معرفی کتاب دیما اثر اسما غفاری

دیما

دیما

4.3
21 نفر |
9 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

34

خواهم خواند

30

شابک
9786227808889
تعداد صفحات
380
تاریخ انتشار
_

توضیحات

کتاب دیما، نویسنده اسما غفاری.

لیست‌های مرتبط به دیما

نمایش همه

یادداشت‌ها

          کتابی که تا اواسطش فکر میکردم روایت یه همسر شهید مدافع حرمه و همش انگشت به دهن بودم که چقدر راحت درباره حسش نسبت به بعضیا (از جمله پدرشوهرش یا شوهرخاله‌ش) حرف زده اما از وسطای کتاب که با خودم گفتم بذار برم اسم این شهید رو گوگل کنم، متوجه شدم کتاب از اساس داستانه! یه داستان تخیلی درباره زندگی یه همسر شهید!

همین داستان بودنش باعث شده بود اون احساسات و واقعیاتی که توی روایت‌های واقعی معمولا سانسور میکنن این همسران شهدا تا از شهیدشون یه تصویر فرشته‌طور بی عیب و نقص بجا بذارن، اینجا حضور داشته باشه و به جای اینکه یه عاشقانه صورتی فانتزی باشه، یه ماجرای رئال باشه! 

اما خب از نیمه‌های کتاب و با ورود یه شخصیتی از گذشته به زندگی قهرمان داستان، انگار ژانر کتاب عوض میشه و باقی قصه رو میم‌مودب‌پور نوشته. یعنی شهید و همسرش فانتزی‌سازی نمیکنن برای مخاطب ولی این شخصیت سوم، کاملا فانتزی‌های ازدواجی بچه‌مذهبی‌ها رو پررنگ میکنه و اونقدر منطقش کمه و حسش زیاد که فقط میتونه با مشورت خالق رمان‌های پریچهر و گندم و یاسمین نوشته شده باشه🤦‍♀

ریتم تند و سرضرب و شخصیت یه‌دنده و قوی ولی در اصل ضعیف و نیازمند حامیِ قهرمان کتاب، بنظرم خوندنیش کرده بود و از نظر من برای خوندن #پیشنهاد_میشه .
        

2

          در روزهای سخت و خاصی از زندگی ام همراه این کتاب شدم.
حال من به کنار اما خدا می دونه چند بار اشک ریختم و پاک شون کردم و دوباره ... .
نه از سر ترحم و استیصال
از سر حماسه، خاطراتی که زنده کرد، یاد شهدا و البته روضه ها ... .

هر چند داستان خیالی باشد، اما روایتگر وقایعی است حقیقی. 

اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ‏ يا اَوْلِيآءَ اللَّهِ وَاَحِبَّائَهُ، 
اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَصْفِيآءَ اللَّهِ وَاَوِدَّآئَهُ،
اَلسَّلامُ‏ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ دينِ اللَّهِ، 
اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ رَسُولِ اللَّهِ،


بِاَبى‏ اَنْتُمْ وَاُمّى‏ طِبْتُمْ، 
وَطابَتِ الْأَرْضُ‏ الَّتى‏ فيها دُفِنْتُمْ،


وَفُزْتُمْ‏ فَوْزاً عَظيماً،
فَيا لَيْتَنى‏ كُنْتُ مَعَكُمْ، فَاَفُوزَ مَعَكُمْ

----

این کتاب به معنای حقیقی من را دیوانه کرد. متن بالا را زمانی نوشتم که در اواسط کتاب بود. این متن را زمانی می نویسم که کتاب تمام شده و حال خوب آن نمی گذارند که پلک های خسته ام روی هم بیاید.

در سخت ترین روز های زندگی‌ام و البته فشرده ترین آنها مهمان کتاب شدم. علی رغم اینکه این روزها کم‌خوابی بیت الغزل و همراه  زندگی ام شده، اما دست گرفتن کتاب مانع خوابم می‌شد.
بالا نوشتم ولی باز تکرار می‌کنم که:
 نمی دانم چند بار ابر اشک ها بارش گرفت. 
نمی دانم بر این خاک خشک تشنه چند بار رحمت خدا بارید و جلا گرفت. 
نمی دانم در خلال اشک ها خندیدم.
نمی دانم چند بار تک تک جزئیات کتاب را تصویر سازی کردم و خود را در میان این تصاویر گم کردم.
اما
می دانم که نوشته، نوشته‌ای خاص و عجیب بود.
می دانم بی نگاه شهدا این حال پیش نمی آمد.
می دانم از کتاب‌هایی بود که به سادگی به اطرافیانم و عزیزانم پیشنهاد می کنم و بل هدیه می دهم.
و می دانم که مسبب الاسباب برایم پیام‌های نهفته‌ی بسیار در خلال متن قرار داده.

مدتی بود کتابی اینگونه به جنون نکشیده بودم که سه چهار ساعت خوابیدن شبانه را به نزدیک نشدن به کتاب ترجیح بدهم.

