بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

ادواردو

ادواردو

ادواردو

بهزاد دانشگر و 1 نفر دیگر
3.7
93 نفر |
31 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

10

خوانده‌ام

202

خواهم خواند

22

کتاب ادواردو، ویراستار وحید حسنی.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به ادواردو

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به ادواردو

یادداشت‌های مرتبط به ادواردو

            ادواردو آنیلی کیست؟ 
کتاب ادواردو تا حدودی به این سوال پاسخ می دهد.
داستان با دو روایت مختلف جلو می رود : 1.دو خبرنگار ایتالیایی که بعد از خودکشی (!) مشکوک ادواردو آنیلی معروف به دنبال حقیقت اند. 2. یک گروه مستند ساز ایرانی که در راستای طرح گفت و گوی تمدن ها :)  تصمیم به ساخت مستندی درباره ادواردو می گیرند.

خوب ها
از روایت اول راضی بودم. اصلا معلوم نیست که یک نویسنده ی ایرانی آن را نوشته است. 
جاهایی که داستان ادواردو در ذهن حسین پرداخته می شود....آواز های شبانه ی ادواردو...

بد ها 
شخصیت نسرین و حسین! ( اصلا نپسندیدم )
 
چرا بخوانیم؟ 
که بفهمیم چرا کسی که بزرگ ترین کارخانه های ماشین سازی ایتالیا، اروپا و شاید هم دنیا را داشت،  برای خودش رسانه هایی داشت که اگر می خواست می شد هر روز عکسش را بزنند روی جلد یا نیم صفحه ی اول،  توی رستوران هایی غذا می خورد که فوتبالیست ها و هنرپیشه ها، سیاست مدار ها و شخصیت های فرهنگی عشق می کردند یک بار باهاش دست بدهند، همه ی این ها را کنار انداخت؟ 
چرا هنوز هم بعد از این همه سال و کلی جنجال، در سایت ویکیپدیا به راحتی از خودکشی ادواردو صحبت شده است ولی جلوی خبر مسلمان شدنش نوشته نیاز به منبع؟ 

پی نوشت : 1. کلی ذوق کردم وقتی فهمیدم یک سری از شخصیت های کتاب مانند برادران عبداللهی و خبرنگار پوپو واقعی بودند:) دیگر عکس هاشان را که دیدم بال در آوردم:))
2. "می دانی وقتی می دیدی کس دیگری هست که امام تو را،بیشتر از تو دوست دارد شرمنده می شدی؟"
          
