یادداشت طُرقه
1404/2/30
مشکل همیشگی رمانهای نوجوان مدرن را دارد (پیوستگی فصلها و اتفاقات زیر سوال است و گرهگشایی ناگهانی به جای قدم به قدم رهنمونشدن به پاسخها آزاردهنده است، اتفاقات مهم زیادی میافتد که بیجواب رها میشود، قصالی هذا) امّا آنچه که تأثیرگذار است شروعی طوفانی است. پسربچهای که لکنت زبان دارد به ماشین تحریرش دل بسته و وقایع یک تابستان سرگیجهآور را تایپ میکند. قلب آدم از سینه در میآید. صرفنظر از اینکه شروع به این تکاندهندگی چطور دستخوش سطحیبودنِ ناگزیر کتاب میشود، همین چند خط ابتدای ماجرا میتواند شدیداً الهامبخش باشد. رمانهای نوجوان دیگر جدی نیستند، وگرنه از بطن این آغاز، در بستر سالهای پس از رکود اقتصادی، در اوج تبعیض نژادی در آمریکا، میتواند شاهکار بیزمانی بزاید. ایرادی ندارد. ماجرا به هر حال شیرین است و پر از شخصیتهای جالبی که انگار برای یک داستان نوجوان پیراسته شدهاند، وگرنه دلتان میخواست هر کدام از آنها را به اندازهی یک کتاب دنبال کنید و از آخر و عاقبتشان سر در بیاورید. پیرمرد دریانورد با خانهای پر از کتاب و انعامهای هفتگیش به شکل تکههایی از یک دلار که به صورت پازل کنار هم قرار میگیرند، زن متأهل همسایه که دلفریب است و روزی مرد غریبهای در خانهاش دیده میشود، رفیقی که هوای آدم را دارد، قلدری که سیاه میپوشد و موهایش را بلند میکند، دایهی سیاهپوستی که فک و فامیلهای کارگر خودش را دارد و غیره. بسیار پُرمایه و دارای وجهههای جذابی است، افسوس که سر و تهش طبق معمول هم میآید. امّا ترجمهی آن به هیچ وجه توجیهپذیر نیست. این همه کلمهی انگلیسی با پانویسهایی که معنای آنها را شرح میدهند در متن داستان چه کار میکند؟ درست است که راوی لکنت زبان دارد و حروف و کلمات خاصی را به سختی تلفظ میکند، ولی مطمئناً میشده که در ترجمه ظرافتهایی به خرج داد و تمام اینها را فارسی کرد. کم فارسی دارد از یاد نوجوانها میرود و حالا دستاول در یک کتاب داستان هم یک خط در میان باید کلمهی انگلیسی بخوانند؟ هیچ جای اغماض ندارد. در ضمن، متن پشت کتاب نام راوی را فاش میکند، این در حالی است که راوی به واسطهی مشکل گفتاریاش از گفتن اسمش عاجز است. تا آخرین صفحات کتاب موفق به گفتن آن نمیشود، و میتوانید تصور کنید چه چالش جذابی برای داستان است وقتی راوی یک پسربچه است و بزرگترها دم به دقیقه اسمش را میپرسند. فائقآمدنِ پسرک بر این چالش، سرانجام موفقشدنش در پذیرفتن هویتش و اعلام نام خود با صدای بلند است که داستان را به نتیجه میرساند - میشود در این مورد حرفهای زیاد و جالبی زد که از حیطهی سواد من خارج است، ولی به هر صورت دلیلی دارد که عنوان کتاب هم همان کلمهی -از لحاظ تلفظ- سادهای است که پسرک به جای ادای اسمش به غریبهها میگوید.
(0/1000)
عطا لطفیان
1404/3/2
0