بابا لنگ دراز
در حال خواندن
18
خواندهام
1,176
خواهم خواند
147
توضیحات
چهارشنبه اول هرماه واقعا روز مهیب و ترسناکی بود که همه با ترس و دلهره منتظرش بودند با شجاعت تحملش می کردند و سپس بی درنگ فراموشش می کردند.در آن روز باید کف راهروها و اتاق ها تمیز و بی لکه، میز و صندلی ها خوب گردگیری و رختخواب ها مرتب می شد. ضمن اینکه نود و هفت بچه یتیم کوچولو که توی هم می لولیدند باید کاملا تر و تمیز می شدند، سرشان شانه می شد، لباس ن آهار خورده به تنشان می رفت و دکمه هاشان انداخته می شد و به همه آن ها تذکر داده می شد که با ادب باشند و هر وقت یکی از اعضای هیئت امنا با آنها صحبت کرد بگویند: (بله آقا) (خیر آقا).
پستهای مرتبط به بابا لنگ دراز
یادداشتها