            در یکی از کارگاه¬های داستان¬نویسی سؤالی مطرح شد مبنی بر اینکه مگر نه اینکه اساس داستان بر تخیل است پس واقع¬گرایی چه جایی در داستان دارد. یک سؤال دو وجهی. اول اینکه هنرجوی مورد نظر درک اشتباهی از تخیل داشت و دوم اینکه داستان¬های واقعی را با داستان رئال اشتباه گرفته بود. پاسخ سؤال هنرجوی موردنظر هم دو بخش داشت.
1-	وقتی صحبت از تخیل به میان می¬آید گاهی این شبهه ایجاد می¬شود که تخیل فقط مختص امر غیر واقعی است. مثلاً بال درآوردن قورباغه. این بخش از تخیل نیز در داستان جای منحصر به فرد خود را دارد. اما وقتی از تخیل حرف می¬زنیم منظور نوشتن بر اساس اتفاقاتی است که در خیال نویسنده رخ می¬دهد. مثلاً دعوای زن و شوهری که در واقعیت اتفاق نیفتاده اما نویسنده آن را خلق می¬کند. منشأ این نوع تخیل واقعیت پیرامون ماست. حتی گاهی نویسنده¬ای همان چیزی را می¬نویسد که دقیقاً اتفاق افتاده. اما فرض بر این است که داستان حاصل تخیلات خالق خود است.
2-	داستان رئال یعنی داستانی که مبنی بر واقعیت باشد. همان داستان¬های تخیلی از طلاق، عشق نفرت و... ماجراهایی که حتی اگر مشابهشان را ندیده باشیم باور کنیم که جایی همین اطراف خودمان اتفاق افتاده¬اند. 
اما هنرجویی که درباره او صحبت کردیم گمان کرده بود که داستان رئال یعنی داستانی که عیناً در واقعیت رخ داده. حتی به اشتباه زندگی¬نامه¬ها و موارد مشابه را با داستان رئال اشتباه گرفته بود. البته منظور این نیست که ماجراهای واقعی جایی در داستان ندارند.  گاهی  نویسنده با تلفیق خیال و واقعیت یک داستان خلق می¬کند. یعنی اینکه یک عده افراد خیالی را وارد یک دنیای واقعی می¬کند بدون اینکه مرز خیال و واقعیت برای مخاطب مشخص باشد. « ادواردو» یکی از این کتا¬ب¬هاست. ادواردو آنیلی پسر سناتور آنیلی که به طرز مشکوکی کشته می¬شود. از آنجایی که ادواردو دین اسلام را انتخاب کرده بود، امکان اینکه توسط خانواده خود به قتل رسیده باشد هست. «بهزاد دانشگر» در رمان ادواردو به این موضوع پرداخته. داستان درباره¬ئ عده¬ای مستندساز است که برای تهیه¬ئ مستندی درباره ادواردو راهی ایتالیا می¬شوند. در خلال داستان از زندگی ادواردو هم مطلع می¬شویم. این یکی از بهترین راه¬های نزدیک شدن به سوژه ناشناس است. از آنجایی که اطلاعات زیادی درباره زندگی و مرگ ادواردو موجود نیست، نویسنده از این شیوه استفاده کرده. این یعنی فاصله¬ئ هنرمندانه با سوژه. ما همانقدر از زندگی ادواردو مطلع می¬شویم که گروه مستندساز از او اطلاعات دارند. حتی شاید اطلاعاتی که از ادواردو ارائه می¬دهند اطلاعات موثقی نباشد ولی چون قالب کتاب رمان است و اساس رمان تخیل، نمی¬شود به نویسنده خرده گرفت. او یک ماجرای واقعی را تبدیل به رمان کرده بدون اینکه لازم باشد مرز بین خیال و واقعیت را مشخص کند. 

          
 نــادری

1402/03/23

            بشر از بدو تولد تا آن لحظه آخر محکوم به انتخاب است، انتخاب‌های ریز و درشتی که مسیر زندگی‌‌اش را مشخص می‌کنند.
البته که این انتخاب‌ها بسته به فراخی فکر و وسعتِ روحِ آدم‌ها می‌توانند بزرگ و کوچک باشند. 
بعضی‌ها هستند که انتخاب‌هایشان به اندازه روح‌شان بزرگ است و تاوانی هم که در ازای انتخاب‌شان می‌دهند به مراتب بزرگ‌تر.
مثل #ادواردو_آنیلی، وارث ثروت افسانه‌ای آنیلی‌ها و به قول خودشان شاه‌زاده ایتالیایی‌ که انتخابش به اندازه اسم و رسمش بزرگ بود. 

