یادداشت طُرقه

طُرقه

طُرقه

1404/1/26

        کتاب‌های کودک با روز به روز ملوس‌تر شدنشان در طی زمان آزارم داده‌اند، و این کتاب هم از این نظر مستثنی نبود، لکن به واسطه‌ی شخصیت اصلی بسیار جذابش دارای وزن است. این شخصیت آنقدرها هم شخصیت تازه‌ای نیست و نمونه‌اش را کم ندیده‌ایم؛ مرد جوان و مهربانی که با بچه‌ها خوش‌رفتار است، به حلزون‌ها اهمیت می‌دهد، بزرگترها هم دوستش دارند و در عین حال به سلامت عقلش شک دارند و در نهایت خواستار طردشدنش می‌شوند. «غریبه»ای است که وارد می‌شود و ناخواسته چیزها را به هم می‌ریزد در حالیکه سرشار از حسن‌نیت است. راستش را بخواهید شخصیت موردعلاقه‌ام در کتابهای کودک همین است. او همان کسی است که وقتی بچه بودیم دلمان می‌خواست معلممان بود، یا آنکه آرزو داشتیم وقتی بزرگ شدیم مثل او بشویم. دیگر اینکه تفکیک شخصیت‌ها و پرداختن به هر تیپ در این کتاب با انواع استعاره‌ها و بازی‌های زبانی خاصی صورت می‌گیرد که شدیداً درخشان است. فکر نمی‌کنم اگر بچه بودم معنایی را که این کتاب از کلمه‌ی «شاعر» در ذهنم درج می‌کرد هرگز از یاد می‌بُردم. 
درباره‌ی ملوس‌بودن باید یک چیزی اضافه کنم: آنطور که چالش‌های داستان پیش می‌روند و آنطور که حل می‌شوند مهمتر از آغاز آن، و سرگرم‌کننده بودن روایت است. شاید به اشتباه فکر می‌کنند بچه‌ها در این زمینه سختگیر نیستند، اما پایان‌بندی قانع‌کننده‌ای برای این داستان وجود نداشت. حتی کودکانه‌ترین رمان‌ها هم می‌توانند با منطق راضی‌کننده‌ای تمام شوند، حالا این منطق راضی‌کننده می‌تواند پایان باز و پرسوالی مثل ماهی سیاه کوچولو داشته باشد یا سخت و مُتقن و شاد به انتها برسد، مثل پی‌پی جوراب بلند.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.