بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

مایکل وی: زندانی سلول 25

مایکل وی: زندانی سلول 25

مایکل وی: زندانی سلول 25

پل ریچاردز و 2 نفر دیگر
4.7
30 نفر |
12 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

87

خواهم خواند

34

داستانی که می خواهم برایتان تعریف کنم؛ خیلی عجیب، این داستان من است.در دبیرستان مریدیان، به نظر همه مایکل وی یک پسر چهارده ساله ی معمولی است؛ ولی به مایکل هرچیزی می شود گفت جز معمولی، در واقع او الکتریکی است، وقتی بهترین دوست مایکل، اوسیتین لیز و تایلور ریدلی اتفاقی به کشفی دست می یابند، هر سه می فهمند که بچه های دیگری هم با قدرت های مشابه وجود دارند و یک نفر، یا یک چیز، در تعقیب آن هاست.بعد از اینکه مادر مایکل دزدیده می شود، او باید با تکیه بر هوش و قدرت استثنایی و دوستانش دست به کار شود تا با شکارچیان مبارزه کند، مادرش را پیدا کند و بقیه را نجات دهد.

لیست‌های مرتبط به مایکل وی: زندانی سلول 25

یادداشت‌های مرتبط به مایکل وی: زندانی سلول 25

            مایکل وِی نوجوان 16 ساله ای است که وقتی کتاب را باز می کنیم خیلی ساده و تا حدی مفلوک به نظر می رسد. از همکلاسی هایش کتک می خورد، سندرمی دارد که باعث می شود دائماً تیک بزند و تنها یک دوست دارد که او هم مثل خودش تا حد زیادی عجیب است. داستان در ابتدا از زبان اول شخص یعنی مایکل است و تا جایی حتی به خواننده ها هم فاش نمی کند که نیرویی غیرطبیعی دارد. وقتی برای رهایی از دست دسته ای از بچه قلدرهای مدرسه ناچار می شود از نیروی الکتریسیته اش استفاده کند به خواننده هم اعلام می کند که یک پسر عادی نیست. بعد از اینکه حادثه  دختری به نام تایلور هم او را می بیند. تایلور هم نیروی الکتریکی دارد ولی قدرتش متفاوت با مایکل است. بعد از کش و قوس های فراوان با کمک دوست مایکل بچه ها موفق می شوند که علت غیرعادی بودن مایکل و تایلور را کشف کنند و همین جا نقطه ای شروع همه ی دردسرهاست.
قصد داشتم برای نوشتن ریویو کتاب مایکل وی تا پایان مجموعه صبر کنم و نظر کلی ام را بگویم. اما بعد از خواندن جلد چهارم و پخته تر شدن قلم نویسنده و تغییراتی در مواردی که اشکال اصلی داستان می دانستم تصمیم گرفتم که برای هر جلد از مجموعه ریوویی متفاوت بنویسم. 
اولین نکته ای که در جلد اول مجموعه مایکل وی به نظرم آمد مساله «خشونت» بود. بچه های 15 ساله در کتاب به دستور شخصیت خبیث دیگران را شکنجه می کردند یا می کشتند. چیزی که برای یک کتاب نوجوان بیش از اندازه خشن بود (البته این خشونت تا جلدهای بعدی هم ادامه داشت و در جلد دوم عریان تر هم می شد) همین نکته باعث شد که در مورد سپردن این کتاب به دست نوجوان های تردید کنم. (البته نشر پرتقال گروه سنی این کتاب را بالای دوازده سال رده بندی کرده که به نظر من مناسب نیست) اما از طرفی مایکل وی در مقایسه با کتاب های علمی و تخیلی موجود که توسط نشر باژ یا ویدا و ... منتشر می شود کتاب منطقی تری به نظر می رسید به همین خاطر فکر کردم که ترجیح می دهم بچه ها چنین کتاب هایی را بخوانند به جای اینکه سراغ رمان های خشن و عریان نشرهای دیگر بروند
