بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

ازبه

ازبه

ازبه

3.7
212 نفر |
46 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

498

خواهم خواند

61

سلام! خانم انشایمان موضوع داده بودند،نامه ای به یک رزمنده،گفته بودند هر کسی نامه ی خوبی بنویسد،نامه اش را می فرستند به جبهه.من گفتم به شما نامه بنویسم.به شما خلبان شجاع جنگ که رزمنده هم هستید!نمی دانم نامه ی خوبی بنویسم یا نه؟ولی اگر خوب هم نشود و خانم احمدی خوش شان نیایند،خودم می فرستمشان...

لیست‌های مرتبط به ازبه

یادداشت‌های مرتبط به ازبه

            این کتاب در واقع مجموعه نامه‌هایی است که افراد و شخصیت‌های آن به یکدیگر داده‌اند و ما نامه ها را می خوانیم و اینگونه در داستان جلو می رویم.
اولین نامه را دختری می‌نویسد که به دلیل بمباران عراق، پدر و مادرش کشته شده‌اند و او نتوانسته که امتحانات ثلث سوم کلاس دوم را بدهد و باید دوباره در کلاس دوم بنشیند. او این نامه را برای یک خلبان می‌نویسد. 
این خلبان با وجود خدمات ارزنده و شایان خود و همچنین تجربیات و توانایی‌های زیاد از خلبانی منع می‌شود. چرا که به دستور رئیس گوش نداده و برای اینکه می‌خواست هزاران نفر از هم میهنانش شیمیایی نشوند، کارخانه تولید گاز خردل را منهدم می‌کند. او در این راه، هم از پرواز جا می‌ماند و هم دوپای خود را از دست می‌دهد. اما او می‌خواهد که پرواز کند و ... .
این کتاب به نوعی مشکلات جانبازان را بیان می‌کند که می‌خواهند وجود خود را ابراز کنند و بگویند که همچنان می‌توانند برای جامعه مفید باشند و نیابد فقط به زندان خانه فرستاده شوند. همچنین از مشکلات همسران این عزیزان و کسانی که در مدت هشت سال جنگ خانواده و کاشانه خود را نابود شده دیدند.
در این کتاب شاهد وجود افراد مختلفی هستیم. کسی که فقط به دستورات عمل می‌کند و سعی می‌کند برای کارهای خود دلیل عقلی بیاورد. کس که همیشه در حال شوخی و مزاح است و با این شیوه کارهای خود را پیش می‌برد و بسیاری افراد دیگر.
کتاب دارای لغات تخصصی و خارجی زیاد است که در پاورقی شکل نوشتار انگلیسی آن و معنی و مفهوم آن توضیح داده شده است تا خوانندگان نوجوان از خواندن کتاب خسته نشده و متوجه متن بشوند.
کتاب از به زیبا و جذاب و خواندنی هم برای نوجوانان است و هم برای بزرگسالان.

امین پازوکی
          
tasnim

1401/02/15

            پرواز هایی با هدف با کنترل برای راحتی دیگران ولی دیگر پروازی نیست و به جای آسمان زمین است. نامه هایی از …. به …. پرواز را به نشستن در خانه می آورند و کسانی که برای نجات جان بقیه ی افراد فداکارانه جان خودشان را فدا می کنند .
ایده ی این کتاب به نظرم زیبا بود که کل داستان کتاب را  نامه هایی از ….. به …. در بر گرفته بودند ولی بعضی اوقات حوصله سر بر می شد و موجب خستگی مخاطب می شد و اطلاعات داده شده برای گیرنده و فرستنده مانند :( از خلبان آرش تیموری پایگاه  شکاری دزفول . به سرگرد خلبان رحیم میریان پایگاه شکاری تبریز  ) در شروع کتاب که با چیزی آشنا نبودیم زیادی و گیج کننده بود . 
اصطلاحات های خلبانی که در کتاب استفاده شده بود کمی کتاب را خسته کننده می کرد چون ما با آن اصطلاحات هیچ آشنایی نداشتیم و آوردن پی در پی این کلمات با وجود پاورقی  خوشایند نیست .
پاورقی هایی که در کتاب آمده بود و به علت وجود چند باره کلمات مختلف دیگر معنی کلمات نوشته نشده بود و به جای آن برای مثال نوشته شده است رجوع کنید به پانوشت ۲۲ و این روندی که من مخاطب برای خواندن کتاب داشتم را به هم میزند .
اسم کتاب از دید اول یک کلمه ی ناشناس دیده می شود ولی بعد از خواندن کتاب اسم کتاب برایم جذاب شد  و به نظرم نوع نوشت بعضی از کلمات که با هدف اینطور نوشته شده بود جالب نبود مانند هم سر - پایه گاه -  به تر و نویسنده میتوانست با ترفندی دیگر کتاب را جذاب کند .
شخصیت پردازی داستان به نظرم می توانست بهتر از این باشد و بیشتر به شخصیت ها بپردازد و عواطف و احساساتشان را بیان کند ولی چون نامه بود و از طرف خود آن فرد نوشته می شد زیاد به نظرم امکان پذیر نیست ولی در کل شخصیت پردازی اش خوب بود و در نامه شخصیت پردازی سخت تر است چون در نامه زیاد نمی شود اطلاعات در مورد شخصی داد . 
به طور کلی کتاب برای کسانی که به دفاع مقدس علاقه دارند کتاب جذابی می تواند باشد و برای کسی که تخصص در خلبانی و.. دارد هم همینطور است ولی برای کسی که تخصص ندارد و کلمات جدید هستند روند داستان کمی خسته کننده بشود و نویسنده ایده ی خوبی برای در آوردن داستان داشته است و اگر مشتاق هستید می توانید بخوانید :)
          
