یادداشتهای سیدمحمدصالح عامری (42) سیدمحمدصالح عامری 1403/12/16 رفیق سعید تشکری 3.5 3 کتابی شهدایی با زاویه متفاوت همراه با حرکت بین خیال، واقعیت و داستان فرسایی تغییر مدام بین رئالیسم و سورئالیسم 0 0 سیدمحمدصالح عامری 1403/11/30 وتن دادم، وطن مریم بصیری 3.1 2 خشونت بیش از حد نوشته، نداشتن سیر داستانی مشخص، نداشتن حرف نهان، و نمایش بیش از حد حیوانیت شخصیت های نوشته باعث عدم لذت بردن و همچنین عدم امکان معرفی شدن به بقیه شد. 0 3 سیدمحمدصالح عامری 1403/11/1 تور تورنتو: دانشجوی شهید حادثه پرواز اوکراین، امیرحسین قربانی محمدعلی جعفری 4.0 38 در شبی که بی خوابی به سرم زده بود، با این کتاب همراه شدم. به خیال اینکه آروم می شم و شده برای ساعاتی کوتاه چشم بر هم می گذارم. اما بدتر شد. از آقای جعفری کتاب های دیگری هک خوانده بودم. اما وضع ابن روایت متفاوت بود: - هم به علت اتفاقی که برای جوان ۲۱ ساله افتاده بود، - هم به علت تقارن با ایام عجیبی که در سال ۹۸ پشت سر گذاشتیم، - هم به علت اینکه ساعتی پیش از پرواز، من هم پروازی داشتم و ...، - هم به علت حال روحی پدرو مادر که راویان ماجرا بودند، - و هم به علت نوع نگارش نویسنده. همه این ها باعث شد، منِ خواننده که پیش از این ساعتی که با کتاب همراه شدم، امیرحسین قربانی بهابادی رو نمی شناختم به حالی بندازه که چند بار کتاب رو ببندم و حواسم رو به چیزهای الکی پرت کنم یا دنبال دستمالی بگردم برای پاک کردن اثرات بارش ابر. 0 0 سیدمحمدصالح عامری 1403/10/12 حاج فلسطین: مرور خاطره محور و تحلیلی زندگی شخصی، اعتقادی و نظامی شهید حاج عماد مغنیه از کودکی تا شهادت الهه آخرتی 4.8 8 پایان در شب شهادت بهترین رفیقش بدون شرح اضافه ... 0 0 سیدمحمدصالح عامری 1403/9/30 قاسم حاج قاسم: زندگینامه داستانی شهید مدافع حرم وحید زمانی نیا زینب آخوندی 5.0 1 هیچ چیز در این عالم اتفاقی نیست؛ بر اثر حادثه نیست؛ بر اثر شانس نیست. شهادت هدف نیست؛ مزد عمری مجاهدت است؛ مزد عمری خودسازی است؛ مزدی عمری تقوا، حلال و حرام کردن است. سالهاست که باور کردم کتاب ها، اتفاقی در مسیرم قرار نمی گیرند. بسیار پیش اومده که کتابی رو شنیدم، معرفی شده یا به طریقی خریدم. اما رفتند و خودشون رو بین کتاب های در صف خوانده شدن، پنهان کردند تا سر وقتش ... حدود یک سال پیش این کتاب رو خریدم و امشب، در نزدیکی ایام شهادت شون، مهمان قاسم حاج قاسم شدم. چه روزها و ساعات سختی دوباره برام زنده شد ... مدتی بود، کتابی من رو به بی خوابی ننداخته بود. خصوصا با حجم کاری عجیبی که از چهارشنبه علی الطلوع تا آخرین دقایق پنجشنبه شب داشتم و ادامه اش رو باید جمعه علي الطلوع تکمیل کنم. اما حکمت اینکه بیدار نگه داشته شدم تا این ساعت رو نمی دونم. آقا وحید، خودت می دونی که سالهاست وقتی از محضر سیدالکریم و علمای مدفون در آستانشان مرخص شدم، مستقیم از طریق شبستان خدمتت رسیده ام. چه زمانی که بی همسایه بودی و چه وقتی سیدِ جلادتی و حسين امیرعبداللهیان رو در جوار خود دیدی. به حق اون ساعات، به