از طرف دیگر لطف نشر پرتقال (از نظر من) سانسور کردن داستان بود. مساله ای که از نظر نشرهای دیگر توهین تلقی می شود ولی معلم هایی مثل من می فهمند که چه موهبت بزرگی است. مایکل وی هم مثل باقی رمان های نوجوان آمریکایی پس زمینه ای از روابط عاشقانه داشت، مساله ای که تصور می کنم اگر سانسور نمی شد رده سنی کتاب را برای نوجوان ایرانی خیلی بالا می برد. اما با حذف چند جمله و صحنه مشکل حل شده بود.
فارغ از این موارد چند جلد اول از نظر عناصر داستان مشکلات قابل توجهی داشت. مثلاً اولین نکته که تا جلدهای بعدی هم ادامه دارد. مساله تغییر زاویه دید است. داستان در قسمت هایی که همراه با مایکل هستیم از زبان اول شخص است اما وقتی می خواهد به مکان دیگری برود از زاویه دید دانای کل روایت می شود. نویسنده همزمان هم می خواهد از مزایای زاویه دید اول شخص استفاده کند هم بتواند به راحتی در عرض داستان حرکت کند و به مکان های دیگر برود. برای همین به تعبیر من خودش را با تغییر زاویه دید راحت کرده است. چیزی که تا حدی مخاطب را می آزارد. تا شما به دیدن داستان از نگاه مایکل عادت می کنید زاویه دید عوض می شود و دوباره به همین منوال.
مساله بعدی مساله تغییرکردن شخصیت هاست. طبیعی است که مثل باقی داستان های ابرقهرمانی، شخصیت ما از یک موجود تا حدی مفلوک و بی دست و پا به یک قهرمان تبدیل شود. اما در مورد مایکل وی این اتفاق خیلی سریع و غیرقابل باور رخ می دهد. گاهی اوقات، موقع خواندن جلدهای جلوتر فکر می کنم این مایکل همان مایکل جلد اول است ؟ احساس نمی کنم یک شخصیت داشته ایم و او تغییراتی کرده است. بلکه احساس می کنم نویسنده یک شخصیت را برداشته و اساسا کس دیگری را به جای او گذاشته.
 شخصیت پردازی داستان مشکلات دیگری هم دارد، در جلدهای یک و دو دقیقا نمی فهمم چرا باقی بچه ها مایکل را به عنوان رهبر گروهشان انتخاب می کنند. او هیچ برتری ای نسبت به بقیه ندارد، حتی افرادی در گروه از او شایسته تر و عاقل تر هستند. پس چرا باید مایکل رهبر گروه شود؟ همان طور که گفتم این مشکل در جلدهای جلوتر کم کم برطرف می شود. در جلد پنجم شخصیت مایکل پخته تر، باورپذیرتر و قهرمان تر تصویر می شود. البته اگر نویسنده آن قدر خوش شانس باشد که خواننده تا جلد پنجم همراهی اش کند. یا در جلد یک خیلی اوقات علت رفتار شخصیت ها را نمی فهمیم. در قسمتی از داستان تایلور به خاطر پول و زیورآلات و ... ناگهان تصمیم می گیرد خانواده اش را ترک کند و با شخصیت خبیث داستان همراه شود. یا در قسمتی دیگر دونفر از قلدرهای مدرسه تصمیم می گیرند ناگهان همراه با مایکل شوند و مادرش را نجات بدهند.علت تغییر رفتار شخصیت های علی الخصوص در جلد اول باورپذیر نیست. شخصیت های بیشتر از آنکه آدم هایی با تصمیمات انسانی باشند موجوداتی هستند که اتفاقات داستان را پیش می برند. و برای نویسنده چندان اهمیتی ندارد که شاید رفتارهای آنها قابل باور نباشد
با وجود همه ی این نقاط ضعف ذکر شده، داستان برای فانتزی دوست هایی مثل من جذاب و پرکشش است. در انتهای جلد اول وقتی مایکل، بچه های الکتریکی دیگری را پیدا می کند تا به گروهش بپیوندند و در مقابل شخصیت خبیث قصه بایستند. از شکل گیری چنین گروهی هیجان زده می شوم. دلم می خواهد جلد بعدی را دستم بگیرم و بخوانم و ببینم که چه اتفاقی برای مایکل وی و دوستان جدیدش می افتد و در داستان های آنها غرق شوم.
          