Mr. Levy

1401/02/16

            وقتی از زمین دور می شوی و به دل اسمان پرواز می کنی داری کم کم به خدا نزدیک می شوی . او همان بالا است ولی ما
هایی که تاحالا پرواز نکرده ایم این نزدیکی را حس نمی کنیم و به سمت او نمیرویم .
 
شاید رضا برای همین خلبان بود ...
رضا مشکات خلبان دفاع مقدس در طی عملیاتی دو پای خود را از دست می دهد ولی او عاشق پرواز است و ان حسی که
نسبت به شغلش دارد را همه نمی توانند درک کنند ....
 
کتاب از به به قلم رضا امیرخانی کتاب جالب و خوبی بود . قلم نویسنده روان و خوب بود ولی در بعضی از قسمت ها نویسنده
از کلماتی استفاده کرده بود که خواندن را سخت می کرد . برای مثال کلمات انگلیسی را به صورت فارسی ان نوشته  بود .
خواننده باید برای بیشتر کلمات به اخر صفحه مراجعه می کرد و همین عمل باعث خسته شدن خواننده و در نتیجه رد کردن
بعضی از قسمت ها می شد . نویسنده در کل قلم خوب و جالبی داشت . داستان بر اساس نامه هایی که شخصیات ها نوشته بودند
پیش می رفت و این کتاب را متفاوت و جذاب تر کرده بود .
 
 
یکی از نقاط ضعف داستان می توان شخصیت پردازی را مثال زد . نویسنده خیلی کم شخصیت ها را توصیف کرده بود و
 خواننده نمی توانست خیلی خوب در داستان غرق شود . رضا امیرخانی بیشتر تمرکزش را روی احساسات ، نظریات و فرضیات
شخصیت ها قرار داده بود . و ما خیلی کم و مبهم می توانستیم شخصیت ها را در ذهنمان تصویر سازی کنیم .
 
یکی از نکات مثبت کتاب می شود به خلاقانه بودن ان اشاره کرد .
من کتاب های زیادی در رابطه با دفاع مقدس خوانده ام و همه ی ان ها در باره ی سرباز هایی با زندگی های مختلف بود.
ولی در کتاب از به  نویسنده ماجرای خلبانی به نام رضا مشکات را برای ما به نمایش گذاشت . همین موضوع باعث شد
من برای خواندن این کتاب اشتیاق بیشتری داشته باشم . زیرا تا به حال جنگ را از دید یک خلبان نگاه نکرده بودم .
قسمتی که شخصیت ها از دست دادن پاهای رضا را تعریف می کردنند به نظرم می توانست واضح تر و بهرت باشد .
و هر شخصیت به صورت متفاوتی داستان را بیان می کرد و این موضوع خواننده را برای فهمیدن داستان گیج می کرد .
به نظرم چون شخصیت ها انسان های متفاوتی هستند از دیدگاه های خودشان بیان کرده بودند و همین موضوع باعث
عوض شدن روایت ها می شد ....
 
