بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

زن آقا (سفرنامه)

زن آقا (سفرنامه)

زن آقا (سفرنامه)

زهرا کاردانی و 1 نفر دیگر
3.9
144 نفر |
46 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

296

خواهم خواند

45

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

خاطرات سفر، حضور و زندگی با یک طلبه جوان که برای اولین بار به سفر تبلیغی رفته است. زن و شوهری طلبه همراه با فرزندانشان برای ایام ماه مبارک رمضان به نقطه ای در جنوب ایران سفر می کنند. در این سفر علاوه بر مهربانی و مهمان نوازی مردم تجربه و اتفاقاتی برایشان رقم می خورد که به پخته شدن آنها کمک می کند.

لیست‌های مرتبط به زن آقا (سفرنامه)

نمایش همه

یادداشت‌های مرتبط به زن آقا (سفرنامه)

            کتاب زن آقا ماجرای خانواده روحانی بود که در یک ماه رمضان به یک سفر می روند. 
داستان این خانواده از زبان خانم این خانواده چهار نفره بیان می شود ، خانمی که همه آن محل به رسم همیشگی زن آقا صدایش می زنند. ما خاطرات یک ماه سفر زن آقا را در این کتاب می خوانیم. ما با خانواده ای چهار نفره در این کتاب زندگی می کردیم در اول کتاب زمانی که زن آقا به مسجد رفته بود وقتی که داشت اسم دخترش را می گفت خانمی در گوش آن گفت که اسم دختر و خود و مادرش را به کسی نگوید و ما با اسم واقعی نبات سادات روبه رو نشدیم و با یکی از لقب هایی که صدایش میزد با آن زندگی می کردیم. من خیلی بیشتر دوست داشتم که کمی کتاب به این موضوع یعنی طلسم و جادو و گل مراد بیشتر می پرداخت و این موضوع یکم گنگ برای ما به پایان رسید.
فضا ها خیلی خوب برای ما توصیف شده بود و در هر زمان که به مکانی جدید میرفتیم کاملا با آن توصیفات می توانستیم آنجا را تصور کنیم . زمانی که من کتاب را به پایان رساندم به به صفحه عکس ها رسیدم چیزی برای من جدید نبود چون اینقدر خوب با توصیفات توانسته بودم آن ها را تصور کنم که هیچ آشنایی برای من نداشت . 
توصیف هایی که از شخصیت ها ما داشتیم بسیار خوب و لذت بخش بود . مثلا زمانی که به یکی از اهلی روستا دست می دادیم حتی با مدل دست و جنس پوست  آن نیز آشنا می شدیم . زمانی که من به (اسم اش را یادم نمی آید الان هم کتاب پیشم نیست !) دست می داد دلم می خواست  دستم را بکشم چون نمیخواستم آن زمختی دستی که توصیف می کند را احساس کنم .  دوباره به ماجرای کتاب اشاره می کنم !
من دوست داشتم خیلی بیشتر از سید بدانم ، از ارتباط سید با زن آقا و بچه ها بدانم . سید یعنی همسر زن آقا خیلی نقش کمرنگی در داستان داشت و این کمی من را در خواندن کتاب اذیت می کرد. گفت و گو زن آقا و سید خیلی کم و اذیت کننده بود و ما احساس می کردیم  با یک زن با احساساتی مادرانه بدون همسر روبه رو هستیم ولی اگر از حق نگذریم در اواخر کتاب کمی این ضعف کمرنگ تر شده بود .
متن کتاب بسیار روان و ساده بود و من اصلا متوجه گذراندن صفحات کتاب نمی شدم. زمانی که کتاب را کنار می گذاشتم با اینکه ما جرای هیجان انگیزی نداشت ولی دلتنگ خاطره گویی دوستم زن آقا می شدم .من با زن آقا در آن روستا زندگی میکردم ، اش هدیه می گرفتم ، غذا های محلی و نذری  میپختم و در بعضی اوقات از رفتار های اهالی ناراحت و خوشحال می شدم. در آن زمان از کتاب که زن آقا و سید علی و بچه ها به مزرعه کل مراد و خانمش رفتن بسیار بجا بود چرا چون ما هم دیگر از آن فضای تکراری مسجد و خانه و محل خسته شده بودیم و دلمان می خواست کمی هوا تازه کنیم . 
اواخر کتاب کمی ضعیف و غیر منتظرانه بود و انگار که نویسنده می خواست سریع کتاب را تمام کند و این موضوع خواننده را که کتاب را دنبال کرده بود کمی از کتاب زده می کرد.
          