        

0

اﻟﻫﻫ

اﻟﻫﻫ

1404/1/13 - 02:18

          دیما، حرف تازه برای گفتن دارد. علی رغم اغلب کتاب‌هایی که زندگی شهدا را روایت می‌کنند، با شهادت به پایان نمی‌رسد. شهادت عابس، تازه شروع داستان دیماست.
اصل روایت کتاب، سختی‌هایی‌ست که زنی جوان بعد از شهادت شوهرش با آن‌ها مواجه می‌شود. اتفاقاتی که در حالت عادی اصلا مشکل به حساب نمی‌آیند اما وقتی سعی می‌کنی به تنهایی و در کنار سه فرزند خردسالت با آن‌ها دست و پنجه نرم کنی به سخت‌ترین کار دنیا تبدیل می‌شود. در این میان پیدا شدن سر و کله‌ی یک آشنای قدیمی، کشش داستان را  بیشتر می‌کند.

داستان و شخصیت‌های این کتاب واقعی نیستند! و همین مسئله دست نویسنده را در به تصویر کشیدن شخصیت بدون سانسور افراد یا احساسات واقعی دیما، باز گذاشته است.
نویسنده  به زیبایی از ماجراها و بالا و پایین‌هایی که ممکن است در زندگی روزمره رخ دهد صحبت کرده.

می‌خواستم یک ستاره کم کنم؛ اما تازگی ایده و پرداختن به موضوعی که مغفول مانده است ارزش پنج ستاره را دارد.
        

13

آمنه آزاد

آمنه آزاد

1404/7/4 - 16:11

         داستان زندگی دیماست از اردیبهشت 88 تا روزهای پس از 13 دی 98. حالا دیما جایی حوالی 30 سالگی ایستاده با تجربه‌ی 10 سال زندگی مشترک، زندگی‌ای پر از فراز و فرود که نقطه‌ی عطفش شهادت همسرش عابس است. ثمره‌ی این زندگی 3 بچه‌ی قد و نیم‌قد است که چند ماهی‌ است دیما هم مادرشان است و هم برایشان پدری می‌کند. 
عابس، مردی که دیما می‌پرستیدش، شهریور 98 در سوریه به شهادت می‌رسد و حالا که 3-4 ماهی از شهادتش می‌گذرد، چالش‌های زندگی بدون همسر و بزرگ کردن بچه‌های بدون پدر دارد خودش را نشان می‌دهد. 
تا نیمه‌های کتاب همه چیز خوب بود. شروع خوبی داشت و به شدت درگیرم کرد. بعضی صفحه‌ها را از پشت پرده‌ای از اشک خواندم. پسر کوچولویم را در آغوش پدرش می‌دیدم و به یاد حمزه بغض می‌کردم. هر جا دلم به همسرم گرم می‌شد، به یاد عابس و جای خالی‌اش در زندگی دیما می‌افتادم و دلم فشرده می‌شد. اما... 
ورود نفر سوم به داستان که از قضا خواستگار و عاشقی قدیمی‌ است و بر حسب اتفاق از همسرش جدا شده، همه چیز را به هم ریخت! 
شاید هدف نویسنده فرهنگ‌سازی برای ازدواج مجدد همسران شهداست، که بسیار هم پسندیده و لازم و واجب است. ولی فقط 3 ماه پس از شهادت عابس؟! آن هم با آن عشق افلاطونی میان عابس و دیما؟ گرچه دیما در ابتدا مقاومت می‌کند، انکار می‌کند، ظاهرا سعی در به حداقل رساندن ارتباطش با امید دارد؛ اما باید بگویم نویسنده خیلی موفق نشده این موضوع را واقعی در بیاورد. 
بعضی از دیالوگ‌ها و رفتارها، در یک خانواده‌ی مذهبی حزب‌اللهی، کمی دور از واقعیت و باورناپذیر است. مثلا دیمایی که تظاهر می‌کند دیگر هرگز نمی‌خواهد با امید تماس داشته باشد، به هر بهانه‌ی کوچکی با او تماس می‌گیرد و اسمش را می‌گذارد امتحان خدا! در حالی که اگر نگویم در تمام مواقع، ولی در بیشترشان به سادگی می‌توانست آرزو خواهر امید را واسطه‌ی پیغام‌هایش قرار دهد؛ رفتاری که در چنین خانواده و فرهنگی کاملا مرسوم و البته پسندیده است. اما رفتارهای دیما ضرب المثل با دست پس می‌زند و با پا پیش می‌کشد را به ذهن متبادر می‌کند. 
در مجموع زاویه‌ی دید نویسنده و سرک کشیدنش به عمق احساسات و منویات قلبی یک همسر شهید و چالش‌هایی که با آن مواجه است و سعی در قوی و محکم بودنش، کار بدیعی است و داستان را جذاب و خواندنی کرده. با تمام ضعف‌هایی که برشمردم، دیما ارزش خواندن دارد.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

13