رسوب، یه رمان تو ژانر جناییه. فضای کتاب به این صورته که یه نویسنده (هانا) داره رمان خودشو مینویسه و به تدریج دستنوشتههاش رو برای یکی از طرفداراش ارسال میکنه و اون هم متعاقبا نظرش رو درمورد داستان و ماجراهای پیش اومده میگه و هانا رو راهنمایی میکنه. درواقع هر فصل از کتاب رسوب شامل یک فصل از رمان هانا و نظر دوست ادبیش هست و اصل ماجرای کتاب، رمان هانا حساب میشه.
شخصیت اصلیِ همون داستان هم خودش نویسنده است که این باعث میشه اولش آدم یه کوچولو گیج بشه ولی در ادامه عادی میشه.
داستان حول چهار نفر میچرخه که توی کتابخونه عمومی بوستون با همدیگه آشنا و دوست میشن و طی اتفاقی وارد یه ماجرای قتل میشن. یکی از اونا مظنون به قتل میشه و اتفاقاتی که در پروسه حل معمای جنایی رخ میده تا آخر داستان که قاتل پیدا بشه.
تا اواسط کتاب، هیجان داستان روی یه موج سینوسی پیش میره و تا کسل کننده میشه نویسنده یه حقیقتی رو عنوان میکنه که کشش و جذابیت بده به داستان.
پایانش قابل حدس نیست و تقریبا تا آخر داستان، خواننده درمورد قاتل توی شک و شبهه است و به شخصیتهای مختلف مظنون میشه.