جلد کتاب می توانست خلاقانه تر و بهتر طراحی شود . شاید نویسنده وقت کافی برای ان نذاشته بود و این باعث می شد
خواننده برای خواندن ان کتاب تشویق نشود . وقتی خواننده داستان را می خواند تازه متوجه اسمان و تصویر گنگ روی
ان بشود و این عمل از جانب نویسنده تنها برای مخفی کردن داستان بوده . ولی اگر نویسنده جوری جلد را طراحی می
کرد که خواننده قبل اط خواندن جذب ان شود و پس از ان مفهوم گنگ را پیدا کند جالب تر می شد .
 
و ما هیچ وقت نزدیک بودن به خدا را نمی فهمیم که به خواهیم پروازی بلند به سوی اسمان داشته باشیم
          
            کتاب ها می توانند نقش های مهمی در زندگی ما داشته باشند . 
در زندگی ای که اغلب در فضای مجازی هستیم و تکنولوژی ما را وادار میکنه که ازش استفاده کنیم ، کتاب خوندن برای بعضی ها خیلی سخت است . 
اما فقط کافیه فکر کنید برای چند روز موبایل شما را می‌گیرند.  آن موقع است که می‌توانید معنی کتاب ازبه را بفهمید . 
کتابی که می‌توانید در عرض دو روز بخوانید اما ممکن است به اندازه ی ۲ سال به شما تجربه اضافه کند . 
یک لحظه به این فکر کنید که اگر چیزی که برای شما خیلی اهمیت داشته باشد را از شما بگیرند چه کار می‌کنید؟  
همین سوال کافیست تا جذب این کتاب شوید . 
کتاب ازبه، به نویسندگی رضا امیرخانی در سال ۱۳۸۰ وارد بازار کتاب ها شده است.
اما اگر بخواهم توضیح کلی درمورد داستان بدهم ، این کتاب درباره ی مرتضی مشکات است . خلبانی  که در پرواز پای خود را از دست می دهد اما همچنان آرزوی پرواز را دارد .این داستان به صورت نامه نگاری های متداوم ادامه پیدا می‌کنند و هر کس نظری درباره ی این رویای مرتضی میداد . 
یک نکته ی جالب انتقال احساس به خواننده بود که به نظرم از این نظر خیلی خوب بود . 
این که اغلب از کلمات امروزی استفاده میکردنند و بزرگانه صحبت نمیکردند خیلی خوب بود . 
مثلا طوری که همه مان در زندگی روزمره ان را میبینیم و درک کردنش خیلی ر احت است زیرا در ان شرایط قرار گرفتیم . 
مثلا وقتی کتاب درمورد صدای بادمجان سرخ کردن میگفت مطمئنم همه یما ان را درک کردیم و حتی شاید برایمان جالب بود . 
چون چیزی بود که همه دیده بودنند .
اما اگه راجب غذا های عجیب و غریب که اصلا در فرهنگ ما نیستنند کتاب اصلا جذاب نمیشد . مخصوصا که موضوع همه کس پسندی نداشت . 
آن طور که حدس میزنم این کتاب در باره ی دفاع مقدس است و سبک نامه نگاری آن خیلی بامزه است .
چیزی دیگر که خیلی آدم را جذب می‌کند اسم کتاب است . 
اسم کتاب از روی نامه ها برداشته شده . 
مثل از …… به …… 
و این خیلی بامزه بود
          
