نویسندههای معاصر فرانسوی تنبل هستند. کلاً این فازِ جدید ادبیات معاصر فرانسه را نمیپسندم. در ایجاز و اختصار روایاتشان نوعی خودپسندی هست که نمیتوانم توضیحش بدهم؛ انگار در به کار بردن حروف و کلمات خساست و اهمال به خرج میدهند. اصلاً جالب نیست. از این حرفها که بگذریم، کتاب دوستداشتنی و دردناک است. عکسهای خانوادگی که به چاپ اضافه شدهاند در ملموسکردن ماجرا برای ما نقش مهمی ایفا میکنند. این فقط یک زن ساده در دههی شصت میلادی نیست، بلکه یک زن حقیقی؛ واقعاً مادرِ خود نویسنده است. عاقبتبهخیری و پایان خوشاش چیزی برای فکر کردن باقی نمیگذارد؛ البته که از مصائب زندگی رؤیایی و تازهی پاریسی در تقابل با زندگی سادهی روستایی خبری نیست. نوع روایت ماجرا خودش شبیه ورقخوردنِ یک آلبوم عکس خانوادگی است. هر فصل شبیه تصویری است که کسی دارد آدمهای توی آن و اتفاقات قبل و بعد از آن را توضیح میدهد. در نهایت هم آلبوم به انتها میرسد و ما هم پی کارمان میرویم. نتیجهی خاصی از کل ماجرا نمیشود گرفت. تنها خاطرهی چند قطعه عکس باقی میماند.