یادداشت Sadra

Sadra

Sadra

2 روز پیش

        کنوت هامسون در گرسنگی ما را تا مرز جنون پیش میبرد. جنون ناشی از نمایشِ وضعِ اسف بار شخصیت اصلی، نمایشی که شاید محکوم به چشیدنش باشیم.
در گرسنگی منتظر اتفاق خاصی نباید باشیم هامسون به جای روایت رویداد ها سعی در به نمایش گذاشتن لایه های پنهانی ذهن شخصیتش است که آن را در تک گویی ها و محاورات بی نظیرش با خود مشاهده میکنیم.
شرافت در فقر!
به نظر میرسد جنبه اصلی فلاکتِ شخصیت، گیر کردن در دور باطلی است که یک جنبه آن از لحاظ جسمی و جنبه دیگر آن از لحاظ انسانیت وی است و گویی قرار نیست ازین مخمصه رهایی یابد هرچند که ماجرای عشقی که برای وی پیش می آید روزنه ای از امید در اندیشه مان جاری میسازد اما این خیالی بیش نیست، کمک دختر به وی در فصل آخر ماجرا را فیصله میدهد چراکه با اصول و باور های شخصیت در تعارض است و او چیزی غیر از حفظ آن را نمیخواهد.
در تحلیلی از متیو سلوین* نیز میخوانیم که بی هویتی شخصیت، سخاوت ها و توهم های عجیب وی و بلاتکلیفی ها و پرخاشگری او نشان دهنده مبارزه برای وجود در عصری است که فاقد اطمینان اخلاقی است و پوچ به نظر میرسد. عدم اصالت ذهنی که بین واقعیت درونی و سازه های اجتماعی خفقان گره خورده است، برگرفته از ایده های کی یرکگور است و توسط ادبیات مدرنیستی و اگزیستانسیال متأخر ساخته شده است و شاید این شاهدیست بر اینکه هامسون را پدر ادبیات مدرن مینامند.

من به شخصه شیفته نمایشِ گفتگوی درونی و روند به جنون آمدن وی و نمایش احوالات ناخودآگاه شخصیت شدم و به نظرم جناب هامسون بسیار ظریف و زیبا این کار را انجام داده اند و خوشحال ام که توانستم توان خواندن این کتاب را در این روزگار آشفته داشته باشم.
ممنون که خواندید :)

*Matthew Selwyn
01/08/12
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.