K.A

1401/02/15

            از: زمین
به: بالای هفت آسمان
هواپیما چک می شود و ستوان مرتضی مشکات هواپیما را از زمین بلند می کند به اسمان می برد. سفر هوایی به ظاهر ساده ای که اگه کسی نمیدانست، فکر نمی کرد خلبانش پس از فرود سرنوشت جدید دیگری داشته باشد، فکر نمی کرد که خلبان مشکات ارزوی پرواز را به دل بگیرد…
کتابی با نویسندگی رضا امیرخانی که در حال و هوای دوران دفاع مقدس سیر می کرد و موضوعاتش در اسمان مانند هواپیمایی به جلو می رفتند. قبل از شروع کردن کتاب متوجه اسمش نشدم و به نظرم جالب نیامد. شنیده بودم همه اش نامه هایی است از فلانی به فلانی. یا به طور خلاصه نامه نگاری ای بین شخصیت های داستان. فکر می کردم از ان هایی باشد که همان اواسط رهایش می کنم و جذابیت چندانی برایم ندارد. اگرچه اینطور نبود و همان اول قلاب داستان مرا گیر انداخت. همه کتاب نامه بود و اولین نامه از دختری هفت-هشت ساله ای بود به مخاطبی که از او گله کرده بود. نامه ها به طور طبیعی نوشته شده بود. یعنی طوری نبود که من خواننده احساس کنم که نامه ها برای اطلاعات دادن به من نوشته شده اند. و البته طوری نبود که نفهمم و مجبور شوم متن را دوباره و چندباره بخوانم تا بفهمم چه شده. 
در شخصیت پردازی هم شخصیت ها به نام نشان کاملا مشخص بودند. چرا که خود نامه ها می گفتند: از…. به…. و شاید به توان گفت که داستان به طور مستقیم شخصیت ها را به نام و نشان معرفی کرده بود. اگرچه مسلما چیزی از ظاهر ان ها نمیدانستیم. چرا که کسی در نامه از ظاهر خود حرف نمی زند. البته ما به طور استثنادر یکی از نامه ها متوجه ظاهر فرانک هم شدیم و معرفی شخصیت های فرعی تر، با وجود محدودیت هایی در داستانی به شکل نامه نگاری ها خیلی خوب بود. مثلا می دانستیم کدام یک از شخصیت ها مقرراتی است و مودب؛ و کدام یک مهربان و مرتب. 
به طور منطقی در کتاب دیالوگی وجود نداشت که بخواهیم در موردش صحبت کنیم. چرا که کسی در نامه از دیالوگ استفاده نمی کند.همه اش روزانه نویسی و خاطره نویسی بود. تعداد انگشت شماری دیالوگ وجود داشت که خوب بود. همانطور که گفتم داستان هم طبیعی جلو میرفت. انگار که شخصیت ها با هم گذشته را مرور می کردند و یا اتفاقات جدید را با هم به اشتراک می گذاشتند. 
پایان داستان غافلگیر کننده و خوب، اما کمی باز بود. به طوری که احساس می کردی هنوز ادامه دارد. البته که گره اصلی داستان باز شد و فقط گره های فرعی ماند. اما با این وجود لحن هر شخصیت با شخصیت دیگر فرق داشت و این نکته ای قابل توجه بود. و می شد گفت که تو میدانی این نامه را چه کسی به چه کسی داده. مثلا اکثر نامه های اقای تیموری کسل کننده بود. 
اگرچه بعضی مواقع داستان خسته کننده می شد. فرض کن کلا یه کتاب 200 صفحه ای می خوانی که همش می گوید از علی به محمد، از محمد به علی و…. دقیقا مثل خواندن نامه های اشخاص دیگه ای بود که به تو ربطی ندارد تو فقط محض فضولی سرکی به انها انداخته ای. خوب بود اما عالی نبود. اگرچه شاید هم برای یعضی ها جذاب باشد. 
به طور خلاصه کتاب ازبه نوشته رضا امیرخانی کتابی جذاب و مشابه سریال شوق پرواز(در مورد شهید عباس بابایی)، با چاشنی خسته کننده ای به دوستداران خلبانی و دوران دفاع مقدس پیشنهاد می شود…:)
          
zahra shams

1401/02/10

            بر بال اسمان:

اکثر انسان ها در زندگی عاشق یک چیز هستند،چیزی که وقتی حال خوبی ندارند سراغش می روند و خودشان را مشغول آن می کنند،چیزی که اهمیت زیادی برایشان دارد،چیزی که برای رسیدن به آن ماه ها سال ها و شاید هم بیشتر تلاش کرده اند.

حال اگر این عشق را از یک انسان بگیرید چه اتفاقی برایش می افتد؟هر چه که باشد و بشود دیگر آن آدم سابق نمی شود مگر اینکه …

کتاب از به ،اثر رضا امیرخانی در رابطه با خلبانی ست که اتفاقات ناگواری برایش رخ داده و ماجرا های این کتاب حول این محور می چرخد.اگر دوست دارید تا با حال و هوای خلبان ها و اتفاقات گذشته آشنا شوید می توانید این کتاب را مطالعه کنید:)

اول اینکه اگر بخواهیم نظری کلی در رابطه با این کتاب بدهیم می توانیم بگوییم که این کتاب ارزش خواندن دارد و قطعا نویسنده برایش زحمت کشیده اما آنقدر جذاب نیست که بار ها آن را بخوانی و از خواندنش خسته نشوی.اسم کتاب خیلی جالب بود،چونکه مشخص نبود دقیقا چه چیزی هستش و بعد از اینکه وارد داستان  می شدی متوجه می شدی که مربوط به از و به های ابتدای نامه است.اینکه داستان به صورت نامه نوشته شده واقعا جدید بود و زیبایی داستان را بیشتر کرده بود.نویسنده برخی مسائل رو خیلی خوب توضیح داده بود،طوری که خواننده کاملا متوجه آن موضوعات می شد.مثال:حتی اگر مشغول سرخ کردن بادمجان ها هم باشم آن همه سر و صدا را می شنوم و ...در این بخش ما کاملا متوجه می شویم که انقدر سر و صدا زیاد است که با صدای روغن و ...شخصیت قادر به شنیدن آن است.