راستش ادواردو آنیلی مرا به یاد مصعب‌بن‌عمیر می‌اندازد، بچه‌مایه‌داری که در زمان پیامبر عزیزمان زندگی می‌کرد و مسلمان شدنش به مذاق خیلی‌ها خوش نیامد، نه صرفا به‌خاطر اسلام آوردنش که این مشکل همیشگیِ آن خیلی‌ها بود، آن‌چیزی که مسلمان شدن مصعب را پراهمیت جلوه می‌داد این‌ بود که کسی از طبقه اشراف دین اسلام را پذیرفته است چون تا آن زمان آن‌ نامسلمان‌ها دل‌شان به این خوش بود که فقط طبقات پایین‌دست و فقیر به اسلامِ محمد (ص) ایمان می‌آورند ولی امثال مصعب و ادواردو با انتخاب‌شان ثابت کردند اسلام مرز نمی‌شناسد و کافی‌ست چشمِ دلت باز باشد تا مسیر درست را ببینی.
ادواردو اما شرایطی سخت‌تر و پیچیده‌تر داشت چرا که در دوره‌ای مسلمان شدن را انتخاب می‌کند که زرق‌و‌برقِ دنیا به مراتب وسوسه‌انگیز‌تر از ۱۴۰۰ سال پیش است و دل‌کندن و پشتِ‌پا زدن به چنین دنیایی جسارت و جرات مضاعفی می‌طلبد.
که البته باورش برای امثال من سخت است، منی که گوهرِ مسلمانی را به‌واسطه والدین و به‌سادگی دریافت کرده‌ام و علیرغم ارزش والایش شاید آن‌گونه که باید در چشمم مهم و ارزش‌مند هم نباشد و هرگز هیچ تاوانی بابتش نپرداخته‌ام.
آن‌وقت یکی مثل ادواردو به‌خاطر اسلام آوردنش پشت پا می‌زند به ثروت و مکنتی که در تصور نمی‌گنجد. بابتش تحقیر می‌شود، از حقوق طبیعی‌اش محروم می‌شود، انگ و تهمت‌ها را به جان می‌خرد و هیچ‌وقت این انتخاب آگاهانه و شجاعانه از طرف اطرافیانش به رسمیت شناخته نمی‌شود.
یک‌صدم از این مشکلات و ناسازگاری‌ها کافی‌ست تا امثال من از انتخاب‌های ناچیز‌تر از این هم دست بکشیم، چه برسد به اینکه بخواهیم تا پای جان پای انتخاب‌مان بایستیم. 

شاید اگر ادواردو در زمان ما زندگی نمی‌کرد اصلا فکر می‌کردم این‌ حرف‌ها مالِ کتاب‌های تاریخی باشد ولی حالا که ادواردو را یا بهتر بگویم #شهید_مهدی_آنیلی را ولو در حد یک کتاب شناخته‌ام همین‌ کافی‌ست که به واسطه انتخابش و سبک زندگی‌اش احترام و ارادت عمیقی نسبت به او در ذهن و قلبم حس کنم و اصلا مهم نباشد که هیچ نقطه مشترکِ جغرافیایی و نژادی و زبانی با او نداشته‌ام.

پی‌نوشت اول: ساعت‌هایی که قرار بود در سرویس محلِ کار به بطالت و کسالت بگذرد به لطف کتابِ ادواردو به بهترین نحو سپری شد 🤌 

پی‌نوشت دوم: ادواردو هم یک سلبریتی بود و مقایسه‌اش با سلبریتی‌های اکثراً دوزاریِ خودمان که سبک زندگی‌شان در حد فالو کردن هم ارزشی ندارد جفایی‌ست در حق این شهید.


          
مظفری

1401/08/22

            بسم‌الله الرحمن الرحیم

کاش بعضی‌ها که منتهای آرزویشان سگ‌بازی، غرب، پول، شهوت و خوشگذرانی است باور می‌کردند جوانی در اوج نعمات دنیایی، از همه آن‌چیزی که حتی به خواب هم نمی‌توانیم تصور کنیم بود، و بین همه آن‌ها و اسلام، دومی را برگزید، هر چند دنبال حقش بود تا بتواند با این ثروت، به اسلام کمک کند، اما آخرش سرش را زیر آب می‌کنند، گفتند خودکشی کرده اما همه دوستان نزدیکش مطمئن بودند نخواستند ثروت افسانه‌ای امپراطوری ایتالیا به دست او بیفتد.
ادواردو، افسانه نیست، واقعیتی است که بعد ۱۸ سال تازه تجلی یافته است.
رمان، روان و خواندنی است، ولی جز دو داستان فرعی و شاخ و برگ‌های نویسنده، چیزی بیشتر از مستند ادواردو ندارد.
این ضعف تحقیقات و تنبلی نویسنده نبوده، چه اینکه راش‌ها و برداشت‌های همان مستند نیز با زیرکی عوامل به کشور رسید و گرنه همین مستند یکساعته نیز ساخته نمی‌شد.
*
و هنوز نمی‌دانم، نمی‌فهمم، درک نمی‌کنم چرا باید همیشه عشق زمینی، چاشنی رمان‌ها باشد تا فکر کنیم خواندنی شده‌است.
پ.ن: شاید جز اولین گروه‌هایی بود که به لطف آشنایی استادمان با این شهید، مستند را دیدیم.اوایل دهه ۸۰. الحمدلله رب العالمین
          
