معرفی کتاب سنگی بر گوری اثر جلال آل احمد

سنگی بر گوری

سنگی بر گوری

3.7
179 نفر |
60 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

329

خواهم خواند

54

شابک
9782000043881
تعداد صفحات
96
تاریخ انتشار
1359/10/11

توضیحات

        این کتاب کم حجم به نوشته آل احمد شامل شش فصل است و توصیفی جذاب از ماجرای تک گویی راوی، جلال، و همسرش، سیمین دانشور، درباره عدم توانایی آنها در صاحب فرزند شدن دارد. من با هیجان بسیار برای خواندن این کتاب آمادهام، زیرا مسئله تولد فرزند برای بسیاری از افراد یک مسئله مهم و حساس است و من مشتاق هستم تا بدانم که چگونه جلال و سیمین با این مشکل مواجه شدهاند و چه راههایی را برای حل آن تلاش کردهاند.شروع کتاب با جمله "هر آدمی سنگی است بر گور پدرش" بسیار جذاب است و فضای معنوی و احساسی را به خواننده القا میکند. این جمله نشان از ارتباط عمیق جلال با گذشته و خانوادهاش دارد و نقطه شروعی استوار برای راوی برای شروع داستان خود است. من نمیتوانم صبر کنم تا ببینم که این جمله چگونه به داستان اضافه خواهد شد و چطور رابطه جلال با پدرش در طول داستان تحت تأثیر قرار خواهد گرفت.باورهای خرافی قدیمی و روشهای پزشکی، دو عامل مهم در تلاش جلال و سیمین برای فرزند دار شدن هستند. من همیشه به علاقهمند به فرصت های کتاب هستم که در مورد باورهای خرافی قدیمی و روش های درمانی سنتی صحبت کنند. من در خواندن درباره تجربیات جلال و سیمین در آزمودن این روش ها بسیار متحمس هستم. آیا آنها به نتایج مطلوب دست پیدا کردهاند؟ آیا روشهای خرافی قدیمی معتبر هستند یا نه؟
      

لیست‌های مرتبط به سنگی بر گوری

مردم مشوشپشت فرودگاهکمی دیرتر

۱۴۰۳

42 کتاب

در ۱۴۰۳ ‌‌‌ ‌ ‌ یادداشت‌ها: (۱) خط داستانی‌ش جالب بود (۵) ابولمشاغل و ابن مشغله کتاب انگیزه بخشی می‌تونن باشن (۱۰، ۱۱، ۱۲) یک مجموعه خوب برای نمونه برداری از داستانی که من می‌خوام (۱۸) طنز ظریفی که توی توصیفاتش هست رو دوست دارم (۱۹) باید بعد از خوندن "داستان" به عنوان نمونه بررسی کنمش (۲۳) جالب و احتمالا آموزنده (۲۶) و (۲۷) شخصیت ‌های جذاب و خاکستری و تعلیق‌های که با نصفه گذاشتن صحنه‌ها ایجاد می‌شد و کدهایی برای هر شخصیت فارغ از نام. داستان‌/شخصیت‌ های موازی یا نه در هم تنیده. (۲۸) چند پاراگراف. موقعیت طنز. (۳۰) تخیل. غافلگیری. کمیک. (۳۱) داستانی در اندیشه‌ها و یا برعکس. (۳۲ و ۳۳) مختصر و بسیار مفید. (۳۴) تکنیک موش و شیشه _ پرنده به پرنده یا همون خوردن فیل! (۴۰) از نظر بررسی صحنه‌هاش و تغییر بار ارزش‌هاش خوبه، نیست؟ (۴۱) خیلی خوب می‌شه اگه در حوزه علوم انسانی و یا کارهای فرهنگی هم همچین کتابی باشه. تصمیمات سال جدید: ۱. تا الان فقط ۱۷ درصد کتابهای امسال غیرداستانی بوده، خوبه که سال بعد به ۳۵ درصد برسه. ۲. سعی کنم توی سال جدید بیشترِ کتابهای خواهم خواند رو بخونم حداقل ۱۵ تاشون رو بخونم. (بهتره این ۱۵ تا از غیرداستانی‌ها باشه، همون جریان قورباغه‌ات رو اول قورت بده و اینها...)

