ها هم از دستش کلافه می‌شم... همین دست‌وپنجه نرم‌کردن با تنهایی باعث شد کتاب حاضر برام موضوعیت داشته باشه. حالا اینکه عطری از سفر هم داشته باشه که چه بهتر! بحث سفر و مسافرت همیشه برام جذابیت خاصی داشته؛ به همین دلیل معمولاً این کتاب‌ها رو نگه می‌دارم برای روزهای سخت. فشار کاری این روزها هم بهانه‌ای شد برای خوندن کتاب «وقت تنهایی»...

🔰 همون‌جور که کتاب میگه تنهایی، مطلوب و نامطلوب داره؛ به تعبیری تنهاییِ خواسته و ناخواسته. محور اصلی کتاب، دعوت به استفاده از فرصت تنهایی استفاده هست و در عین حال دوری از انزوا. تلاش نویسنده قابل تقدیره؛ اما فکر می‌کنم نهایتاً به این سمت رفتیم که برچسب خواسته رو روی تنهایی ناخواسته بزنیم... راستش وقتی با تنهایی بیش از حد دمخور باشی (ناخواسته)، دیگه جوری می‌شه که اینقدرها طاقت حضور و فعالیت توی جمع رو نداری... اینجا ممکنه بگن طرف «خواست» که حرف نزنه یا نیاد؛ ولی در اصل دیگه «نمی‌تونه» حرف بزنه یا بیاد... خواسته‌ای که از ناخواسته‌ها حاصل شده... بگذریم...

🔰 بدون تعارف فصل پاریس بدجور توی ذوقم زد؛ چون اصلاً اون چیزی نبود که فکر می‌کردم. بیشتر از سفر با اون چیزی که توی سر مسافر می‌گذشت، سروکار داشتم. ذکر اسامی پرشمار اشخاص و مکان‌ها در کنار فینگلیش معکوس و حتی نگارش تلفظ فرانسوی (مملو از غ)، دلایل دیگه اون بودن... بااین‌حال، کتاب هرچقدر جلو اومد، بهتر و بهتر شد؛ طوری که فصل نیویورک در نقطه اوج به این رسید که فارغ از اینکه «خونه» کجا باشه، چقدر حس بودن توی «خونه» دوست‌داشتنی هست... 

🔰 معرفی ابزارهای آخر کتاب هم ایده جالبی بود. سایت‌ها و اپلیکیشن‌های معرفی‌شده حتی اگه در اون موقع کاربردی هم براتون نداشته باشه، جذابیت‌های خاص خودش رو داره که با جستجوی اینترنتی می‌تونین کشفشون کنین.

✅ چاپ و ویرایش کتاب، خوب هست؛ اما همون‌طور که گفتم فارسی‌نویسی اسامی خاص، به‌خصوص در فرانسه، اذیت می‌کرد. در مجموع کتاب رو برای خوندن در همچین موقعیت‌هایی توصیه می‌کنم؛ نه همیشه. شاید اگه زمان دیگه‌ای این کتاب رو می‌خوندم، نظرم خیلی منفی‌تر بود؛ ولی الآن به «از هر دری، سخنی» بعضاً عمیق نیاز داشتم.
        

28