K.A

K.A
@K.A
Buried under an old beech tree. Help me now that the east wind is blowing. Dig 16 by 6. نیازمند معرفی کتاب! یکی از عملیاتهای مهم غرب کشور به پایان رسید. پس از هماهنگی، بیشتر رزمندگان به زیارت حضرت امام رفتند. با وجودی که ابراهیم در آن عملیات حضور داشت ولی به تهران نیامد. رفتم و از او پرسیدم: چرا شما نرفتید!؟ گفت: نمیشه همه بچه ها جبههها را خالی کنند. باید چند نفری بمانند. گفتم: واقعا به این دلیل نرفتی؟ مکثی کرد و گفت: «ما رهبر را برای دیدن و مشاهده کردن نمی خواهیم. ما رهبر را می خواهیم برای اطاعت کردن. من اگه نتوانستم رهبرم را ببینم مهم نیست بلکه مهم این است که مطیع فرمانش باشم و او از من راضی باشد. #سلام_بر_ابراهیم
کتابخانه
نمایش کتابخانهیادداشتها
نمایش همه1401/3/13 - 23:56
« چه بسا گروهی اندک که بر بسیاران غلبه کردند...»
اول از همه باید بگویم همه ی شعر های فاضل نظری را دوست داشتم... حالا بعضی هایشان بیشتر دوست داشتم و می توانستم حتی چندین بار بخوانمشان و به نکات ریز یا مفهوم عمیقشان فکر کنم؛ بعضی هایشان را هم کمتر دوست داشتم و همان یکبار خواندنشان برایم کفایت بود...
راستش را بگویم کتاب اقلیت را به این خاطر خریدم که شنیده بودم یکی از سه گانه "گریه های امپراتور" و "آن ها"ست. و از آنجایی که از آن بس خوشم امده بود گفتم حتما از این هم خوشم خواهد امد و خریدمش... اما اگر بخواهم صادق باشم برایم آنقدر ویژه نبود. نه به اندازه آن ها و گریه های امپراتور...
اما خب بازم کتاب فاضل نظری و اشعار وی بود...
در نهایت باید گفت: در اقلیت بودن، تنها بودن نیست....
5 نفر پسندیدند.
1401/2/29 - 15:32
آمیختن طعم و لحن تجربه های شخصی افراد نسبت به مجلس های روضه و این خرده روایت ها، روایت فراگیری افریده که هویتی مستقل از اجزای خودش دارد. کنار هم چیدن این صداهای فردی، به گزارش یک پدیده بدل شده و در غالب یک کتاب در آمده. این کتاب یک روایت است، روایت یک کآشوب....
همانطور که گفته شد کتاب کآشوب شامل بیست و سه روایت از نویسندههای مختلف با دیدگاههای متفاوت است که دربارهی نسبت خودشان و محرم نوشتهاند. روایتها به زبانی روشن و ساده نوشته شدهاند و هرکدام طعم و لحن اقلیم یا فکری را دارند که نویسنده در آن رشد یافته است. دغدغههای متفاوت هر کدام از نویسندگان، روایتشان را منحصربهفرد کرده و یکنواختی را از کتاب گرفته است.
اول از همه بگویم که همچین موضوعی برایم جالب بود. همیشه این را دوست داشتم که بدانم الان، در این لحظه یا در آن لحظه ای که آن اتفاق افتاد فلان آدم از فلان قشر جامعه چه فکری می کرده و این کتاب دقیقا همین بود. بیست و سه روایت از روضه ها در محرم....
نکته دیگری دلم میخواهد بگویم این بود که همیشه برای من اسم گذاری فصلو خصوصا کتاب خیلی اهمیت دارد. اسم گذاری کتاب را دوست داشتم اما بعضی از فصل ها بود که علت نام گذاریشان را متوجه نمی شدم. یا مثلا میتوانم بگویم جملات عربی داشت که من به عنوان خواننده ای نوجوان یا اصلا خواننده ای که زبان عربیش قوی نیست دوست داشتم معنایش را بفهمم. حالا چه از طریق پاورقی یا اشاره ای ریز در ادامه متن یا ....
در ادامه همین مبحث دلم میخواست در کتاب روایتی از زبان نوجوان ها هم بود. یعنی اینکه همه این روایات که چه بسا بعضی هایشان ادبی هم بودند به مرور زمان خسته کننده میشدند، و من دلم میخواست و میخواهد کتابی باشد که حالا بعد تمام مردم، از زبان تمام نوجوان های قشر های مختلف جامعه را باشد.
