یادداشت‌های فاطمه (17)

فاطمه

فاطمه

1403/9/4

 هواتو دارم
          کتاب "هواتو دارم"  خاطرات زندگی مشترک شهید مرتضی عبداللهی
از اون دست کتاب‌هایی که نسبتا راحت خونده میشن، به دور از تکلف و بزرگنمایی...
داستان با خوابی که همسر شهید دیدن شروع میشه، و بعد بحث ازدواج و تعریف خاطرات و در آخر شهادت🖤

اگر قرار بود به محتوای کتاب، فارغ از همه نکات مد نظرم امتیاز بدم، قطعا ۵ستاره هم جوابگو نبود. قطعا در مورد مقام شهید و زندگی ایشون  بنده در جایگاهی نیستم که بخوام امتیاز بدم.
ولی در مورد این کتابی که جناب آقای نویسنده به چاپ رسوندن، بنظر من حتی ۱ستاره هم زیاده.
روایت‌های کتاب به قدری شلخته و درهم هست که منو واقعا کلافه می‌کرد. اضافه گویی های بیجا، پرش‌های گاه و بی‌گاه از موضوعی به موضوع دیگه بیشتر این حس رو به من القا می‌کرد نویسنده تلاش خاصی برای به کاغذ آوردن خاطرات همسر شهید نکردن. از نظر من این کتاب حق مطلب رو ادا نکرده‌.

در کل این کتاب رو به عزیزانی که نیاز به آشنایی با روحیات شهید دارند، پیشنهاد می‌کنم.

و سوال پایانی: 
- چطور شد که کتاب‌های زندگی نامه شهدا اینطور محدود به خاطرات بعد از ازدواج و روایت‌های همسر شهید شدن؟
        

15

فاطمه

فاطمه

1403/9/1

بخش دی
          کتاب "بخش دی"،  معمایی و هیجان‌انگیز :)
نویسنده خیلی خوب فضای بیمارستان و بخش دی رو با جزئیات خوب و ملموس بیان می‌کنه.

داستان در مورد دختر دانشجوی پزشکی به نام سیلویا هستش که برای گذروندن دوره مربوط به روان‌پزشکی باید توی "بخش دی" حضور پیدا کنه.
روایت داستان هر از گاهی به ۸سال پیش فلش برمی‌گرده و هربار یکی از گره‌های ذهنی که مربوط به دوران نوجوانی سیلویا و دوست صمیمی‌اش جسی، باز میشه.
ابتدای داستان ، با استرس‌های سیلویا شروع میشه. و به مخاطب این حس رو القا می‌کنه که نباید منتظر یه داستان با روند معمولی باشیم و قراره کتاب پر از استرس باشه.
اما خب به نظر من استرس کتاب آنچنان که باید نبود. و البته ترسناک هم نبود.

حدس زدن روند داستان و اتفاقات تقریبا خیلی راحت بود و این موضوع از جذابیت کتاب کم می‌کرد. اما طوری هم نبود که از خوندنش لذت نبرده باشم.

در کل اگر دنبال یک کتاب معمایی با داستان روان و یه مقدار  هیجان هستید برای وقت گذروندن، این کتاب گزینه خوبیه.
        