            ‍ زبان روان و جذابی داشت، پتانسیل قصه شدن داشت که متاسفانه ازش استفاده نشده بود و به یک مجموعه خاطره کفایت شده بود. انتظار داشتم بیشتر به زندگی  طلبگی پرداخته باشه ولی بیشتر حول محور زندگی روستایی بود. البته من از نزدیک شاهد زندگی طلبگی بودم و برای همین این خلا کتاب رو با ذهنیات خودم تکمیل می کردم ولی یه خواننده ناآشنا به زندگی طلبگی، به نظرم خیلی با این کتاب چیزی دستگیرش نمی شد. زندگی روستایی و خرافات مردم و این حجم از ناآگاهی مردم از احکام دینی، اون هم مسائل ساده ای که در مدرسه هم بهمون یاد می دن، با وجود دسترسی به اینترنت و تلویزیون و ...‌ هم به خوبی نشان داده شده بود. به نظرم تعریف کردنی ها بیشتر بود ولی به هر دلیل به همین موارد قناعت شده بود. البته به هر حال مجموعه خاطره بود، قطعا اگر داستان می شد، خیلی دست بازتر بود و موقعیت بهتری بود که به شخصیت ها پرداخته بشه، به ویژه شخصیت سید که کلا مهجور مونده بود. ته کتاب خیلی چیزی از روحیاتش دستگیرمون نمی شد.
از جهت بدیع بودن موضوع کتاب جالبی بود، حداقل تا الان من کتاب خاطرات با موضوع مشابه ندیده بودم و این خودش یک نقطه جذابیت کتاب هست. در مجموع تجربه جذاب و جالبیه. و چون خوش‌خوان و کم حجم هست گزینه خیلی خوبی برای خوانش هست، حتی اگر جز کتاخوان‌های حرفه ای نیستید، چون سریع پیش می‌ره و جذابیت لازم برای خوانده شدن در یک جلسه رو داره.
          
            زن‌آقا روایتی است از همسر یک روحانی که همراه شوهرش به تبلیغ در روستایی دورافتاده می رود؛ روستایی با رسم و رسوماتی خاص.

قلم روان نویسنده کمک می کند که کتاب را یکسره بخوانی، آن هم کمتر از چند ساعت اما نبود جاذبه ای در روایت تو را وسوسه می کند که کتاب را زمین بگذاری و بی خیال خواندن شوی.

به نظرم قلم بدست گرفتن برای وقتی است که سوژه ات جذاب باشد و در دلش اتفاقاتی جذاب رخ دهد!
زن‌آقا سوژه اش جذاب است اما اتفاقات درونش، عادی!
سوژه اش همراهی یک روحانی است در تبلیغ ماه رمضان، آن هم در روستایی دورافتاده با مردمانی ساده اما اتفاقات درونش معمولی و روزمره!

نویسنده نتوانسته روحانی مبلغ را به خوبی به تصویر بکشد و رسالتش را بیان کند.
شاید اگر آن قدر که تلاش می کند فضای روستا و اهالی و آداب و رسومشان را بیان کند، به رسالت شوهر روحانی اش می پرداخت کتاب بهتری از آب در می آمد.
اصلا کتاب را که می خوانی به هوای فهمیدن یک روحانی مبلغ است؛ این که چه می کند و پیرامونش چه اتفاقاتی رخ می دهد؟! از زاویه دید همسرش چگونه است؟! رسالتش چیست و چرا از شهر خودش، هزار کیلومتر کوبیده و آمده در این روستا؟!
نویسنده این ها را مفروغ عنه گرفته و شاید چون برای خودش حل شده، برای خواننده هم حل شده تصور کرده است و بیشتر به خودش و مردم روستا و حواشیشان می پردازد که تهش هم چنگی به دل نمی زند.

