یادداشت‌های هاجر نوروزی (30)

هاجر نوروزی

هاجر نوروزی

3 روز پیش

          
هر وقت اسم کتاب «دختری که رهایش کردی» رو می‌شنیدم، تصورم این بود که با یه کتاب روان‌شناسی یا خودشناسی زرد طرفم؛ از اون‌هایی که درباره‌ی پیدا کردن زنان و دختران درون حرف می‌زنن و مثل خیلی از کتاب‌های مشابه، یه مدت معروف می‌شن و بعد فراموش می‌شن. برای همین، هیچ وقت رغبت زیادی به خوندنش نداشتم.
تا اینکه یه روز توی طاقچه چشمم بهش افتاد و اسم نویسنده‌اش جلب توجه کرد: جوجو مویز. همون نویسنده‌ی کتاب‌های «پیش از تو» و «پس از تو» که سال‌ها پیش خونده بودم و دوستشون داشتم. همین شد که تصمیم گرفتم بخونمش.
و واقعاً غافلگیر شدم. با داستانی پرکشش، رازآلود، عاشقانه و تاریخی روبه‌رو شدم که در دو خط زمانی متفاوت روایت می‌شه؛
دو زن، در دو دوره‌ی زمانی:
- سوفی: زنی فرانسوی در سال ۱۹۱۶، وسط جنگ جهانی اول. همسرش ادوارد به جبهه رفته و خودش در روستایی اشغال‌شده توسط آلمانی‌ها زندگی می‌کنه. برای حفظ خانواده‌اش و امید به بازگشت همسرش، با شرایط سختی دست‌وپنجه نرم می‌کنه.
- لیو: زنی انگلیسی در سال ۲۰۰۶، که بعد از مرگ همسرش، با تابلویی از چهره‌ی سوفی زندگی می‌کنه. این تابلو، پلی بین گذشته و حال می‌سازه و رازهایی رو در دل خودش پنهان کرده که زندگی لیو رو زیر و رو می‌کنه.
        

11

هاجر نوروزی

هاجر نوروزی

3 روز پیش

          رمان از عشق و دیگر شیاطین، یکی از آثار درخشان مارکز است که در آن عشق، مذهب، خرافه و قدرت به‌طرزی هنرمندانه در هم تنیده می‌شوند. داستان درباره دختری به نام «سییروا ماریا» است که پس از گاز گرفتن توسط یک سگ هار، قربانی باورهای مذهبی و خرافات رایج می‌شود. او به‌اتهام تسخیر توسط شیطان، به صومعه‌ای برای جن‌گیری فرستاده می‌شود. در آنجا، کشیشی جوان به نام «کایتانو دلاورا» مأمور بررسی وضعیت اوست؛ اما به‌جای نجات روح ماریا، دل خود را به عشق او می‌بازد.
ماریا با وجود خانواده‌ای نسبتاً متمول، در کودکی از محبت و مراقبت والدین محروم بوده و در میان برده‌های خانه بزرگ شده است. او با فرهنگ آفریقایی برده‌ها خو گرفته و هویتش را در سایه‌ی بی‌توجهی و طرد خانوادگی شکل داده. حمله‌ی سگ هار نقطه‌ی عطفی در زندگی‌اش می‌شود؛ نه‌تنها نگاه پدرش به او تغییر می‌کند، بلکه سرنوشتش دستخوش تحولات تلخ و پیچیده‌ای می‌شود.
یکی از نقاط قوت این رمان، فضاسازی کم‌نظیر آن است. فضای تیره و تاریک صومعه چنان دقیق و ملموس توصیف شده که خواننده می‌تواند آن را به‌وضوح در ذهن مجسم کند. پایان داستان نیز تأثیرگذار بود:(
مارکز با بهره‌گیری از سبک رئالیسم جادویی، خواننده را به دنیایی می‌برد که در آن؛ 
عشق، حتی در تاریک‌ترین مکان‌ها، می‌تواند روشنایی ببخشد♡
        

0

هاجر نوروزی

هاجر نوروزی

1404/7/9 - 15:43

          احساس می‌کنم عنوان و طراحی جلد این کتاب بیشتر جنبه‌ی جذب مخاطب و تحریک احساسات برای فروش گیشه‌ای داشته تا بازتابی از محتوای واقعی آن. من منکر وجود انحرافات مطرح‌شده در کتاب نیستم، اما واقعیت این است که چنین مسائل و آسیب‌هایی، به‌صورت پررنگ یا کمرنگ، در تمام ابعاد زندگی اجتماعی افراد وجود دارند!!!!
با این حال، تمرکز این حجم از انحرافات در یک نفر، آن‌هم کسی که در جایگاه اول یک کشور قرار دارد، بی‌تردید منزجرکننده و آزاردهنده است. کتاب را خواندم، اما لذتی از آن نبردم و اشتیاقی برای ادامه‌اش نداشتم. تنها به این دلیل که عادت ندارم کتابی را نیمه‌کاره رها کنم، آن را تا انتها خواندم. شاید اگر فقط خلاصه‌ای از آن را در اینترنت جست‌وجو می‌کردم، کفایت می‌کرد.
جدای از روایت اصلی و نقدهایی که به این کتاب وارد شده، چیزی که بیش از همه ذهنم را درگیر کرد و آزارم داد، نقش زنان در این داستان بود. زنانی که نه تنها به خودشان رحم نمی‌کردند، بلکه دلشان برای هم‌جنس‌شان هم نمی‌سوخت، حتی اگر آن هم‌جنس، یک دختر بچه‌ی معصوم باشد:(
این‌که تمام کارهای تشریفاتی و آماده‌سازی دختران برای آن مرد، توسط یک زن انجام می‌شد، برایم بسیار دردناک بود. اگر این نقش را یک مرد ایفا می‌کرد، شاید قابل‌هضم‌تر بود، اما وقتی می‌دانی که یک زن واسطه‌ی رنج زنان دیگر شده، قلبت بیشتر به درد می‌آید. این‌که زنی، آگاهانه یا ناآگاهانه، مسیر رسیدن یک مرد به لذت‌های کثیفش را هموار کند، چیزی نیست که بتوان به‌سادگی از کنارش گذشت.
حتی در آن فضای آشفته و سرکوب‌گر، حسادت و رقابت زنانه وجود داشت و این شاید تلخ‌ترین بخش ماجرا بود.
کاش! زنان بیشتر هوای هم را داشته باشند...
کاش! دست‌کم خودِ زنان، مدافع حقوق و کرامت جنس زن باشند...
کاش...

@fenjone_man
        

0