معرفی کتاب داس مرگ؛ پژواک اثر نیل شوسترمن مترجم آرزو مقدس

داس مرگ؛ پژواک

داس مرگ؛ پژواک

نیل شوسترمن و 2 نفر دیگر
4.6
110 نفر |
52 یادداشت
جلد 3

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

22

خوانده‌ام

215

خواهم خواند

164

شابک
9786004629720
تعداد صفحات
644
تاریخ انتشار
1400/5/30

توضیحات

        سیترا و روئن ناپدید شده‌اند. مانا از بین رفته است. به نظر می‌رسد مانعی سر راه داس گدارد و رسیدن او به سلطه‌ی مطلق بر داس شهر جهانی باقی نمانده باشد. تا مغز استخوان جهان از سکوت ابر تندر و بازتاب طنین بزرگ هنوز در لرزش است و این سؤال همچنان باقی است آیا کسی باقی مانده که بتواند سد راه گدارد شود؟
پاسخ این سؤال در دل آوا پژواک و تندر نهفته است.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

30 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به داس مرگ؛ پژواک

نمایش همه
mah☆oor

mah☆oor

1404/4/3

داس مرگداس مرگ؛ ‏‫ابر تندر‮‬‏‫داس مرگ؛ پژواک

ممکنه توام خوشه چینی بشی؟

4 کتاب

مجموعه ای که اینجا میبینید، یکی از زیباترین مجموعه هاییه که خوندم... دنیایی جدید و نو داره، پر از شگفتی و رمز و راز... دنیایی که هیچکس نمیمیره مگر اینکه یه "داس" سر راهش سبز شه... تو این دنیا کسی پیر نمیشه و میتونه ورقو برگردونه و جوون شه؛ تو این دنیا حتی اگه از یه ساختمون 100 طبقه هم بیوفتی پایین نمیمیری و بلکه مرده وار میشی و بعد از چندروز احیا میشی... این دنیا رو ابر تندر اداره میکنه؛ دنیایی که در آن داس ها منتخب شدن تا جلوی رشد بیش از اندازه جمعیت رو بگیرن و افرادی رو خوشه چینی کنن... در این دنیا ممکنه نمیری، ولی ممکنه خوشه چینی بشی... شاید یک روز که داری زندگی می کنی، داسی به سراغت آمد و تورا خوشه چینی کرد... در این دنیا هیچ چیز قطعیت ندارد؛ داس مرگ مجموعه ای بی همتاست؛ مجموعه ای که هرگز مثل اون نوشته نشده؛ مجموعه ای که از خوندنش پشیمون نمیشی ؛ مجموعه ای که میتونی باهاش خنده، گریه، ترس و دلهره، هیجان و تعجب رو احساس کنی و شاید این مجموعه بتونه قلبت رو فرا بگیره:) امیدوارم شما هم به این دنیا بپیوندید و شاید مثل من ارزوی داس بودن رو در سر بپرورونید... ✨

26

پست‌های مرتبط به داس مرگ؛ پژواک

یادداشت‌ها

        آینده و تغییرات نه‌چندان ناآشنای آن تبدیل به موضوعی کلیشه‌ای برای نويسنده‌ها و کارگردان‌ها شده‌است. هرکدام از ما می‌توانیم حداقل اسم سه کتاب یا فیلم را بیاوریم که با همین مضمون نوشته و یا ساخته‌شده‌اند. اما سه‌گانه‌ی داس مرگ، ابر تندر و پژواک از زاویه‌ای دیگر به این موضوع پرداخته‌است.
داستان در اولین جلد این کتاب با یک ضربه شروع می‌شود. دنیا قرار است هیچ‌گاه نقطه پایانش را به انسان‌ها نشان ندهد و رویای دست‌نیافتی آن‌ها را تبدیل به واقعیت کند. در این دنیای جدید هیچ‌کس نخواهد مرد. همراه با چاشنی هزاران تغییر ریز و درشت دیگر که در ادامه خواهم گفت. مثلاً اگر شما از بالای پرتگاهی سقوط کنید و یا دوستتان به‌اشتباه با تفنگی شما را بکشد؛ شما را به‌سرعت به نردیک‌ترین مرکز احیا انتقال می‌دهند تا به زندگی برگردانده شوید؛ گویا پس از یک آنفولانزای آزاردهنده به خانه بازگشته‌باشید. حتی کهولت سن نیز نمی‌تواند شما را از پای دربیاورد زیرا هروقت احساس کردید از سن خود خسته شدید و دلتان شور جوانی می‌خواهد؛ می‌توانید ورق را برگردانید و به سن بیست و چهارسالگی برگردید؛ به همین راحتی! این‌جاست که مشکل و گره اصلی داستان و این آرمان‌شهر سر و کله‌اش پیدا می‌شود. زمین با این‌همه جمعیت چطور منفجر نمی‌شود؟ 
اصلاً نگران این موضوع نباشید چرا که داس‌ها برای همین اینجا هستند؛ کنترل جمعیت این آرمان‌شهر با خوشه‌چینی. یعنی اگر روزی در فروشگاه داسی با ردایی پر زرق و برق جلویتان را گرفت  و گفت: شما برای خوشه‌چینی انتخاب شدید! اصلاً نترسید؛ فقط چشم‌هایتان را ببندید و آخرین وصيت خود را به او بگویید.
نکته‌ی خاص دیگری درباره این سه‌گانه به ذهنم نمی‌رسد جز اینکه بگویم شخصیت‌پردازی‌اش بسیار زنده بود و در یک کلام، یکی از بهترین کتاب‌هایی بود که خوانده‌ام و با کمال میل به دیگران پیشنهادش می‌کنم.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

7

          کتاب جذابی بود. هرچند نیمه اول جلد سوم، کلی طول دادم تا بخوانم، خیلی هم کش دار شده بود و هم وحشت داشتم که چه بلایی قرار است سر شخصیت های اصلی بیافتد، اما تقریبا از نیمه های کتاب را در سه چهار روز تمام کردم.