حق روضه هایی که بر مزارت خوانده اند، به حق کربلا و مشهدی که دوست داشتی مشرف بشی ولی نشد و به جای زیارت، دائم الحضور شدی شفاعت مون کن و گره از کار همگی مون باز کن 0 0 سیدمحمدصالح عامری 1403/9/27 لواسان تا کانی مانگا: زندگینامه و خاطرات سردار شهید مهدی خندان گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی 5.0 1 در مسلخ عشق جز نکو را نکشند روبه صفتان زشت خو را نکشند گر عاشق صادقی ز کشتن مگریز مردار بود هر آنکه او را نکشند 0 0 سیدمحمدصالح عامری 1403/9/25 تاوان عاشقی محمدعلی جعفری 4.0 83 ماجرایی پر کشش با قلمی روان و جذاب گرچه به نظرم می رسید در نقاطی، خط روایی بریده شده. حالا خواه به اختیار و خواه به اجبار. 0 2 سیدمحمدصالح عامری 1403/9/22 پا درمیانی محبوبه زارع 3.6 7 فارغ از محتوای داستان که روی سرم جا دارد، نگارش مطلب به دلم ننشست. احساس سریال هایی رو داشتم که از پایان قسمت دوم، تکلیف خود با بیننده را مشخص کرده اما چون باید ۹۰ قسمتی باشد، داستان کش می آید. چفت و بست های داستان جهت ادامه پیدا کرد، خوب روی هم سوار نشده بود. 0 0 سیدمحمدصالح عامری 1403/9/2 سیاح: زندگینامه داستانی شهید مدافع حرم سعید سیاحطاهری شیرین زارع پور 3.3 2 در مدرسه ای که درس می خواندم، سالیان سال نام شهدا زینت بخش جای جای مدرسه و مراسم هایش بود. سال ها بود که به بهانهی هفته شهدا، ماه هایی مدرسه و خصوصا دانش آموزان رو به تکاپو می انداخت. بهانه ای برای اخت شدن و یافتن الگو ... سال ۸۸ با مشخصات اون روز و اتفاقاتی که در اطراف مدرسه افتاده بود، تصمیم گرفته شد که تجمع رخ نده و هفته شهدا در مدرسه برگزار نشه. به جای اون کل مدرسه برند به سفر جنوب کشور و مراسم ها و برنامه ها اونحا انجام بشه. برای یه نوجوان ۱۶ ساله تجربه ای عجیب بود. ضمن اینکه اون زمان، دو سالی بود که مسئولیت کارهای سمعي و بصری مدرسه بر عهده داشتم. پس معلوم بود که چه سفر پر جذبه ای خواهد بود و مستند سازی اون چقدر جذاب خواهد بود. گذشت تا زمانی که قرار بود در مسجد جامع خرمشهر به معنای واقعی کلام "جمع" شویم. دوربین فیلم برداری و عکاسی هم دستم بود. نماز رو که خوندیم گفتند یه سخنرانی هم هست. من که خشکم زده بود گفتم خب چرا زودتر نگفتید که وسایل بیارم، مثل پایه دوربین. گفتند شده دیگه. سخنران پیرمردی بود با عینک فتوکرومیک و دستی مجروح از اثرات جنگ. فکر کنم حدود چهل پنج دقیقه دوربین نسبتا سنگین رو روی دوش داشتم و از ویزور زل زده بودم به ایشون. و از اون موقع بود که با سعيد سیاح طاهری، آفتاب گوشه نشین، آشنا شدم. برگشتیم و باید فیلم رو تدوین می کردم. دلم نمی اومد یک دقیقه از اون سخنرانی رو ببرم. به حدی که اون فیلم شد یه کار مجزا و کلیپ های سفر هم قصه های خود رو پیدا کرد. و از همون سال تا الان، هر جا نام شون بود، من رو به خودش جذب می کرد. چه کتاب چه مستند و چه خبر. و چه خبری بهتر از رسیدن به پاداشی که بعد از سال ها مجاهدت مشتاق دیدار ایشون بود ... . او نشان داد شهادت هدف نیست. بلکه تلاش بی وقفه و بی چشم