Eunjin

1402/07/19

            شاهزاده ایتالیا...اسم زیبایی‌ است برایش نه؟
ادواردو همه چیز دارد. پدرش سناتور جیانی آنیلی است و مالک کارخانه‌های ماشین‌سازی فراری، مازراتی، فیات، لامبورگینی و چندین کارخانه‌ی صنعتی، بانک‌های خصوصی، شرکت‌های طراحی مد و لباس، روزنامه‌ لاستامپا و باشگاه فوتبال یوونتوس است و مادرش مارلا کاراچیلو، شاهزاده‌ای یهودی. ادواردو تنها پسرشان است. او تنها وارث مال و اموال پدرش است‌. با این حال ادواردو گمشده‌ای دارد که در یکی از روزهای بیست‌سالگی‌اش آن را پیدا می‌کند. همان‌طور که در کتابخانه قدم می‌زند، کتابی را پیدا می‌کند که سرنوشتش را برای همیشه تغییر می‌دهد...
داستان کتاب دو روایتگر دارد یکی گروهی مستندساز ایرانی که در راستای طرح گفت‌وگوی تمدن‌ها و تهیه مستند از ادواردو آنیلی به ایتالیا می‌روند و دیگری دو خبرنگار ایتالیایی که بعد از مرگ مشکوک ادواردو به دنبال کشف حقیقت‌اند.
اول ارتباط برقرار کردن با کتاب برایم سخت بود چون
 ماجرای گروه مستندساز را یکی از همراهان جمع با فعل مضارع نقل می‌کند و آن یکی از دید راوی روایت می‌شود با فعل ماضی! اما به محض اینکه ماجرای کتاب را متوجه شدم، برایم جذاب شد. وقتی هم که فهمیدم قصه مستندسازها واقعی است، خیلی ذوق کردم و مستندشان را دیدم!
 ‏به نظر من بهتر است قبل از خواندن این کتاب اطلاعاتی راجع به شهید ادواردو آنیلی داشته باشید یا کتاب هایی که درباره زندگی شهید نوشته شده‌اند را خوانده باشید و بعد شروع به خواندن این کتاب کنید.
 ‏من چون از قبل شهید را می‌شناختم و کتاب "من ادواردو نیستم" را راجع به ایشان خوانده بودم، از این کتاب هم خوشم آمد و مشتاق به خواندنش شدم.
 در کل من از خواندنش لذت برم و از زندگی شهید درس‌هایی تازه گرفتم:)
          
بالاخره بع
            بالاخره بعد از مدتی وقت آزاد پیدا کردم که برای کتاب‌های این مدتم یادداشت بنویسم، تا ذهنم از آشفتگی کارهای انجام نشده در بیاد.🌱
.
این کتاب داستان یه گروه مستند ساز رو روایت می‌کنه که راهی تورینِ ایتالیا شدن تا درمورد ادواردو آنیلی مستند بسازن...