شخصیت پردازی تقریبا خوب بود یعنی در حدی به ما اطلاعات داده بود که یک شناخت نسبی نسبت به تمامی شخصیت ها و رفتار و افکارشان داشته باشیم و آنها را گم نکنیم اما حس شخصیت ها خیلی عالی توصیف شده بود ،مثلا در نامه ی اول لحن شاکی و معترض نویسنده رو ما کاملا درک می کردیم..یک نکته دیگر اینکه شخصیت فرانک واقعا جذاب بود و حس خیلی خوبی به خواننده منتقل می کرد و شادی خاصی به غم داستان می داد:) 

سفر در زمان اش خیلی جذاب بود و این موضوع که از نامه ی قبلی در نامه ی بعدی استفاده می کرد نیز قابل توجه بود.نامه ها طوری نوشته شده بودند که کاملا مخاطب آن مشخص بود یعنی ما متوجه می شدیم که نویسنده ی نامه برای رئیسش نامه نوشته یا برای دوستش

غلط املایی های متن داستان نیز(رسم الخط نویسنده)خیلی بامزه بودند و این داستان را از داستان های دیگر متفاوت می کردند.مثال(هم سر،به تر،موجح و ...)
واقعا پایان خوبی داشت،نه داستان باز ماند و نه خیلی نامربوط .کاملا مناسب و درخور داستان بود و این امر هنر نویسنده را نشان می دهد.

وقتی یک کتاب بیش از حد پاورقی دارد حواس خواننده را از داستان پرت می کند و به نحوی او را سردرگم و گیج می کند،این موضوع در این داستان واقعا به چشم می خورد و آزار دهنده بود.برخی از پاورقی ها:بی سی-سون،فلایت پلن،افتر فایو و …

بعضی از بخش های داستان اضافی بودن و کمی باعث می شدند که حوصله ی خواننده سر برود و شاید آن صفحه را نخوانده باقی بگذارد و اکثرا در رابطه با توضیحات مربوط به هواپیما و خلبانی و … بود ند که اگر حذف می شدند،داستان تبدیل به متن بهتری می شد.

بنظرم همسر آقای مشکات،طیبه بیش از حد اطلاعات در رابطه با پرواز و هواپیما و … داشت درست ست که همسر یک خلبان ست اما این حجم از اطلاعات خیلی منطقی بنظر نمیاد.

و در آخر اینکه کتاب خیلی قشنگی بود و نکات مثبتش خیلی بیشتر از نکات منفی ای که داشت بودند و از آن دسته کتاب ها نیست که به انتهایی ترین نقطه ی کتابخانه تان منتقل بشود:))پس بخوانیدش
          
روند کتاب
            روند کتاب جذاب و تند.
در خلال نامه بودنش اصل جذابیت کتاب هست.
اصطلاحات خلبانی و پرواز، طنز، معنویت، عاشقانه، علاقه به شغل، تعهد و فداکاری ، رفاقت و پایبندی، همه در این کتاب جمع‌اند‌.
اشاره خوبی و روشنی به سنگ اندازی های اداری، و جدا افتادن/ طرد شدن افرادی که  رفتن جنگیدن و جانباز شدن از طرف جامعه و البته تیکه پرانی های تلخ و گزنده. 
همیشه قدرنشناسی و طلبکاری برای کار خیری که کردی خیلی خیلی تلخ هست.
کتاب تصویر‌خوبی از زندگی جانبازان ارائه میده، و خانواده های جنگ زده، بچه های شهدا... .
و بابی هم درباره مهدویت و ارتباط با امام زمان گشوده بود. که پسندیدم. در خلال داستان، نه مجزا پرداخته شده. که معتقدن اینجور  تاثیرگذاری‌اش بیشتره. کوتاه اما مفید.
در کل کتاب رو خیلی دوست داشتم و بعد از مدت هاااا، کتابی بود که یک سره خوندمش و نتونستم زمینش بگذارم.
لذت بردم  و حس خوب نوشیدم.