داشت است که توسط خدا با شهادت جشن گرفته می شود. مسیر است که پایان دلنشین را می سازد ... . پ ن: از شرح بالا ارادتم به شهید مشخص است. اما نحوه نگارش کار خیلی برام جذاب نبود. ایرادات روایت و نداشتن خط روایی ثابت به مدل کتاب های داستانی مستند روایت فتح نمی خورد. به نظر کاری نیم پز می اومد و توان انعکاس بزرگی شهید سیاح طاهری را نداشت متأسفانه. امتیاز کمی هم دادم به همین علل بود 0 2 سیدمحمدصالح عامری 1403/6/22 لا به لای درختان بلوط مهدیه عیناللهی 3.7 5 می دونستم روز سختی خواهد بود و معطلی زمانی ام زیاد خواهد بود. باید منتظر کاری می ماندم که این صبر خیلی مطلوب نبود. القصه رفتم سراغ مخزن کتب و رفتم لابهلای درختان بلوط ... نام داریوش رضایینژاد رو هم نسل های من ، خیلی شنیدند. هم به واسطه خودش، هم به واسطه دخترش و هم به واسطه همسرش. به قدری در کتاب غرق شده بودم که سه ساعت معطلی روی اعصاب رو اصلا متوجه نشدم. بماند که به لطف خدا و عنایت شهید، اون معطلی به نتیجه خوبی ختم شد. غرق در داستان سلما، وسام و سیدعلی ... غرق در ماجرای آرمیتا و بابایش ... غرق در حسرت بودن در کنار شهید فخرینژاد، شهید شهریاری، شهید احمدیروشن، شهید علیمحمدی و شهید رضای ینژاد ... با کتاب خندیم با کتاب گریستم با کتاب خجالت کشیدم از فداکاری ها با کتاب به فکر رفتم که برابر این همه تلاش چه کردم ... پ ن: مثل اغلب خاطرات خوبی که به نشر روایت فتح داشتم و به معنای واقعی روایت و داستان روان خواندم. 0 2 سیدمحمدصالح عامری 1403/6/16 سر بر دامن ماه فاطمه دولتی 4.4 32 داشتم بار اربعین رو می بستم. رسیدم به آخرین قطعه و اون هم همراه سفر بود. طبق معمول دستم رفت در گنجینه و تعدادی کتاب خارج شد. شروع کردم به مرور اسامی و یادآوری اینکه هر کدوم رو چه جور و کجا انتخاب کردم و خریدم. مردد بودم بین چند تا کتاب تا رسیدم به سر بر دامن ماه توصیف شهادت امام حسن عسکری علیه السلام و آغاز ولایت مولا جان مون از زبان همسر حضرت امام هادی علیه السلام، جناب حُدیث ملقب به جده. گفت چی بهتر از این. بلکه به این بهانه از آقا جان التماس کنم که گوشه چشمی به این حقیر داشته باشند. خوش به حال او که بر دامان ولی امرش سر بگذارد و ... در سفر که خیلی چسبید. در ساعات شادابی و خستگی با امام مظلومی که بین شیعیان هم غریب است گذشت اما حال روضه های امسال ۸ ربیع رو خیلی برام متفاوت شد قلمی روان، داستان محور، مستند و تاریخی. 0 6 سیدمحمدصالح عامری 1403/5/29 خاتون و قوماندان: روایت زندگی ام البنین حسینی همسر شهید علیرضا توسلی (ابوحامد) فرمانده لشکر فاطمیون مریم قربان زاده 4.3 63 حکمت اینکه چرا سفر اربعین امسال با شما، شهید علیرضا تسلیمی، شروع می شه رو نمی دونم اما مطمئنم از اون سفرها خواهد بود ... 