یادداشت‌های Sadra (42)

Sadra

Sadra

1404/2/13

          کنوت هامسون در گرسنگی ما را تا مرز جنون پیش میبرد. جنون ناشی از نمایشِ وضعِ اسف بار شخصیت اصلی، نمایشی که شاید محکوم به چشیدنش باشیم.
در گرسنگی منتظر اتفاق خاصی نباید باشیم هامسون به جای روایت رویداد ها سعی در به نمایش گذاشتن لایه های پنهانی ذهن شخصیتش است که آن را در تک گویی ها و محاورات بی نظیرش با خود مشاهده میکنیم.
شرافت در فقر!
به نظر میرسد جنبه اصلی فلاکتِ شخصیت، گیر کردن در دور باطلی است که یک جنبه آن از لحاظ جسمی و جنبه دیگر آن از لحاظ انسانیت وی است و گویی قرار نیست ازین مخمصه رهایی یابد هرچند که ماجرای عشقی که برای وی پیش می آید روزنه ای از امید در اندیشه مان جاری میسازد اما این خیالی بیش نیست، کمک دختر به وی در فصل آخر ماجرا را فیصله میدهد چراکه با اصول و باور های شخصیت در تعارض است و او چیزی غیر از حفظ آن را نمیخواهد.
در تحلیلی از متیو سلوین* نیز میخوانیم که بی هویتی شخصیت، سخاوت ها و توهم های عجیب وی و بلاتکلیفی ها و پرخاشگری او نشان دهنده مبارزه برای وجود در عصری است که فاقد اطمینان اخلاقی است و پوچ به نظر میرسد. عدم اصالت ذهنی که بین واقعیت درونی و سازه های اجتماعی خفقان گره خورده است، برگرفته از ایده های کی یرکگور است و توسط ادبیات مدرنیستی و اگزیستانسیال متأخر ساخته شده است و شاید این شاهدیست بر اینکه هامسون را پدر ادبیات مدرن مینامند.

من به شخصه شیفته نمایشِ گفتگوی درونی و روند به جنون آمدن وی و نمایش احوالات ناخودآگاه شخصیت شدم و به نظرم جناب هامسون بسیار ظریف و زیبا این کار را انجام داده اند و خوشحال ام که توانستم توان خواندن این کتاب را در این روزگار آشفته داشته باشم.
ممنون که خواندید :)

*Matthew Selwyn
01/08/12
        

0

Sadra

Sadra

1404/2/13

          کتابِ "واقعی چیست؟" نوشته جورجو آگامبن حول محور ناپدید شدن مرموز فیزیکدان ایتالیایی، اتوره مایورانا، شکل گرفته است. آگامبن از این رویداد تاریخی برای کاوش در مفهوم واقعیت در عصر مکانیک کوانتومی استفاده می‌کند.
مایورانا در سال ۱۹۳۸ پس از نوشتن سه نامه متناقض ناپدید شد: نامه اول از فرار او خبر می‌داد، دومی خودکشی قریب‌الوقوع را اعلام می‌کرد و سومی می‌گفت که او بازخواهد گشت. هیچ‌کدام از این سناریوها به طور قطعی اثبات نشد و این عدم قطعیت، از نظر آگامبن، بازتابی از دیدگاه‌های علمی خود مایورانا است.
بررسی مقاله مایورانا با عنوان "ارزش قوانین آماری در فیزیک و علوم اجتماعی" نشان می‌دهد که اصل عدم قطعیت هایزنبرگ فراتر از یک محدودیت در دانش است. آگامبن معتقد است این اصل به دانشمندان اجازه می‌دهد تا به سیستم‌های فیزیکی "دستور" دهند. به همین ترتیب، قوانین آماری در علوم اجتماعی نیز بیشتر برای "حکمرانی" بر پدیده‌های اجتماعی به کار می‌روند تا صرفاً شناخت آنها.
کتاب در بخش دیگری به بررسی تاریخی مفهوم احتمال می‌پردازد. از زمان جیرولامو کاردانو در قرن شانزدهم تا مکاتبات پاسکال و فِرما، احتمال به ابزاری برای مدیریت ریسک و محاسبه سود و زیان تبدیل شده است. آگامبن استدلال می‌کند که احتمال هرگز به طور کامل محقق نمی‌شود، بلکه به انسان اجازه می‌دهد در واقعیت مداخله کند تا آن را کنترل کند.1

در بخش پایانی، آگامبن به متافیزیک ارسطویی بازمی‌گردد و استدلال می‌کند که مکانیک کوانتومی مرز بین پتانسیل و عمل را از بین برده است. در دنیای مدرن، امکان جایگزین واقعیت شده و دانش تنها می‌تواند خودش را بشناسد. از این منظر، ناپدید شدن مایورانا را می‌توان نوعی اعتراض به دنیایی دانست که از واقعیت فاصله گرفته است.
این کتاب کوتاه، گرچه شاید از نظر تاریخی کاملاً دقیق نباشد، اما مشارکتی مهم در زمینه نظریه اجتماعی کوانتومی محسوب می‌شود. آگامبن با مهارت موضوعات پیچیده‌ای چون فیزیک کوانتومی، متافیزیک و تاریخ علم را با داستانی مرموز درهم آمیخته تا پرسشی بنیادین را مطرح کند: در عصری که احتمال جایگزین قطعیت شده، واقعی/ واقعیت چیست؟
این اثر همچنین اولین تعامل جدی آگامبن با اندیشه‌های سیمون وِی را نشان می‌دهد، هرچند این تعامل محدود است و درک عمیق‌تر ارتباط بین اندیشه‌های این دو متفکر، نیازمند مطالعه آثار دیگر آگامبن است.
1: اشاره به اصل شرطبندی پاسکال
پ.ن: مطالعه و فراگیری کتاب نیاز به درک معقول نسبت به برخی مفاهیم فیزیک و احتمال دارد.
        

0