یادداشتهای ابوالفضل شربتی (168)
1402/11/2
«کسبوکار» برای من که همۀ فعالیتهایم حول کلمۀ «آموزش» میگردد شاید بهمعنای متداولش نباشد، اما با این نکته هم همچنان کتاب سرزنده و پویایی است و بینشهای مفیدی به ما میدهد. میکوشم در چند خط جملات کلیدیِ کتاب و برداشتهایم را بنویسم. پُرمشغلگی چندان جذاب نیست. دور خودتان دیوارهایی بکشید و محدودیت ایجاد کنید. بپذیرید که در زمینههایی بد هستید، عالیبودن در کار «الف» مستلزم بد بودن در کار «ب» است. در این جاها، «نه گفتن» راهگشاست. فکرکردن به آینده هم که میخواهید کجا باشید راهگشاست (خودمانیاش: جواب است) بیست درصد زمان خود را صرف یافتن و بررسیِ حوزههای جدید کنید. اگر هم خواستید تغییر کنید یادتان باشد باید وقتی در موضع قدرت هستید، و نه ضعف، اقدام کنید. دههایفکرکردن به شما کمک میکند که اگر در کوتاهمدت سنگی یا خاری به پایتان رفت تحملتان بالا برود. پیداکردن یا ساختن شغل و موقعیت شغلی جدید از یک مسیر چهارمرحلهای میگذرد، یادگیری، خلقکردن، برقراری رابطه (شبکهسازی)، بهرهبرداری. شبکهسازی را سه نوع میتوان تصور کرد: کوتاهمدت، بلندمدت، افق نامحدود. افق نامحدود قلقهای خاص و جالبی دارد، مثل اینکه وقتی برای ارتباط را با شخصی که میدانید برای شما نفع زیادی خواهد داشت گرههای اول را طوری بزنید که همۀ بلیطهایتان خرج نشود. یک سالی صبر کنید و بعدش حسابشده جلو بروید، بازخورد بگیرید و اگر مطلوب نبود بیخیالش شوید. صبر، صبر، صبر. متخصصسرشناسشدن حداقل پنج سال زمان میبرد. البته خستگی در راه حتماً پیش میآید، بنابراین بپرسید: چرا این کار را انجام میدهم، دیگران چه نتیجهای گرفتند، و مشاورهای مورداعتمادم چه میگویند. باید عالی باشید، اما شکست هم میخورید. قبل از ارائۀ محصول یا مفهوم جدید، آن را بیازمایید. برای کارهایتان تاریخ تعیین کنید، دیگران را هم درگیر کنید. ساندویچ را نمیتوان در یک آن خورد، باید لقمهلقمهاش کرد. کارهایتان را هم خُرد کنید. ایجاد تصویر شفاف از رسیدن و طول مسیر از لازمههای واقعیِ یک کار بلندمدت است. زمانهای کار را محدود و محدودتر کنید. آهسته و پیوسته حرکت کردن یک کلیشه است که با درصد بالایی واقعیت دارد. نکات بالا جملات کلیدی است، کتابْ پر است از مثالها و نمونههای عینی که این کلیدجملهها را برای شما معنادارتر میکند. اگر که با فضای کاریتان در هر حیطهای هم تطبیق دهید که بیشتر و بیشتر برایتان فهمیدنی میشود. نکتۀ جالب دیگر Call to Action جالب نویسنده بود. برای دریافت یک جدول به سایتاش ارجاع داده بود. برای گرفتن جدول باید ایمیل وارد میکردم، و از اینجا بود که هر هفته تقریباً سه بار مقالههای آقای دوری کلارک برایم ایمیل میشود و مثل اینکه باید تا وقتی از سرویس گوگل استفاده میکنم حضور آقای کلارک را هم بپذیرم.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
7
1400/10/30
بازگشت «از» بهشتی بازگشت «به» بهشتی در تلاش است تا نشان دهد چگونه آیتالله بهشتی بر آن بود تا اولاً ساختارها را نشان دهد، و ثانیاً چه کوششهایی برای برافراشتنِ ساختار پیشگفته کرد. ویژگیِ این ساختار چیست؟ جمهوریِ اسلامی، چیزی که ساختارش اسلام است، مترقی است، همه چیز سر جایش است، تنها حکمِ اسلام نیست، بلکه «حکم را به قانون در آوردن» است، سادهانگارانه نیست، توجهِ خاص به پیچیدگیهاست. روشن است که در این تصویر به زوایای پنهان نهتنها نگریسته میشود بلکه توجه بیشتر و بیشتری میشود. کوشش آیتالله بهشتی برای ساختِ ساختار مداقههای ریز و تحلیلیِ او در همۀ جنبهها بود، یعنی همۀ جنبههای پوشیده و آشکار را از تمام زوایا میبررسید. چنین حرکت عظیمی، بدون شک، دل و جرأت میخواهد، درونی مهیب میخواهد. این کتاب، که جستارها و سخنرانیهای جسته و گریختۀ محمد سروش محلاتی با محوریت اندیشه و عمل شهید بهشتی است، به تلاشهای برای ساختِ ساختار میپردازد. مجموعۀ این جسته و گریختهها در هفت فصل آمده که تلاش میکنم تصویری از آن ارائه کنم. فصل اول به تلاش آیتالله بهشتی در قانون اساسی و نقش بیبدیلشان در تدوین قانون اشاره میکند. همانطور که شاید در فیلمهای جلسات دیده باشید نظمدهیِ مجموعهای از خبرگانِ تازهانقلاب کرده شاید تنها از عهدۀ بهشتی بر میآمد. سروش محلاتی در این فصل به خاصهای بهشتی میپردازد، یعنی آنچه که از پیشنهاد، استدلال، و مقاومت و مخالفتِ او در قانون آمده. او در این فصل با استنادهایش چهار کارِ بهشتی را در قانون برجسته میکند: نفی استثمار (اصل 43 پیشنهاد خودِ بهشتی است)، نفی استبداد (تلاش برای تصویب قیدهای ولایت فقیه در اصل پنجم)، نفی اختناق (تلاش برای تصویب حداکثری آزادی احزاب در اصل 26، حداکثریکردنِ آزادی مطبوعات ناظر به اصل 24، تلاشهای او برای رسیدگی علنی به جرایم سیاسی و مطبوعاتی در اصل 168، و مخالفت با قیدزدنهای اصل 27)، و ولایت تعریف و تحدیدشده (تعبیرِ خاص او از «ولایت مطلقه» که خودش از پیشگامان طرحاش بود [بهاجمال، بهشتی میکوشید نهاد و گروه را به جای فرد بنشاند]) فصل دوم به تفاوت نگرش و راهبردهای حزب جمهوری پس از بهشتی میپردازد. نویسنده با اشاره به مواردی به این تفاوتها اشاره میکند. برای نمونه بهشتی بر استقلالِ حداکثری قوۀ قضائیه انگشت نهاد، درحالیکه در بازتدوینِ مواضع حزب پس از او استقلال حداکثری برداشته شد. نمونۀ دیگر نوعِ مقابله با احزاب و جمعیتهای ضداسلامی است. بهشتی مبارزه با ایشان را در «حد روشنگریهای منطقی» و سازنده و محدود میداند و میگفت کارهای تخریبی علیه آنها ممنوع است. اصلاحکنندگان مواضع حزب پس از شهادت او (چه اصلاحی!) این عبارات را حذف کردند. فصل سوم به افول شهید بهشتی در قانون اساسی میپردازد. مسألۀ پس از بهشتی چالش تفسیر است. نویسنده میگوید تفسیرهای غیررسمی (غیر از شورای نگهبان) پس از بهشتی برای خودش در قانون جا باز کرد. نمونۀ بزرگش اصل 44 است. اما در چهار بند این مسأله را بیشتر پی میگیرد: مسائل مربوط به رهبری (مانند حذف شرط پذیرش مردم در رهبری یا حذف انتخاب مستقیم رهبری توسط مردم)، مسائل قوۀ قضاییه، مدیریت صداوسیما، بازنگری در قانون اساسی. در مقامِ یک روحانی بهشتی متفاوت بود، فصل چهارم این مسأله را باز میکند. با دانشگاهیان و مردم ارتباط خاصی داشت، علیه مریدبازی بود، مقالۀ روحانیت در اسلام را نگاشت، و در مکتوبات باقیمانده از او و دربارۀ او روشن است که تا چه حد در بیان واقعیات شجاع است. فصل پنجم به دُگمهای در نظام اسلامی میپردازد. او انتقاد از رهبران را آزاد و شکنجه را ممنوع میدانست، میگفت محاکمۀ جرایم سیاسی و مطبوعایت باید علنی باشد. فصل ششم به حُریّت صنفی روحانیون اشاره میکند و فصل آخر قلمرو اجبار در حکومت اسلامی را واکاوی میکند. خلاصۀ نظر بهشتی اینست که انسان آزاد و مختار است، اجبار و اکراه با آفرینش او در تضاد است و تنها در حد ضرورت، که لازمۀ زندگی اجتماعی است، مجاز است.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1
1400/10/30