0 0 سیدمحمدصالح عامری 1403/5/10 دیما اسما غفاری 4.6 7 در روزهای سخت و خاصی از زندگی ام همراه این کتاب شدم. حال من به کنار اما خدا می دونه چند بار اشک ریختم و پاک شون کردم و دوباره ... . نه از سر ترحم و استیصال از سر حماسه، خاطراتی که زنده کرد، یاد شهدا و البته روضه ها ... . هر چند داستان خیالی باشد، اما روایتگر وقایعی است حقیقی. اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَوْلِيآءَ اللَّهِ وَاَحِبَّائَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَصْفِيآءَ اللَّهِ وَاَوِدَّآئَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ دينِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ رَسُولِ اللَّهِ، بِاَبى اَنْتُمْ وَاُمّى طِبْتُمْ، وَطابَتِ الْأَرْضُ الَّتى فيها دُفِنْتُمْ، وَفُزْتُمْ فَوْزاً عَظيماً، فَيا لَيْتَنى كُنْتُ مَعَكُمْ، فَاَفُوزَ مَعَكُمْ ---- این کتاب به معنای حقیقی من را دیوانه کرد. متن بالا را زمانی نوشتم که در اواسط کتاب بود. این متن را زمانی می نویسم که کتاب تمام شده و حال خوب آن نمی گذارند که پلک های خسته ام روی هم بیاید. در سخت ترین روز های زندگیام و البته فشرده ترین آنها مهمان کتاب شدم. علی رغم اینکه این روزها کمخوابی بیت الغزل و همراه زندگی ام شده، اما دست گرفتن کتاب مانع خوابم میشد. بالا نوشتم ولی باز تکرار میکنم که: نمی دانم چند بار ابر اشک ها بارش گرفت. نمی دانم بر این خاک خشک تشنه چند بار رحمت خدا بارید و جلا گرفت. نمی دانم در خلال اشک ها خندیدم. نمی دانم چند بار تک تک جزئیات کتاب را تصویر سازی کردم و خود را در میان این تصاویر گم کردم. اما می دانم که نوشته، نوشتهای خاص و عجیب بود. می دانم بی نگاه شهدا این حال پیش نمی آمد. می دانم از کتابهایی بود که به سادگی به اطرافیانم و عزیزانم پیشنهاد می کنم و بل هدیه می دهم. و می دانم که مسبب الاسباب برایم پیامهای نهفتهی بسیار در خلال متن قرار داده. مدتی بود کتابی اینگونه به جنون نکشیده بودم که سه چهار ساعت خوابیدن شبانه را به نزدیک نشدن به کتاب ترجیح بدهم. 0 0 سیدمحمدصالح عامری 1403/4/8 خون می گذشت: سرگذشت داستانی حاج محمد آقا رسول زاده هادی لطفی 3.7 3 خدا سنت هایی داره که تکرار می شه. همیشه و همه جا. برای همه. یکی از اونها برای موقعی است که بنده اش فکر کنه خبری ه. فکر کرده حالا چهار تا کلاس درس خوند اتفاقی افتاده. یا اینکه چهار تا کتاب خونده، چند تا مقاله به دستش رسیده، توان تحلیل اندکی بهش داده شده و از با اين وضعيت خودش ولو تو دلش به خودش بباله. حالا کنار اینها خدایی نکرده حس کنه وضعیت موجودم باید بهتر می بود. اون موقع است که خدا او رو به خاک می کشونه. چون کریم و رحیم ه. چون خیر بنده اش رو می خواد. چون می خواد یادش بندازه همه اینها رو من خدا بهت دادم. یه وقت فکر نکنی تو چیزی هستی و شدی ها. این شبهایی که مهمان حاج محمد رسولزاده بودم، همین ویژگی ها رو برام داشت . برکت و خلوص در سکنات ایشون از ویژگی هایی است که کاملا قابل الگوبرداری است. گرچه نویسنده تلاش خوبی برای استفاده از بستر داستانی جهت روایت زندگی ایشان کرده است، اما متن دچار سکته هایی هست و جای بهتر شدن داشت. در مجموع پیشنهاد می کنم روزهایی رو در این دریا مستغرق شوید ... 