درباره عکس: از لای کتاب استخراج شده. معمولا کتاب‌هایی که از نظرم خوب باشن و دارای جذابیت، حداقل دو تا نشان از لا به لاش پیدا میکنید. این برگ رو یادم نمیامد از کجا برداشته بودم که الان یادم افتاد، قبل رفتن به کتابخونه، با قدیمی ترین رفیقم در بوستانی قرار داشتم، من باب در و دل و سبک شدن، از همان قرار های فوری فوتی و بدون برنامه ریزیِ اضطراری. که  هنگام قدم زدن و گوش دادن به داستان جدیدش  یک برگ از روی زمین برای خودم و یک برگ برای او برداشتم. بعد از امانت گرفتن کتاب‌ها، برگ برای جلوگیری از خوردشدن و آسیب دیدن و برای نشانه گذاری لای کتاب رفت. و امروز پس از پایان کتاب، به رسم هربار که کتابی را تمام میکنم، کتاب را ورق زدن تا اگر نشانه‌هایی بین اش هست، خارج کنم تا ببرم به کتابخانه تحویل دهم.:)
          
            #از_به

امروز از صبح تا ظهر کتاب «از به» را صوتی گوش دادم.دوستش داشتم.هرچند اولش کمی سخت بود تا اسامی و روابطشان در ذهنم ثبت شوند اما بعد از چند فصل شخصیت ها برایم جا افتادند.سبک کتاب خیلی خلاقانه بود.کتابی در موضوع دفاع مقدس که مشخصا به زندگی یک خلبان جانباز پرداخته است.تمام کتاب در خلال نامه های چند شخصیت به هم روایت میشود.هر چند ظاهر شخصیت ها چندان در ذهن قابل بازسازی نیست بخاطر سبک کتاب که نامه هست و در نامه امکان توصیف کم هست اما ذهنیات و اخلاق شخصیت ها به خوبی تصویر میشوند.

اسم کتاب در ابتدا برایم بی معنا بود.اما به محض خواندن دو فصل از کتاب چرایی این نامگذاری مشخص میشود.لحن خاص هر شخصیت هم از نقاط قوت کتاب بود.لغات تخصصی مربوط به خلبانی و هواپیما زیاد بود اما من چون گوش میدادم وقفه ای برایم ایجاد نکرد و خیلی حساس نشدم بهشان.خواندن یا شنیدنش را توصیه میکنم.


#از_به
#رضاامیرخانی
#کتاب_صوتی
#چهاردهم_فروردین_۴۰۲
#یک


🌸سایه🌸


@sayeh_sayeh
          
            اولین کتاب 1403 امروز توی بهشت رضا نصیبم شد. سرخاک شهید دانیال زینال زاده شروع به خوندنش کردم و تقریبا نرسیده به خونه تموم شد.
کتاب نامه هایی از شخصیت های مختلف داستان به همدیگه س.موضوع این نامه ها سرهنگ خلبانی به نام مرتضی مشکاته که هردو پاش رو توی یک ماموریت از دست داده و  دیگه نمی تونه پرواز کنه و این روی روحیه ش تاثیر گذاشته.
کتاب کوتاه و ساده ای بود و داستان سرراست و شیرینی داشت. شخصیت ها رو دوست داشتم و برام واقعی بودن. چقدر خود سرهنگ مشکات رو دوست داشتم و چقدر با سرهنگ میریان حال کردم و خندیدم و چقدر زن های داستان رو دوست داشتم.کتاب خیلی واقعی بود؛ معنویت و توکل مردان جنگی و همسرانشونو  انکار نکرده بود و همزمان اون ها رو خیلی دور از دسترس نبرده بود. 
متن کتاب پر بود از اصطلاحات خلبانی نظامی و کاملا این همقطار بودن سه تا خلبان حس می شد.
تمام مدتی که داشتم کتاب رو می خوندم انگار دایی بزرگم که سرهنگ نیروی هوایی ان کنارم نشسته بودن و باهام حرف می زدن. دایی اگرچه خلبان نیستن و مهندس هواپیمان اما همقطار و هم مرام شخصیت های کتابن. پس به نظرم کتاب توی تصویر کردن ارتشی ها موفق بوده.
دلم برای داییم تنگ شد:) برای اورکت سبز ارتشی و عینک خلبانی و اون مرام و نظم ارتشی شون.
اولین کتاب خوبی بود برای سال 1403