یادداشت ابوالفضل شربتی
1400/10/28
اولین بار که دوستی از منظری جدی برایم نمایان شد هنگامی بود که جمهورِ افلاطون را میخواندیم. اواخری که او آرمانشهرش را ترسیم میکند مفهوم تجمل، که یادم نیست ترجمۀ چه بود، را در این تصویر مشهور وارد میکند. میگوید تجمل باید باشد. نکتۀ جالبِ اینجاست که او بزرگترین تجمل را «دوستی» میداند. دوستی نه یک فضیلت بلکه یک ضرورت است. بنابراین، گاهی باید به آن بیش از مداقههای تجربی نگریست. دوستی چه میکند؟ جدای تعامل و معاشرت؟ به نظر میرسد ویژگیِ دوستی وسیعتر از این کارکردهای ساده است. چیزی که این کتاب در اهمیت آن میگوید را شاید خیلی از ما به آن رسیده باشیم. دوستی جهان را ما را وسعت میدهد، ما را شکوفا میکند، دوست کمکدهنده است و تسلیبخش. دوست گاهی افیون است و گاهی فراتر میرود و درمانگر میشود. مترجم کتاب آمده چند مقاله از منابع مختلف گزینش کرده تا این مفهوم را توسعه دهد. نمایی کلی از پنج مقاله و مدخل کتاب به دست میدهم و در آخر دربارۀ رویکرد کتاب یک نکته میگویم. مقالۀ اول دوستی از منظر دین و فرهنگ (غربی) است. ترجمۀ مدخل دوستی در دایرةالمعارف دین و اخلاق است. در این مقاله ابتدا جایگاه مبحث دوستی در دوران باستان آمده، سپس در دو قسمت جداگانه دوستی را در عهدین بررسیده است. در ادامه سه موضوع مهم و شاید جالب را آورده، نسبت دوستی و نوجوانی-جوانی، تعداد دوستان و نقش انتخاب در دوستی، و انواع دوستی. بخش دیگری از این مقاله هم تحلیلهایی است از اقوال دیگران دربارۀ اقوال حکما و فیلسوفان یونان و روم باستان دربارۀ دوستی. مقالۀ دوم دوستی از منظر تاریخ فلسفه است، ترجمۀ مدخل دوستی در فرهنگنامۀ تاریخی مفاهیم فلسفه (ویراستۀ ریتر و همکاران). چنانکه از این فرهنگنامه انتظار میرود با نگاهی تاریخی این واژه و سیر معناییِ آن را پی میگیرد، از پیشاسقراطیان گرفته تا یونان و روم باستان، سپس مسیحیت و رنسانس و عصر جدید. دوستی از منظر فلسفه مقالۀ سوم است که ترجمۀ مدخل دوستی در دایرةالمعارف راتلج است. همانطور که انتظار میرود این مقاله نیز تطور مفهوم دوستی را از فلسفۀ قدیم تا فلسفۀ قرون وسطای مسیحی و دورۀ جدید و قرن بیستم بررسیده است. در این مقاله دقتهای فلسفی و فکری بدیعی شده و شاید صرفاً گردآوری نباشد. مثلاً در دروۀ جدید عمدتاً به کانت میپردازد و تأثیر همزمان لوتر و تبیینهای قدیم (ارسطویی) را در دوستی از نگاه فیلسوف آلمانی نشان میدهد. همینطور هنگامی که جلو میآید و به قرن بیستم میرسد به تأثیراتی میپردازد که دیدگاه کانت در فیلسوفان جدید دارد. مقالۀ چهارم دوستی از منظر اخلاق است که ترجمۀ مدخل دوستی در دایرةالمعارف اخلاق است. به نسبت دوستی با اخلاق و مفهوم خوبی میپردازد: خوبیِ دوستی چیست و چه پیوندی با چیزهای خوب دارد، چه جایگاهی در زندگی انسان دارد و مسائلی مانند اینها. مقالۀ آخر ترجمۀ مدخل دوستی در دایرةالمعارف رونشناسی با عنوان «دوستی از منظر روانشناسی» است. در متون روانشناختی عموماً تعریف واحدی از دوستی نیست و به آن چندان نیندیشیدهاند، با این حال نویسنده در نلاش است عواملی را لیست کند که طبق پژوهشهایی که به آن اشاره میکند برای شکلگیریِ دوستی لازم است . اما حرف خودم. در مواجهه با این دسته از کتابها یک «خب، که چی» همیشه لازم است. فرهنگنامههایی که این مقالات از آنها انتخاب شده است عموماً فلسفی و تخصصیاند. منِ نوعی اگر بخواهم دربارۀ دوستی چیزی بیشتر بدانم بدون شک مخاطب این فرهنگها و نویسندهها نیستم. به من هیچ دخلی ندارد که دوستی در تطور مفهومیاش چهها بر سرش آمده. اینجاست که داستان کاربردیسازی علوم انسانی پیش میآید. اگر بنا بر این گذاشته شده که این کتاب به «دوستی» کمک کند به احتمال زیاد این نوع کتابها هیچ جایگاهی نخواهند داشت.
4
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.