0 0 سیدمحمدصالح عامری 1403/3/11 یکی بود ... سه تا نبود مهدی کفاش 3.0 6 سفارشی نویسی به خودی خود عیب نیست اما وقتی به دل و روح نویسنده رسوخ نکند، با پدیدهای شتر گاو پلنگ مانند مواجه خواهیم شد که همگی هست و هیچ یک نیست. گویی در این کتاب تمایل نویسنده به داستان پردازی درباره موضوع ۱ بوده. بعد به اون گفته اند که موضوع ۲ را هم در کتابت بگذار. اون هم فقط برای شهید نشدن سخن این کار را کرده اما هیچ ارتباط منطقی بین موضوع ۱ و ۲ ایجاد نشده است. و گل سر سبد موضوع ۳ که همان اتصال به نام مبارک حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف بوده. به بی ارتباط ترین حالت ممکن دد خلال متن آمده. در مجموع کتابی ضعیف نه، بلکه بسیار ضعیف بود ... 0 0 سیدمحمدصالح عامری 1403/3/3 میلیشیا مریم رمضانی 3.7 11 در کتاب ها دنبال چه هستیم؟ رهایی ذهن؟ گذران زمان؟ جایگزین شدن به جای چرخیدن در اینترنت و گوشی؟ اگر این ها ست ، این کتاب تمامی اهداف فوق رو انجام می ده؟ اما اگر دنبال اندیشه هستید، اگر دنبال نقد هستید، اگر دنبال روشن شدن فضاهای تاریک ذهن هستید، اگر دنبال فهمیدن فضایی از تاریخ هستید که نبودید و تجربه نکردید، به هیچ وجه دنبال این کتاب نباشید که در انتها هم نظر من می شوید که کتاب ضعیف وکم محتوایی بود 0 1 سیدمحمدصالح عامری 1403/2/28 بزم باران سعید عاکف 4.5 1 گاهی لازم است جلوی سخت کوش ها کم آورد ... گاهی لازم است بفهمیم که هیچ هم نیستیم ... گاهی لازم است به خود آمد ... آقای عاکف بابت انتخاب سوژه عالی متشکرم گرچه به نظرم در روایت ماجرا نقایصی وجود داشت. مثل عدم توصیف نحوه شهادت. 0 1 سیدمحمدصالح عامری 1403/2/21 رومی روم حسین زحمتکش زنجانی 3.4 6 گرچه موضوع مورد پسند من نبود، اما سوژه انتخابی می توانست بسیار پر کشش باشد. البته چه به لحاظ فرهنگی و چه به لحاظ اجتماعی، سوژه انتخاب مناسبی نبود. پایان بندی نزدیک به فاجعه. تصور کنید ۲۶۰ صفحه داستان پردازی از جنبه های مختلف رو مجبور باشید در ۲۰ ۳۰ صفحه جمع کنید ... در مجموع کتاب قابل توصیهای نبود 0 0 سیدمحمدصالح عامری 1403/2/12 آرامش مرتضی احمر 2.3 2 هدفگذاری برای نوشتن این کتاب خوب و دقیق بود. اما در پردازش داستان و رساندن دو خط تعریف شده در داستان به هم نقایصی جدی وجود داشت. ای کاش با سنباده زنی بهتری می شد پرداختی بهتر به داستان داشت ... دوست داشتم بخشی از داستان رو ببرم و شاید تبدیل به دو کتاب کنم تا بتونم به بقیه هم توصیه اش کنم 0 0 سیدمحمدصالح عامری 1403/1/22 موندو محمدرضا آریان فر 1.0 1 داستانی فانتزی برای بیان حماسه روزهای ابتدایی خرمشهر اما حماسه، فانتزی لازم نیست ... استفاده از فانتزی تنها روایت حماسه رو از حالت واقعی بودن به تخیلی بودن تبدیل می کنه. و این یعنی دور شدن از روایت حقیقی. این یعنی ایجاد شک در واقع حقیقی. و به تدریج ایجاد رخنه در ارزشهای حاصل از این حماسهها. به عنوان داستان هم با کتاب مواجه بشم، شروع و دیباچه عالی بود. اما با پیشرفت داستان، روند نزولی و کش دار شدن داستان ادامه یافت. خلاصه که نچسبید دیگه ... 0 0