K.A

1401/02/15

            ابرنورانی
مایکل وی نوجوانی 14 ساله است که در ابتدای داستان پسری معمولی و حتی شاید بیچاره بی نظر می رسد. پسری که تنها یک دوست دارد، به او زور می گویند و سندروم "تورت" نامی دارد که باعث میشود در زمان های اضطراب تیک بزند یا کارهای غیرعاد بکند. اما همه اینها تا زمانی اینطور به نظر می رسد که مایکل برای فرار از دست قلدران مدرسه مجبور به استفاده از از نیروی ماوراءالطبیعه خود که همان قدرت الکتریکی اش است می شود. پس از آن مایکل با دختری به نام تایلور اشنا میشود که او هم مانند او الکتریکی است. اگرچه تایلور جور دیگری می تواند از این قدرت استفاده کند. مایکل و تایلور که علت غیرعادی بودن خود را نمی دانند با کمک از دوست مایکل که هوش بسیار فراوانی دارد متوجه علت این اتفاق می شوند. متوجه میشوند که تنها نیستند، متوجه می شوند که رازی تاریک پشت این قدرت هاست، اما متوجه نمی شوند که این پایان دردسر ها نیست....
اول از هر چیزی باید بگویم ایده داستان ایده ای جذاب و تازه بود. این داستان که که آدم ها یا حتی آدم فضائی هایی با قدرت های ماوراءالطبیعه وجود داشته باشند همیشه بوده است اما هیچوقت اینکه نوجوانانی باشند با قدرت الکتریکی و هر کدام هم دارای نوعی متفاوت از الکتریسیته بیان نشده. تازه هر کدام از اینها در داستان دلیلی منطقی دارد. خلاصه بگویم ایده داستان را خیلی دوست داشتم.
نکته دیگری که درباره این کتاب باید بگویم این بود که روند داستان خیلی سریع و در زمان هایی غیرقابل باور بود. این مورد را میتوانستیم حتی در جلد های 4 مشاهده کنیم که اتفاقا خود مایکل هم در جایی میگفت"باورم نمیشه همه این اتفاقا (مثلا) تو سه ماه بوده" ! حتی اگر بخواهیم از 4 جلد بگذریم درون هر یک از این جلد ها هزاران هزاران اتفاق جدید می افتاد. اگرچه من این اتفاقات هیجان انگیز و غیرقابل باور بودن داستان را برخلاف خیلی ها که می گفتند "آزار دهنده و حوصله سر بر بود" دوست داشتم.
یکی از موارد دیگری که نیاز به صحبت دارد تغییر زاویه دید بود. یعنی بعضی از فصل ها از زبان اول شخص یا همان مایکل بود و بقیه فصل ها از زبان دانای کل بود. 
مورد بعدی که دوست داشتم بگویم این بود که صحنه های چندش آور یا خشونت آمیز داستان همانطور که مشخص است کمی دردناک بود و میتوانست کمتر باشد. خود انتشارات پرتقال هم کتاب را در رده بندی +12 قرار داده که اگر بخواهیم با رده سنی های پرتقال پیش برویم بالاترین رده سنی است
اخرین نکته ای که به نظرم می رسد پایان های ناگهانی بود. به عقیده من در کتاب های چند جلدی یک قلاب انتهای داستان هم داریم و در مایکل وی اگر کل داستان را حساب نمی کردیم صفحات اخر عملا قلابی نداشتند و در گنگی تمام میشدند که این باعث سردرگمی یا همان اعصاب خردشدن خودمان میشد
در اخر اینکه با تمام اینها مایکل وی را خیلی دوست داشتم و به نظرم میتوانستیم از همیه اینها گذر کنیم. داستانش برایم جذاب بود و عمیقا منتظر بقیه ماجراهای 13 نورانی هستم. باشد که پیروز شوند:)