این سه گانه موضوع جالب جاودانگی را انتخاب کرده بود. نویسنده داره سعی میکنم به این سوال جواب بده: اگر جاودانگی روح  (مورد ادعای مذهبی ها) روی زمین اتفاق بیافته چی میشه؟

همین اول بگم که زاویه نگاه، چگونگی روایت، شخصیت پردازی و هسته اصلی داستان به ویژه در جلد یک عالی بود. 
در این حرفی نیست، اما مسئله ای که ناراحت ام می کند، اول فردگرایی شدید در این کتاب و به طور ویژه در پایان بندی است. روئن محکوم به بیش از صد سال تنهایی شد! این یکی از هرچیزی بدتر بود، فارادی که اصولاً در تمام طول داستان تنها بود به جز چند مقطع، وضع اون خانم آوایی با تحمل بیش از هزار سال تنهایی از همه ناجورتر، بقیه شخصیت ها کم و بیش، همه همینطور هستند و در این بین تنها زوج واقعی با سرانجام مناسب، گریسون و جرمی بودند. دقت کنید جرمی، با آن وضعیت مسخره جنسیتی که نویسنده نمی دانم به چه علتی این همه در تبلیغ آن کوشید!
درک میکنم که می خواست پایان کتاب زیادی شیرین نشود، اما چرا روئن محکوم به این سرنوشت شد؟!
و دوم، من این طور برداشت کردم که از نظر نویسنده، کلا خانواده با موضوع جاودانگی اصلا جور نیست! 
        

1

xxx

xxx

1403/12/16

        همه چیش خوب بود تا پایان کتاب:/
یعنی چی که سیترا 117 سال مرده وار شه.
گریسون چرا ارتباطش رو با ابر تندر قطع کرد.
گدارد دیگه چرا؟
از نظم پایانش میتونست بهتر هم باشه..*
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

4

نمیدونستم
          نمیدونستم باید با چه کلماتی این کتاب رو توصیف کنم برای همین این‌همه مدت طول کشید تا براش نظر بنویسم
قطعا مجموعه داس مرگ یکی از بهترین و به یاد ماندنی ترین کتاب هایی بود که تو عمرم خوندم

یه کتاب خوب یا یه کتاب عالی چجور کتابیه؟
از نظر من کتابیه که چارچوب خوبی داشته باشه، توصیفات به اندازه باشه، ریتم کتاب نه خیلی کند باشه نه خیلی تند، فراز و فرود داشته باشه، شخصیت پردازی خوب باشه، آغاز جذاب، پایان راضی کننده و تعلیق ها هیجان انگیز باشه، و در نهایت همه شخصیتای کتاب تعیین تکلیف بشن و کسی جا نمونه.
خب پژواک همه اینا رو داشت. نه هر سه جلد کتاب همه این ویژگی ها رو داشتن.🤧
بعد از اون پایان غم انگیز و دلهره آور ابر تندر تا مدت ها برای شروع پژواک استرس داشتم. از سرنوشتی که مقابل شخصیت ها بود می‌ترسیدم. ولی بالاخره کتاب رو دستم گرفتم و شروعش کردم و برخلاف انتظارم علی رغم هیجان شدیدی که مثل دو جلد اول به کتاب حاکم بود ولی آرامش خاصی هم فضای کتاب رو پر کرده بود که به من خواننده هم منتقل می‌شد. یکی از ویژگی های جالب هر سه جلد این بود که هیجان داستان همیشه بالا بود ولی با این‌حال فراز و فرود اتفاق می افتاد و هیچوقت داستان حالت یکنواخت پیدا نمی‌کرد. تا آخرین فصل های پژواک نمی‌دونستم شوسترمن میخواد چجوری داستان رو جمع کنه ولی پایان خیلی بهتر از انتظارم بود و خیلی دوستش داشتم، مخصوصا اینکه همه شخصیت‌های کتاب تعیین تکلیف شدن و کسی جا نموند.
شخصیت پردازی ها هم ملموس و باورپذیر بودن به جز یه مورد که تو پ.ن میگم.
محبوب ترین شخصیت برای من تو کل داستان روئن بود و از اینکه شوسترمن انقدر عذابش داد غصه می خوردم ولی بیشتر از همه برای ماری و اتفاقی که براش افتاد ناراحت شدم💔

پ.ن¹: متاسفانه علی رغم تمام خوبی های کتاب یه مسئله شدیدا رومخ هم تو این جلد وجود داشت و اون شخصیتی بود به اسم جریکو. جریکو شخصیتی بود با جنسیت سیال به این صورت که تو آسمون صاف زن بود و وقتی هوا ابری بود مرد می‌شد😐 حالا این به کنار، شوسترمن بارها و بارها تو کتاب صغری کبری به هم بافت که این وضعیت چقدر جذاب و خوبه🤦‍♀️ که از نظر من شدیدا مصنوعی و چرت بود‌ و ول هم نمی‌کرد
پ.ن²: شوسترمن خیلی خوب فرق بین حالت اصیل یه دین و حالت تندرو اون دین رو نشون داد هر چند دین مذکور خودش بینهایت چرت و مسخره بود 
پ.ن³: ‼️این مورد اسپویل داره‼️: این آوایی ها از جلد اول دنبال یه دوشاخه عظیم بودن و این جلد مشخص شد اون دوشاخه در واقع وسیله راهکار جایگزین داس ها بود و در واقع داس داوینچی بوده که آوایی ها رو بوجود آورده
        

24