34

فاطمه

فاطمه

1403/7/11

همیشه شوهر
          «همیشه شوهر» اونقدرا که فکر می‌کردم جذاب نبود.
توی این داستان، دوباره با الکسی ایوانوویچ همراه میشیم. این‌بار به جای قمارباز بودن، شخصیت مالیخولیایی با گذشته نه چندان جالبی رو داره. و این بیماری مالیخولیا باعث شده یکسری خاطرات مربوط به گذشته‌اش رو که کاملا فراموش کرده بود رو به یاد بیاره و شاید گاهی بابت رفتار و کردارهای گذشته احساس شرمندگی می‌کنه. و با پیدا شدن سر و کله پائول پاولوویچ درگیری‌های فکری‌اش بیشتر میشه و ماجرا‌های جدیدی رو تجربه می‌کنه.
-
صفت جالب همیشه شوهر رو دوست داشتم، خود داستایفسکی «همیشه شوهر» رو اینطوری تعریف می‌کنه:
یکسری از زن‌ها به‌نظر می‌آید برای بی‌وفا بودن زاییده شده‌اند. این‌گونه زن‌ها قبل از ازدواج به این راه نمی‌افتند. طبیعت‌شان به‌طور کلی تقاضا می‌کند که برای این‌کار ازدواج کنند. شوهرشان اولین عاشق آن‌هاست، «اما فقط بعد از ازدواج». هیچ‌کس به این آسانی و به این مهارت ازدواج نمی‌کند و شوهر همیشه مسئولیت و جور اولین عاشق را به گردن می‌گیرد. بعد همه چیز، تا حد امکان با صداقت می‌گذرد این زن‌ها همه چیز را کاملاً حق خود تصور می‌کنند و، طبیعتا کاملاً خودشان را پاک و بی‌آلایش می‌دانند.
و عقیده داشت یک دسته شوهرانی هم که طرف متقابل آن‌ها هستند یافت می‌شوند که تنها مأموریتشان این است که با این جور زن‌ها بسر برند. به‌عبارت دیگر به‌نظر او وظیفه‌ی اساسی این‌طور مردها این است که «همیشه شوهر» باشند یا واضح‌تر بگوییم، در همه زندگی‌شان فقط شوهر باشند، نه هیچ چیز دیگر. «چنین مردی متولد می‌شود و بزرگ می‌شود تا یک‌بار ازدواج کند و بعد ضمیمه و تابع زنش گردد.
-
البته بنظرم میشه این تعریف رو برای دو طرف (خانم/آقا) در نظر گرفت و «همیشه همسر» رو بکار برد. و چقدر زیاد هستند از این دست خانم‌هایی که همیشه همسر هستند و به قول معروف می‌سوزند و می‌سازند.
        

10

فاطمه

فاطمه

1403/7/9

جزیره ی شاتر
          جزیره شاتر، از اون دست کتاب‌های معمایی بود که می‌پسندم.
بخش سرآغاز کتاب از زبان دکتر لستر هستش. که تا اواخر کتاب شخصیت ناشناخته‌ای هست.
و فصل اول با کودکی تدی شروع میشه. تدی شخصیت اول کتاب هست و همراه همکار جدیدش چاک که هردو مارشال‌های ایالت متحده هستند، برای رسیدگی به پرونده فرار خانمی به نام ریچل سولاندو از بیمارستان روانی اشکلیف (که در اصل زندان هستش)، وارد جزیره شاتر می‌شوند و داستان از اینجا تقریبا شروع میشه.
تا حدود ۵۵٪ از کتاب رو با هدف رسیدگی به پرونده و پیدا کردن سرنخ‌ها جلو میره، و بعدش داستان یه مقدار تغییر پیدا می‌کنه.
پایان کتاب دقیقا برعکس تصورات و معادلات ذهن من بود، شاید چون همیشه پایان کتاب‌ها با خوش‌بینانه ترین حالت هستش، و اقای لهین با خوش‌بینی من موافق نبودن.
-
من تصور می کردم که قراره اتفاقات ترسناکی برای این دوتا مارشال بیوفته مثل همه داستان‌هایی که توی بیمارستان روانی هستند، که خبری از این سبک ترس و هیجانات نبود.
شاید هم ترسی که توی این داستان بود، رنگ و ظاهر متفاوتی داشت.
-
در کل دوستش داشتم، و خب به معمایی پسندها پیشنهاد میدم‌.
        

36

فاطمه

فاطمه

1403/3/27

جزء از کل
          وقتی که در حال مطالعه این کتاب بودم، خیلی جاها خسته شدم و احساس می‌کردم به جزئیات بیش از حد پرداخته شده.
اما با گذر زمان و مطالعه چند کتاب دیگه، به این نتیجه رسیدم که این کتاب واقعا بی‌نظیره...
توی آثار ایرانی، ما همیشه شاهد این هستیم که نویسنده خودِ آرمانی و چیزی که همیشه آرزو داشته اون باشه رو توی کتاب به تصویر می‌کشه. اما توی این کتاب نویسنده هیچ تلاشی برای این‌ کار انجام نداده. حتی بیشتر سعی می‌کنه شخصیت‌های داستان منزجر کننده باشند تا سوپر استار :)
ما قرار نیست با یه انسان کامل و بدون نقصی که توی دنیای واقعی وجود خارجی نداره روبرو بشیم. مارتی خیلی جاهای کتاب خودش رو یه آدم کج و کوله که هیچ جذابیتی نداره تعریف می‌کنه!
مارتی، هری، چسپر، تری، آنوک و هرکدوم از شخصیت های جزء از کل رو ما بارها و بارها توی زندگی‌هامون دیدیم. (البته به صورت ایرانیزه شده)
حتی معتقدم ماها می‌تونیم مارتی درون داشته باشیم. ما هم می‌تونیم مثل مارتی با حرف و رفتارهامون باعث تباهی زندگی خیلیا بشیم...
-
و خب منکر بار منفی و حجم زیادی از افسردگی و دین گریزی این کتاب هم نمیشه شد.
-
از اون دست کتاب‌هایی هستش که آدم نمی‌دونه باید به کسی معرفیش کنه، یا نه!
        