یک گشت و گذار خوب، از آنهایی که هم از مسیرش لذت میبرد و هم مقصدی دارید که از رسیدن به آن خوشحال هستید و خوشیِ شما را در بر دارد. در این کتاب محمدعلی موحد، این پیر فرزانه، آمده به ما بگوید حقوق بشر چیست. نه اینکه حقوق بشر را با مادهها و تبصرههایش به ما بگوید، بلکه، به زیبایی هر چه تمامتر، حقوق بشر را میشکافد، ریشههایش را نشانمان میدهد، به ریشههای خودمان هم نیمنگاهی میاندازد. «در خانه اگر کس است» دو فصل از کتاب «در هوای حق و عدالت» است، که چون به موضوع حقوق بشر میپردازد به صورت مجزا در این کتاب آورده شده تا تشکیل یک مجموعهٔ مختصر و خوب را به حقوق بشر بدهد. کتاب از دو فصل تشکیل شده، فصل اول دربارهٔ خودِ حقوق بشر، شکلگیریاش، پیشینه و نظرات مخالف و موافقش صحبت میکند. فصل دوم سه جستار با سه موضوع است اما شاکلههایشات یکی است: حقوق بشر چه آوردههای اساسیای برای ما دارد. در آخر و به پیوست کتاب میثاق حقوق بشر را با طرحهای جالب و مفهومیِ اردشیر رستمی آورده که جذابیتی دیگر برای کتاب است. میکوشم از محتوای دو فصل کتاب مختصری بیاورم. حقوق جهانی بشر فلسفهٔ حقوق بشر بر اینست که دولتها در زندگی شهروندان نباید مداخله کند، اما از جایی و به هدفی، نوعی دیگر از مداخله رواست: جایی که دولت موظف است برای زدودن بیعدالتیها بکوشد. این فصل همانند کشکول است، همهٔ زوایای این میثاق بینالمللی را میکاود. بنابراین پس از اجمالی از نقش دولت به درجهبندی حقوق میپردازد، برخی حقوق آزادیهای اولیهاند (مانند آزادی شخصی، امنیت)، برخی آزادیهای مکملاند (مانند آزادی اندیشه و مذهب). روی برخی از حقوق با گروهها و جوامع است (مثلاً آن دسته از حقوق که به حق ملتها بر منابع طبیعیشان اشاره میکند). هرگونه که به حقوق بشر بنگریم باید دانست که حقوق بشر در تقابل فرد با دولت شکل گرفته و از این اندیشه شروع شده که پادشاه سایهٔ خداست. بنابراین همت حقوق بشر بر قداستزدایی از قدرت بود، در مقابلِ سلطنت حاکمیتِ دولت را تقویت کرد. آزادیِ فرد را برجسته کرد. در اینجا موحد به مفهوم قرارداد اجتماعی اشاره میکند. قرائتهایی از آن وجود دارد. نویسنده به بودَن و واکنش هابز اشاره میکند. لاک هم از آن گفته است. پس از این، در تحلیل حقوق جهانی بشر به نکاتی اشاره میکند، اینکه حقوق مطلق و نامحدود نیستند، در برخی البته محدودیتی جایز نیست (مثل کرامت انسان)، ملاک محدودیتها اینست که خودسرانه نباشد، وجه بزرگِ دیگر محدودیتها هم «محدودکردن مداخلات عوامل اقتدارات عمومی در حوزهٔ استقلالهای فردی» است. با همهٔ اینها روشن است که حقوق بشر نهتنها میتواند در جریان مخاصمات سیاسی بینالمللی مورد سوء استفاده قرار بگیرد بلکه این امر رخ هم داده است. مرجعی برای تظلم دولتها وجود ندارد، اگرچه شاید تاسیس دادگاه اروپایی حقوق بشر قدم خوبی باشد. از اینجا به ابزاری دیدن حقوق بشر و ذبح کردنِ آن میتوان پی برد، از هجمهٔ آمریکا علیه دنیای کمونیستی در دوران جنگ سرد تا توجیهات دم دستی که برای توجیه حکومتهای خودکامه، تا همین امروز، از مصادیق این دو امر است. سه پیروزی بزرگ در سه زمینه حقوق بشر به پیروزهای قابل توجهی دست پیدا کرده، نخست کهنهاندیشیهایی که به نام دین رخ میداد، دوم زدودن ننگِ بردگی، و سوم کوتاهکردنِ دست حاکمیت از گریبان مردم. موحد در جستار اول میگوید تدوینکنندگان میثاق حقوق بشر، به عمد، نفیاً و اثباتاً دربارهٔ دین سخنی نگفتند. این تعمد به جهت جلوگیری از سوء استفادهها بود. از اینجا تیرگیهایی میان ارباب دین نسبت به حقوق بشر شکل گرفت. موحد از اسلام نمونه میآورد. البته او میکوشد وفقِ مغز حقوق بشر را با تعالیم اسلام نشان دهد. یکی از کارهایی که برای این امر انجام میدهد نشاندادن محتوای این میثاق در قانون اساسی ایران است. تلاش موحد زیباست. نمونهٔ دیگر هنگامی است که از بردگی سخن میگوید. نشان میدهد که بردگی در اسلام، آنچه در زمان پیامبر بوده در زمینهٔ تاریخی چه مفهومی داشته و صد البته که با مفهوم دوران مدرن و غربیاش متفاوت است.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
0