علی ای حال شاید اولین کتابی است که به این سوژه پرداخته است؛ کتابی که ولو ضعیف اما ارزش خواندن دارد و در لا به لای آن می توان به رسالت یک روحانی دست یافت.
خصوصا برای خانم ها کتاب خوبی است چرا که فضای کتاب بیشتر زنانه است.
          
            بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم 
🌴🌴🌴🌴🌴
تعریف #زن_آقا رو تو اینستاگرام شنیده بودم. خود نویسنده به کتابش میگه #سفرنامه. ولی به نظر من این جور کتاب‌ها بیشتر خاطرات یک سفر هستن. اقتضای سفرنامه معرفی دقیق مکان، مردم و ویژگی‌های اینهاست. البته خانم کاردانی هم این توصیف‌ها رو داشته ولی طبق مقدمه ابتدای کتاب به دو دلیل اسم و اقلیم روستای مقصد رو ننوشته؛ اول این‌که شرح ماوقع و گفتن توامان خوبی‌ها و بدی‌ها، اهالی روستا رو مکدر نکنه و دوم این‌که برای خواننده ذهنیت نسازه که همه مردم اون اقلیم این‌طور هستن. برای همین خاطرات نویسنده پررنگ‌تره تا سفرنامه. 
✈🚞🛤🚙🛣
از طرفی سفرنامه رو اغلب جزو ادبیات غیرداستانی دسته‌بندی می‌کنن. اما کتاب زن‌آقا کم از یه رمان کوچک نداره. توصیف‌های دقیق، منصفانه و به اندازه، روایت منسجم و روان، بدون سکته و افتادگی ریتم روایت، بدون حقنه کردن نظرات و عقاید شخصی نویسنده. با این تفاوت که رمان عموما زاییده ذهن نویسنده است اما این کتاب از زندگی آدم‌های واقعی نوشته شده. 
🧕🏽🤱🏽👩🏽‍🌾👵🏽👴🏼👩🏽👦🏻
ویژگی دیگه‌ای که من خیلی دوست داشتم، ادبیات صادقانه خانم کاردانیه. گاهی از چیزی میگه که همه پس ذهنمون بهش واقفیم اما جلوی جمع مراقبیم چیزی نگیم مبادا به کسی بربخوره. 
مثلا: "اسم‌ها اصلا به قیافه‌شان نمی‌آمد. گلوریا، سارینا، نیایش، ثمین،...توی آن ده نفر اسم من از همه روستایی‌تر بود...ازشان عکس گرفتم... برای مادرم. می‌خواستم تصورش از بچه‌های روستایی را بشکنم. همه بچه‌های روستایی که لباس‌های پاره و موهای ژولیده ندارند." 
🙋🏾‍♀️🙋🏻‍♀️🙋🏻‍♂️🙋🏽‍♂️
تقابل اعتقادات نویسنده با باورهای موروثی اهالی روستا، مقابله‌شون با کلیشه‌های اعتقادی، خرافی یا حتی سبک زندگی اشتباهی که هر جایی دیده میشه هم جالبه. گاهی موقعیت طنز جالبی ایجاد می‌کنه که باعث می‌شد با اینکه تو یه محیط عمومی در حال مطالعه بودم نتونم جلوی خنده‌ام رو بگیرم.
😄😄😄😄😄
وقتی همسر نویسنده، مردم مهاجرت‌کرده از روستا رو به چالش می‌کشه که تلاشی برای آبادانی روستاشون نمی‌کنن، انگار تو یه مقیاس کوچک‌تر تمام کم‌کاری‌ها و بهانه‌تراشی‌های تک‌تک ایرانی‌ها برای کار نکردن و نساختن رو به چشممون میاره. البته این برداشت منه و شاید نویسنده همچین قصدی نداشته اما اگر هم داشته بدون شعار و لحن نصیحت‌گونه بوده.