ادواردو آنیلی کیه؟
تک پسرِ جیانی آنیلی که مالک شرکت فیات، لامبورگینی، مازراتی، فراری و n تا شرکت، بانک و باشگاه ورزشی دیگه بوده ... و این خانواده بخاطر نقش مهمی که توی اقتصاد ایتالیا داشتن به عنوان خاندان پادشاهی ایتالیا شناخته می‌شدند.

حالا چرا این گروه ایرانی تصمیم گرفتن مستند زندگی شاهزاده ایتالیایی رو بسازن؟
چون ایشون مسلمون شده بودن و...
.
چند نکته مهم:
🔻حضور گروه مستندسازی در ایتالیا و اتفاق‌هایی که رخ میده براساس واقعیته ولی شخصیت‌های گروه توسط نویسنده خلق شده‌ن.
🔻افرادی که باهاشون صحبت می‌شه یعنی آقای عبدالهی و... شخصیت‌های واقعی هستن.
🔻روزنامه نگار ایتالیایی هم شخصیت واقعی هست که کتاب‌هایی درمورد ادواردو نوشته.

برای اینکه بین مرزهای واقعیت و تخیلات نویسنده پا در هوا نمونید، پیشنهاد میکنم مستندرو هم ببینید.
به من کمک کرد تا وقایع رو بهتر درک کنم.
.
وقتی شروع به خوندن کتاب کردم، حس نمی‌کردم یه نویسنده ایرانی این کتاب رو نوشته👀... شاید چون من از نویسنده‌های ایرانی کمتر کتاب خوندم و حداقل  این سبکی نخونده بودم.
«ساختمان‌هایی دود زده و سیاه با بلوک‌بندی‌های بی‌قواره که مثل قفس‌هایی سیمانی شب‌ها آدم‌های خسته و بی‌حوصله توی خیابان را می‌بلعند‌. صبح دوباره تف می‌کنندشان بیرون، عصبی و آشفته. جنگل بتنی و بی‌قواره‌ای که دیوارهایش می‌خواهد خفه‌ات کند.»
.
«قرم‌قاط» اینقدر توسط نویسنده استفاده می‌شه که واقعا اعصاب آدم رو به‌هم می‌ریزه، حتی اگر تکیه‌کلام شخصیت داستان هم باشه، باز هم غیرقابل تحمل است.🙁
.
💭 از متن کتاب:

«_رسانه‌ها همان چیزی را منتشر می‌کنند که مردم می‌خواهند.
_اما قرار بود رسانه‌ها جامعه و مردم را جلو ببرند، نه اینکه دنبال مردم راه بیفتند.»

«سیاست کار کسی است که شطرنج بلد باشد؛ ابایی نداشته باشد که سربازش را بدهد تا وزیرش زنده بشود. ترسی نداشته باشد که اسبش را فدا کند، چون می‌تواند رخ حریفش را بگیرد. سیاست کار آدم‌های احساساتی نیست. کار تو نیست که اگر عینکت نباشد دو قدم جلوتر خودت را هم به زحمت می‌بینی و قرم‌قاط می‌شوی.»

«سرش را تکیه می‌دهد به دستش. می‌گوید: یک رفیقی داشتم که می‌گفت ارزش هر آدمی به باورهایش است. توی این سفر یک چیز دیگر را هم فهمیدم. برای هر آدمی یک روزی پیش می‌آید که باید چیزهای مهمی را برای آن باورهایش هزینه کند؛ از خودش یا زندگی‌اش. آن روز است که نسبت آن فرد با باورهایش معلوم می‌شود.»
.
🔻عکس های بالا: خانواده آنیلی رو نشون میده.
_جیانی آنیلی(پدر)
_مارلا کاراچولو دی کاستانیتو (مادر ادواردو، سخته منم اسمشو کپی پیست کردم، نمیخواد بخونی🙄😅)
_مارگریتا آنیلی( خواهر)
_ادواردو آنیلی 

🔻عکس های پایین:
عکس بچگی و بزرگسالی ادواردو در کنار مادرش.
.
_ هفتم بهمن ۱۴۰۲