7

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          این کتاب قصه کشمکش درونی و نمود بیرونی نویسنده در مواجهه با مساله بچه‌دار نشدن خودش و همسرشه. گاهی خواستن تا مرز جنون و گاهی بی‌خیالی مطلق. یه‌جورایی بدون حد وسط. ولی اونچه کتاب رو متمایز کرده موضوعش نیست، ادبیاتشه؛ صریح، تند، صادقانه و گاهی رکیک‏. در واقع انگار ما بیش ازین‌که مشغول خوندن قلم نویسنده باشیم مشغول شنیدن صدای ضمیر ناخودآگاهش هستیم. 
یکم فراتر بخوایم نگاه کنیم میشه موضوع اصلی کتاب رو با هر موضوع دلخواه دیگه ای عوض کنیم و ببینیم چه مخالفت‌ها و موافقت‌هایی باهاش میاد. چه سرزنش‌ها و چه تشویق‌هایی. چه خواستن‌ها و چه پشیمون شدن‌هایی و کلی دوگانه تامل‌برانگیز دیگه میتونه باعث شه آدم ساعت‌ها به مسائل خرد و کلان زندگیش که تک برزخ شدن و نشدن گیرن فکر کنه و فکر کنه.


جلال تو "سنگی بر گوری" مضمونا درباره رفتار خودش (که بچه‌دار نمی‌شده) با بچه‌های اقوام میگه: 
بهشون محبت کنم و گرم باشم میگن حسرتشه؛
غر بزنم از شلوغی‌ و کاراشون میگن حسودیشه؛
بی‌اعتنا باشم میگن زورش گرفته؛
خلاصه هر رفتار عادی‌ای پیش بگیرم یه‌چیزی بهم می‌چسبونن.
خلاصه انگار یه "اسیرشدیم قشنگ" خاصی تو لحنش پیداست وسط کتاب:))


[و البته که این وضع همیشگی ماست تو زندگی
        

22

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          یادمه دکتر خالقی (استاد اندیشه سیاسی دانشگاه تهران) یه روز تعریف کرد که یه دفعه از سیمین پرسیدم: «تو مگه سنگی بر گوری رو نخونده بودی؟! پس چه جوری بازم جلال رو دوست داشتی!» سیمین هم برگشت بهم گفت: «تو جلال رو ندیدی. نمیشد جلال رو ببینی و دوستش نداشته باشی...»
.
یادداشت برای دفعه دومی که خواندم:
جلال به بحرانی در زندگی‌اش خورده به نام عقیمی. در کشمکشی که در این جریان داشته جایی کارش به رابطه خارج از ازدواج می‌رسد و بالتبع سیمین میفهمد و جار و جنجالی. نمیدانم چه شد و چرا تصمیم می‌گیرد افکارش را روز کاغذ بیاورد. در واقع سعی میکند به نوعی خود را روانکاوی کند که عجیب است. عجیب‌تر نتیجه این روانکاوی است که گویی تمایلش به تعدد زوجات به این جا کشانده‌اش و عقیم بودن فقط بهانه‌ای برایش بوده. کشمکش درونی‌ای که جلال در فصل پنج آورده در عین حال که شاهکار، وحشتناک است. 
اینها همه به کنار، در عین ناباوری کتاب با مرگ تمام میشود! اصلا نسبتش را نمی‌فهمم. فکان الدنیا لم تکن و کأن الاخرة لم تزل؟!
آدم عجیبی است جلال.

دکتر طبیب‌زاده در جلسه‌ای این کتاب را با منظر روانکاوی فرویدی بررسی کرده. هر چند جای خدشه دارد ولی چیز جالبی درآمده. در کانالم اگر سرچ کنید «سنگی بر گوری» میآورد.
        

19

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

24

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          هر آدمی سنگی است بر گور پدرش. این اولین جمله‌ی کتاب سنگی بر گوری جلال آل احمد است. کتابی که دیگِ بزرگی است برای جوشیدن احساسات جلال. او در این کتاب خشمش را نشان می‌دهد. خشمی که برآمده از مظلومیت اوست. با خواندن این کتاب می‌شود حس کرد که جلال از شدت ناراحتی و عصبانیت دست به قلم شده ‌است و خیلی رازها را صادقانه برملا می‌کند و در پایان آرام می‌شود. این آرامش سه چهار صفحه‌ی پایانی کتاب به شدت مشهود است. شاید این جواب محکمی باشد برای آن‌ها که می‌گویند: اینقدر نوشتی آخرش چی شد؟