از آنجایی که کتاب داستانی نبود و روایت بود نمیتوانم در مورد دیالوگ ها، زاویه دید یا پیرنگ صحبت میکنم. فقط میتوانم بگویم که روایت های چه بسا کوچک و کم کتاب روند خوبی داشتند. یعنی وقتی گوینده از زبان اول شخص تمام ماجراها را میگفت و اینکه در اغلب موقعیت های روایات ما با فضای آن ها آشنا بودیم کمک می کرد کتاب اذیت کننده نباشد.
در نهایت اینکه کتاب کآشوب را پیشنهاد میکنم. حداقل اگر برایتان خسته کننده یا اشتیاق آور نبود چند تا از روایت هایش را بخوانید. مطمئن باشید دیدن ماجرا از زوایه دیگری دلنشین است. در آخر هم دلم میخواهد این متن را با بریده ای از کتاب به پایان برسانم:« اگر خواستی بر چیزی در این عالم گریه کنی، اگر خواستی بر ظلمی که به تو شده گریه کنی، اگر خواستی بر نداری گریه کنی، اگر دلت تنگ شده بود، بر حسین گریه کن...» و لازم است بگویم اگر غم دیگری دارید گریه کردن برای حسین(ع) دوا و درمانتان است و خیلی اوقات به علاوه برطرف شدن غمتان، ثوابی هم به دلیل گریه برای اباعبدالله(ع) نوشته می شود. باشد که جزو یارانشان باشیم....
7 نفر پسندیدند.
1401/2/29 - 15:31
3.8
1
خبر قتل در شهری کوچک می پیچد. خبر قتل مردی که کاری به کار کسی نداشت. از آن مردان مظلوم و همیشه ساکت و مهربان نبود، برعکس، مردی بود تقریبا همیشه اخمو و گرفته. این قتل دقیقا بعد از دزدیدن قایل آن مرد توسط دوست شخصیت اصلی داستان است. اما او که نمی تواند قاتل باشد... قاتل کیست که هم او را نمی شناسند و هم همینطور در شهری متشکل از دو خیابان برای خودش می گردد؟
همانطور که گفته شد ماجرای کتاب در مورد دختری به نام "مو" است که از ابتدای تولدش مادرش را به دلیل طوفانی ندیده و نمی شناسد و همیشه به همراه صمیمی ترین دوستش "دیل" به دنبال مادرش می گردد. ناگهان در شهرشان ماجرای قتلی اتفاق می افتد و "مو" و "دیل" به دنبال قاتل آقای جسی (مقتول) میگردند....
اول از همه اینکه باید بگویم مقتول کتاب مثل خیلی از کتاب های معمایی_جنایی شخصیتی کلیشه ای نداشت. و نمی دانم چطور شد که دقیقا به همین دلیل دلمبرای مقتول داستان بیشتر سوخت. چیز دیگری که در این رابطه میخواهم بگویم این است که از وارد شدن به موقع شخصیت واقعی قاتل خوشم آمد. راستش به نظرم اگر زودتر از اینها وارد داستان می شد داستان حوصله سربر و خسته کننده میشد. و اگردیرتر وارد میشد شخصیتی غیرقابل باور و غیرقابل درک پیدا می کرد.البته لازم است بگویم این که درطول داستان مقدمه سازی های ساده اما غیرقابل حدسی که برای ورود قاتل چیده شده بود کمک زیادی به باور کردن قاتل کرد. اگرچه باید بگویم که منفی بودن دستیار قاتل را پیش بینی کرده بودم.
نکته ی دیگری که به ذهنم میرسد این است که شاید برخلاف خیلی ها شخصیت کلنل را دوست داشتم. احساس میکردم حرفای منطقی زیادی می زند و با وجود اینکه گذشته مبهمی دارد، شخصیت الانش به جز مورد سنش کاملا مشخص بود. در مورد سنش هم باید بگویم که تا قبل از صحبت های ته کتاب مادر غیر واقعی اما حقیقی "مو" شخصیت کلنل جوانی که مثلا سربازی رفته تصور میکردم.