29

فاطمه

فاطمه

1403/3/26

عشقالگر
          از نظر من یکسری کتاب‌ها هستن که خوندشون هیچ چیزی به آدم اضافه نمی‌کنه! هیچ چیز... و صرفا با خوندنش آدم شاید سرگرم بشه و یکسری از کتاب‌ها توانایی همین سرگرم کردن رو هم ندارند!
این کتاب هم متاسفانه برخلاف تصوراتم از همین دسته بود. جزو همون هایی که فقط خونده میشن و...
و در طول خوندنش احساس می‌کردم که چیزی شبیه خیال‌بافی های دوران نوجوانی بودش.
-
داستان توی چندتا تاریخ مختلف توی ۴سال به همراه نیمچه بی نظمی‌ای میچرخه.
کاراکترهای اصلی داستان یه دختر و یه پسر هستن که خب دخترخانم دختر سردار و آقا پسر زیردست آقای سردار هستن. یهو تو نگاه اول عاشق هم میشن و اقای سردار سنگ میندازن و... مثل هر خیالبافی ذهنی دیگه... 
و خب وسط همین چیزا یه مقدار خیلی کم جاسوسی، یه مقدار خیلی کم خیانت و... هم پیش میاد.
-
چندتا اتفاقات  داستان برا من غیرقابل باور بود حتی! و این احساس به من القا می‌شد که دختر و پسر ادای آدم‌های مذهبی رو میاوردن؟!
و یا حتی مثلا یه جای داستان مادر دختر، معلم عربی دخترش براش غریبه بود 😅 که خب غیرممکنه! برای مادرهای ایرانی...
-
در کل با نخوندنش هیچ اتفاقی برای شما نمی‌افتد.
امیدوارم خانم نویسنده توی کتاب‌های بعدی پیشرفت خوبی داشته باشند❤
به قشر نوجوان با توجه به هیجانات عجیبشون پیشنهاد می‌کنم صرفا برای وقت گذرانی.
        

8

فاطمه

فاطمه

1403/3/25

ماتروشکا
          تازگی ها احساسم نسبت به یکسری کتاب‌ها عجیبه، میخونمش، باهاش زندگی میکنم، ولی نمی‌تونم به کسی توصیه‌اش کنم!
اما در کل ایده، فضای داستان، و چیزهایی که بهش پرداخته شده بود رو دوست داشتم.
-
کاراکتر اصلی داستان ماتروشکا، سودا، خانم ۳۷ساله‌ای هستش که بعد از گذشت حدود ۱۰-۱۵ سال مجدد دوستای قدیمی‌شو می‌بینه!
و کم کم زخم‌های قدیمی‌ش سر باز می‌کنن و به قول خود سودا حفره‌ی درونش باز میشه...
و خب داره تلاش میکنه برای پر کردن این حفره، حفره ای که اوایل داستان فقط بخاطر شکست عشقی بوده و با گذشتن از لایه‌های مختلف  و باز شدن یکسری گره‌های کور ذهنی، تغییر شکل میده و حالا فقط با انتقام پر میشه!
-
نویسنده خیلی خوب توی زمان‌های مختلف داستان رو روایت میکنه و طوری نیست که ذهن آدم آشفته بشه، یا خسته...
-
متاسفانه از ابتدای داستان حدس زدم که همه اتفاقات زیر سر کی هستش، و خب درست از آب دراومد و... این راضی کننده نبود.
-
حال و هوای داستان برام مثل رمان‌های ایام نوجوانی بودش، با این تفاوت که یه مقدار کمی رنگ و مزه امنیتی به خودش گرفته.
دقیقا مثل همون رمان‌ها، کاراکتر اصلی داستان، پولدار، خوشگل، جذاب، خوش‌پوش و مهره مار داره و کلی خاطرخواه داره و... 😒
و طبق معمول برام سواله که این همه آدم‌های معمولی داریم توی دنیا چرا هیچ وقت اونا کاراکتر اصلی داستان نشدن؟
        

8