یادداشت‌های شوالیه. (16)

ایبابا ، ب
          ایبابا ، باز هم منو اینبار یادداشتی درمورد بی پروا.

گذاشتم چند روزی از تموم کردن این کتاب بگذره و بعد نقدش کنم ✔️
این شما و این ، یکی از ترند ترین اثر فانتزی این چند ماه اخیر ، بی پروا:

_داستان این بار هم درمورد کشمکش های فکری و قلب تپنده کای بود. مجری قانون ، همان مجری سرد و بی احساس شهر ایلیا. اما حالا به دنبال دختری ملقب به ناجی نقره ای

_سایه ، [اوه ببخشید] پیدین.
پیدین قصه ما ، همان به ظاهر دخترک قوی و استوار در این جلد فرار میکند به جایی دور از مجری قانون. دور از پادشاهی.

پناه بر طاعون؛ این جلد رو واقعا از قبلی بیشتر دوست داشتم و باهاش ارتباط نسبتا بیشتری برقرار کردم. شاید برای فضا سازی بهتر بود ، یا ترجمه بهتر 
به هر حال مهم نیست.😔
این کتاب با وجود بهتر شدن باز هم نقص های قابل توجهی داشت که بهشون میپردازم:

♤ شخصیت پردازی رسما زیر خط فقره ☝️🏻 فقط کای بود و پیدین و گهگاهی (بعد از ۱۵۰ صفحه ) افکار اشفته کیت. 
هیچ شخصیت دیگه ای عملا وجود نداشت ، باز حداقل توی ناتوان چند نفری بودن که داستان رو پوشش بدن 🤡

♤ روند داستان. چقدر با روند داستان مشکل داشتم. اتفاق ها زیادی کش اورده شده بودن ، صد بار کای جون پیدین رو نجات داد، صد بار به احساسش گوش دادیم ، صد بار داستان رو از دید کای و پیدین خوندیم.

یه سوالی که پیش میاد تغییر رفتار سریع کایه. چرا کای که مجبور شده روی احساساتش پرده ای بزنه و ماسک مجری قانون رو بر صورتش میخ کنه ، و بعد با ورود هالیوودیش خونه پیدین رو به اتش بکشه، بعد از صد صفحه تبیدل میشه به یه پسر بچه ی احساساتی؟؟؟

بیاید اصلا وارد شخصیت پیدین نشیم. اینقدر که من سر رفتارش از عفت کلامم خارج شدم که خدا ببخشه.

و اما کیت. کیت عزیز من که این مجموعه رو به خاطر اون خوندم. باز هم با دید تعصبانه میگم: تنها جای خوب این کتاب کیت بود و بس. روابط دیو و دلبر برای من اهمیتی نداشت ، دلیل خوندن من فقط کارکتر اسیب دیده ایه که مردم ازش متنفرن.

وای پسر 😭😭😭چقدر طولانی شد. یک چیز کوچک درمورد پایانش بگویم و تمام: لورن ، عزیز من. 
توروخدا موقع کتاب نوشتن تریاک نک-
        

21

شوالیه.

شوالیه.

1404/5/13

به نام خدا
          به نام خدا ، سلام.
این نطر شخصیه منه پس لطفا نسبت بهش گارد نگیرید:
ناتوان ، اثر لورن که توی سه جلد یک جلد فرعی به چاپ رسیده.
نمیخوام اطلاعاا اصافه بدم ، پس بریم سراغ داستان:
داستان راجب دختری به نام پیدین عه که توی زاغه ها دزدی میکنه تا به صورت اتفاقی به شاهزاده کای _مجری قانون_ بر میخوره و احتنالا مسیر زندگیش عوض میشه.
اینکه داستان از زبان شخصیت های  اصلی (کای ، پیدین و کیت ) روایت میشه یکی از چیزای خوب ولی تکراری بود.
اوه ! توروخدا بیاید با هم صادق باشیم. 
ریتم داستان برام هیچ جذابیتی نداشت.داستان کند نبود ! بلکه خیلی تند و تکراری بود. عملا تنها محتوای داستان کای و پیدین بودن ، به مسابقات و دلایل پادشاه برای کشتن ادم های معمولی هییچ اشاره ای نشده بود.ابن گیج کننده و روی اعصاب بود ، و اینکه حتی درباره ی طاعون هم اشاره های ریزی بود.
دیالوگ ها تکراری و کلیشه بودن ، هیچ تعلیقی توی داستان وجود نداشت
تنها جایی که نویسنده تلاش کرده بود خلاقیت به خرج بده توی لاس های کای بود...
کلمات تکراری  توی کتاب بودن. مثل "به سان ، قریب الوقوع ، پناه بر طاعون ) و خیلی چیزهای دیگه

مثلث عشقی پیش اومده مضحک بود (توروخدا بس)
و اینکه روانم سر کیت روانی شد ،.

و یک نکته خیلی خلیییی مهم : هیییچ ، عملا هییییچ شخصیت پردازی ای انجام نشده بود 😭😭 
و در نهایت ، اینکه این داستان قطعا  پوئن های مثبتی هم داشت ، ( مثل شخصیت منحصر به فرد دو برادر ، روابطشون و افکار نسبتا قابل درک )  ولی پوئن های منفیش بیشتر توی چشم بود.
ایده ی داستان تکراری بود ، 
مثل صبا طاهر ، سارا جی ماس ، جنیفر ال  ارمنتراوت . (که نویسنده  متهم به دزدی ادبی ازشون شده بود)
توروخدا نگاه تعصبی نداشته باشد ، فانتزی _عاشقانه های خیلی بهتری هم هست.
و در نهایت اینکه این یک ستاره و نیم رو به خاطر کیت دادم (که وقتی نویسنده سی صفحه راجب جذابیت های کای میگفت ، پنج صفحه هم برای کارکتر کیت زمان میگذاشت )

ممنونم از اینکه برای این یادداشت وقت گذاشتید.
        

40

15