فکر میکنم اواخر سال ۹۷ بود، تازه دانشجو شده بودم و با جمعی از دوستان رفته بودیم اردوی راهیان. خاطرم هست جایی بود با عنوان "مقر کتاب" که کلی کتاب در اختیار مسئولین اردو گذاشته بودن تا بین بچهها توزیع کنن.
داوطلب شدم که کتابا رو پخش کنم و در همون حین خودمم یه نگاهی بهشون مینداختم تا یکی رو انتخاب کنم و بخونم. کتاب افتاده بود تهِ ته جعبه و صرفا عکس روی جلد بود که به نظرم خیلی آشنا میومد. یکم که فکر کردم یادم اومد؛ یک سخنی بود از حضرت آقا که باعث آشنایی من با این مرد بزرگ شده بود:«این حرف من نیست، حرف یک رزمندهی همدانی است که اگر چنانچه از سیم خاردار میخواهی رد بشوی، اوّل باید از سیم خاردار نفْست عبور کنی. وقتی گرفتار خودمان هستیم، نمیتوانیم کاری انجام بدهیم؛ این را آنها به ما یاد دادند؛ این را آن جوان ۲۰ ساله یا ٢۵ سالهی رزمنده به ما تعلیم داد، از آنها یاد گرفتیم؛ این یک ثروت عظیم است.» ۹۵/۱۲/۱۶
حق بدین سر از پا نشناسم وقتی کتابی در اختیارم قرار گرفته بود که آقا دربارهی شخصیتش اینطور گفته بودن.
خیلی وقت از زمانی که خوندمش گذشته و احتمالا نمیتونم اونطور که باید و شاید کتاب رو توصیف کنم، اما اون حس و حالی که موقع خوندنش داشتم رو هیچوقت یادم نمیره. شاید بشه گفت مهمترین چیزی که منو درگیر خودش کرد صاف و سادگی بیکران شهید بود. اگر کتاب رو جلوم بذارن و بگن خب کجاش بود که همچین برداشتی کردی، نمیتونم جواب بدم. این چیزی که میگم تو تکتک سطرهای کتاب جا خوش کرده بود. چیزی بود ورای متنی که جلوی چشمام میدیدم. تو سادهترین حرفایی وجود داشت که علیآقا به خانومش میزد. تو کوچیکترین کارهایی دیده میشد که این مرد انجام میداد. احساس میکردم هیچوقت تو زندگیم با شخصی پاکتر و خالصتر از این بشر مواجه نشدم و نخواهم شد.
حتی یادمه که اونقدر تکههای مختلف کتاب رو دوست داشتم که شمارهی صفحه و خطش رو یه تیکه کاغذ یادداشت میکردم تا برگردم و دوباره با خوندش روحم رو شاد کنم.
بهمون اجازه دادن که بعد از سفر هم کتاب رو نگه داریم و وقتی تموم شد پسش بدیم. حقیقتا اونقدر برام عزیز بود که دلم نمیومد پس بدمش و آخرش هم رفتم یکی برای خودم خریدم و کتابخونهم رو باهاش مزین کردم😅
دیشب متوجه شدم از همین نشر کتاب دیگهای هم دربارهی این شهید چاپ شده با عنوان "دلیل" که نویسندهی نامآشنای همدانی آقای "حمید حسام" نوشتنش. انشاءالله به زودی باید سراغ اون کتاب هم برم🫠
گمونم بهترین پایان برای یادداشتم تقریظ حضرت آقا بر این کتاب باشه:
«این روایتی شورانگیز است از زندگی سراسر جهاد و اخلاصِ مردی که در عنفوان جوانی به مقام مردان الهی بزرگ نائل آمد، و هم در زمین و هم در ملأ اعلیٰ به عزّت رسید .. هنیئاً له.
راوی -شریک زندگی کوتاه او- نیز صدق و صفا و اخلاص را در روایت معصومانهی خود بروشنی نشان داده است.
در این میان، قلم هنرمند و نگارش آکنده از ذوق و لطف نویسنده است که به این همه، جان داده است. آفرین بر هر دو بانو؛ راوی و نویسندهی کتاب.»