مگر قرار بود آخرش چه شود؟ چه چیزی مهم‌تر از آرامش؟ خیلی از نویسنده‌ها، خیلی از نوشته‌هایشان را برای آرام شدن خون در رگ‌هایشان می‌نویسند.
_
داستان سنگی بر گوری، داستان بچه‌دار نشدن جلال و سیمین است. داستان دوا و درمان‌هایشان. داستان عمل‌ها و دعاهایشان. نویسنده در اواسط کتاب فحش ناموس می‌کشد به پزشک بدزاتی که حس می‌کند به سیمینش چشم بد دارد. جلال در این کتاب بالا می‌آورد از ترحمی که به دلیل بچه‌دار نشدنشان به آن‌ها می‌شد. جلال در این کتاب فاش می‌کند که سر سیمین فریاد کشیده که ولش کند و برود با مردی ازدواج کند که حداقل اولین نشان مردی را داشته باشد. و سیمین می‌ماند. بارها می‌ماند. می‌ماند پیش جلالش. شاگرد سیمین دانشور تعریف می‌کرد: سیمین تنها استادی بود که جرأت می‌کرد در دانشگاه سیگار بکشد. روزی وارد کلاس که شد، دخترکی زیر لب گفت پیف پیف چه بویی می‌ده. سیمین هم شنید و به شیرازی گفت بو می‌دُم که بو می‌دُم. مهم اینه که جلال دوسُم می‌داره. این عشق از کجا آمده بود؟ آن روز در اتوبوس تهران - شیراز چه اتفاقی افتاده بود؟ چگونه عاشق شدند که اینقدر عاشق ماندن؟
_

جلال عقاید سنتی‌ها را نقد می‌کند. می‌گوید خواهرش که مبتلا به سرطان سینه بود به خاطر عقاید سنتی، تن به درمان و مراجعه به پزشک نداد و به جایش حاضر شد سرب داغ بر سینه‌اش بگذارد. نگارنده که هیچ، ما هم از خواندن این روایت دردمان می‌گیرد. در جایی دیگر پزشکی مدرن را هم نقد می‌کند. وقتی سیمین از مطب پزشک بیرون می‌آید و التماسش می‌کند که او هم همراهش وارد مطب بشود. آنجایی که آدم با خودش می‌گوید اگر جلال جثه‌ی بزرگتری داشت قطعاً پزشک را خفه می‌کرد ولی جلال خودش را خفه می‌کند. فقط به خاطر درمان همسرش.
این کتاب در سال ۱۳۴۲ نوشته شده ولی سال‌ها پس از مرگ جلال منتشر می‌شود. شجاعت و صداقت جلال در این کتاب به طرز عجیبی به چشم می‌آید. این کتاب را می‌شود زیر یک ساعت تمام کرد ولی ماجرای کتاب سال‌ها همراه شما خواهد بود.
خلاص
        

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          سنگی بر گوری با بیان بدون سانسور جلال از زندگی خودش و همسرش سیمین دانشور ، به ما می فهماند که یک نویسنده هم به مانند سایر انسان ها در زندگی خود مشکلات و دغدغه های دارد و یکی از این مشکلات همین نداشتن فرزند  است . مشکلی که الان  بسیاری از خانواده ها با آن درگیر هستند. جلال به ما می گوید که ما انسان ها برای حل یک مشکل ، حاضریم خیلی از کارها را انجام دهیم حتی با وجود این که می دانیم  انجام دادن بعضی از کارها هیچ فایده ای ندارد و کاملا غیر منطقی است ولی باز با خود می گویم بگذار فلان کار را هم بکنیم . اگر به دنبال فال گیر و ... می روند با وجود این که می دانند فایده ای ندارد ولی این کار را انجام می دهد. کما اینکه ما هم اکنون نیز در زندگی خودمان خیلی از این کارها را در سطح های مختلف انجام می دهیم و در واقع خود را گول می زنیم و از نتیجه آن هم کاملا خبر داریم .
جلال چون  که یک نویسنده بوده مشکل غیر قابل حل خود را را با نوشتن این کتاب در واقع ی جور  تخلیه کرده و از قلم خود برای آرام کردن خود استفاده کرده است .
        

25