نکته بعدی که به صحبت های کلنل مربوط است هم مبحث دیالوگ هاست. دیالوگ به غیر از دیالوگ های کلنل که به دلیل شخصیتش بود همه محاوره بود. دیالوگ های کلنل هم آنقدر ادبی و کتابی نبود که خواننده متوجه نشود، فقط در حدی بود که فرق کلنل با دیگران مشخص باشد.
توصیفات داستان هم خوب و زاویه دید اول شخص داستان هم کمکی به ای قضیه کرده بود. اینطور بگویم که برای ماجرای پدر دیل، واقعا او بدم می آمد و واقعا دلم میخواست خودم حسابش را برسم. و وقتی که او وارد خانه خانواده دیل شد عمیقا می ترسیدم که نکن همچین آدمی که اکثرا عقل درستی ندارد واقعا کاری کند. بعد از آن به طرز وحشتناکی دلم برای دیل و مادرش می سوخت...
موردی که در داستان متوجهش نشدم موقعیت مکانیِ مکان های اصلی داستان مانند کلیسا، خانه اقای جسی و خانه مو و دیل بود. یعنی وقتی برای بیان استدلال ها از موقعیت های مکانی استفاده میکرد من چیز زیادی نفهمیدم و قانع نشدم.
اخرین نکته ای که دلم میخواهد بگویم پایان داستان بود. پایان داستان کاملا مفهوم بود و همه گره ها حل شد. به غیر از حل شدن گره ها باید بگویم کار "مو" خیلی لذت بخش بود و به گمانم نویسنده انتخاب فوق العاده ای داشته. چرا که اگر مادر "مو" پیدا میشد داستان کمی زیادی کلیشه ای میشد. اما این اتفاق نیفتاد و خواننده میدانست آن جملات مو چه ارزشی دارد. چرا که از ابتدای داستان متوجه اهمیت مادر "مو" برای خودش بودیم. اگرچه شاید همین قضیه برای بعضی منفی بیاید چرا که امکان است بگویند این حجم از عوض شدن عقیده غیرقابل باور است.
در اخر اینکه باید بگویم کتاب را دوست داشتم و از آن خوشم آمد جا دارد بگویم که بعضی از سخنان کلنل یا حتی صحبت هایی که مو خطاب به مادرش می گفت را دوست داشتم و برای خود یادداشت کردم... با کتاب همراه شوید و پس از خواندن آن بگویید: پس اینگونه بود که مو خانواده دار و دیل شجاع شد...
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
2 نفر پسندیدند.
1401/2/18 - 23:23
تلنگر واجب!
بعد از این که کتاب سه دقیقه در قیامت را خواندم هی میگفتم: این کار فلان بلارو سر ادم میاره، اگه فلان اتفاق افتاده بخاطر فلان چیزه، یه نگاه محبت امیز به پدر و مادر از چند ده حج واجب ارزش بیشتری داره و.... یا مثلا وقتی کاری برای کسی انجام میدادم و تشکر نمیکرد وقتی میخواستم فکر کنم که: چرا از من تشکر نکرد؟ مثلا کمکش کردما... به یاد ماجرای پریدن راوی داستان درون رودخانه ای پر آب و نزدیک سد می افتادم که برای نجات پسری، فقط بخاطر رضای خدا درون اب پرید و بعد از برگشت و نجات نیتش را عوض کرد که این باعث شد عملا ثواب کارش به فنا رفت.... بعد از ان بود که سریع می گفتم: خدایا غلط کردم وجدانا حواسم نبود....
کتاب سه دقیقه در قیامت را همه باید بخوانند. حتی به عقیده من کسانی که شاید خیلی فرصت کتاب خواندن ندارند هم بهتر است که از این کتاب استفاده کنند چرا که این کتاب حجم خیلی زیادی ندارد و با متن روان و قابل تصوری که دارد هم باعث می شود هر نوع مخاطبی بتواند از ان بهره ببرد. فقط من اینطور بودم که پس از مدتی فراموش کردم و به عقیده من چند وقت یه بار، باید این کتاب را خواند... کاش این تلنگر های واجبی که بهشان نیاز داریم روز به روز بیشتر شوند...
5 نفر پسندیدند.
در حال مطالعه
کتاب در حال مطالعهای وجود ندارد.
با جستجو میتوانید کتابهای مورد علاقهی خود را انتخاب کنید و به این لیست اضافه کنید.