یادداشتهای علیرضا پورنفیسی (12) علیرضا پورنفیسی 1403/11/8 وضعیت بی عاری حامد جلالی 3.3 10 وضعیت بیعاری همهچیزش زشت است. نویسنده تصویری برای مردم جنوب سرزنیم ترسیم میکند که دلت میخواهی مثل همان مردم شریف یقهاش را بگیری و حالیش کنی که نگاهش درست نیست. کتاب را نصفه نیمه رهایش کردم از بس توهین آمیز بود. از نظر نویسنده این مردم همه چیزِ زندگیشان در زیر شکمشان خلاصه میشود. شهوتی که در چند جای کتاب هم بی پرده به آن پرداخته میشود. اگر کتاب را انتشاراتی جز شهرستان ادب منتشر میکرد حتما ممیزی میخورد یا اگر موضوعی دیگر و حال و هوای آپارتمانی ولی با این ادبیات داشت هرگز اجازه انتشار نمییافت. با نخواندن این کتاب خودتان را در وضعیت بیعاری قرار ندهید... 0 0 علیرضا پورنفیسی 1402/11/11 شهربانو محمدحسن شهسواری 3.1 6 در زندگی همه ی آدم ها فراز و نشیب هایی وجود دارد. دره ای که از آن پایین بیفتد. قله ای که بالا رود. رنج و درد برای همه وجود دارد. هر کسی ممکن است در هر کدام از این فراز و نشیب ها، در میان غم ها تصمیم بگیرد که ادامه ندهد. اصلا این حق را دارد که بگوید نمی توانم. دیگر نیستم. محمد حسن شهسواری سعی دارد نشان دهد شهربانو از این دسته است یا نه. با وجود اینکه شهربانو شلغش را از دست داده. خانه اش را از چنگش در آورنده اند. شوهری که روی تخت بیمارستان است. همانطور که خودش فکر می کند می رسد روزی که داد بزند نمی توانم؟ دیگر نمی شود؟ پدر ومادرش، برادرش، دوستانش حتی آنکه از شهربانو مشورت می گیرد می خواهند که ادامه دهد؟ شهربانو قرار است قهرمانی باشد آنچنان که تمام شهربانوهای این سرزمین هستند وگرنه شهسواری کتاب را به آن ها تقدیم نمی کرد. نویسنده کتاب سعی کرده با توصیفات به جا از مکان، زمان و حس و حالی که قهرمان داستان دارد مخاطب را با او همراه کند. با خواندن اولین فصل از این رمان نه چندان بلند پی می برید که موفق هم بوده است. دیگر ارزشمندی شهربانو به نسبت سایر آثاری که درمورد زنان نوشته شده یا می شود نگاه کاملا قهرمانانه به زن و همسر است. در عینی که دیگر مشکلی نمانده تا شهربانو با آن دست و پنجه نرم کند، تصمیمی می گیرد که به زعم خودش به پیروزی منجر می شود. 0 0 علیرضا پورنفیسی 1402/11/11 سخت پوست ساناز اسدی 3.4 40 سختپوست اولین عنوانی بود که از مجموعهی «هزاردستان» خواندم. مجموعهای از داستانهای بلند که در یادداشت قبلی نه، قبلترش معرفیاش کردم. مزیت این مجموعه اینه که نویسندههای ناآشنایی رو به ما معرفی میکنه که شاید بعدا از رمانهایی که خلق میکنن هم لذت ببریم... اولین نقطه مثبت کتاب که باید ازش تعریف کنم، تصویرسازی عالی ساناز اسدی ست. ماجرا طوری جلو میرود که خواننده خودش را کنار شخصیتهای کتاب حس میکند. انگار که بین همان کوچههایی که به دریا ختم میشه، باشی؛ نزدیک ویلای اجارهای. بارون رو حس کنی و صدای قایق موتوری رو بشنوی. تصویرهای توی خانهی داوود، پدرِ خانواده و بقیهی اعضای خانه هم خوب از آب درآمده و کاملا حس یک خانوادهی ایرانی با تو همراه میشه و از ماجرا لذت میبری. فصلها و زاویهی روایت هم خوب انتخاب شده و همراهی خواننده رو به دنبال داره. مشکل اساسی ماجرا پایانبندیست. جایی که مخاطب با چیزی روبرو میشه که قابل درک نیست. چیزی که نشونههای پررنگی توی بدنهی داستان نداره. نه اینکه جذاب یا دوستداشتنی نباشه، بیشتر باور پذیر نیست. حداقلش برای من که اینطور بود. در هر حال خوندن این کتاب به من حس خوبی داد و غرق در تصویرسازیها و ماجرای جذابش شدم و بازم توصیهام مثل درخت خون اینه که اون رو بخونید. ضرر نمیکنید.. 0 11 علیرضا پورنفیسی 1402/11/10 سردسته ها ماریو بارگاس یوسا 3.4 4 داستان کوتاه رو هر کسی نمیپسنده و به مراتب خواندن یک مجموعه داستان کوتاه از رمان برای خیلی ها سختتره. این مجموعه داستان کوتاه اولین نوشتههای یوسا ست. کتابی که من به توصیهی استادم آن را خواندم و دفعهی اول مبهوت از معنای آنها شدم. داستان سردستهها و کرجی بهترین این مجموعه هستند. چرا؟ چون بدون هیچ اضافهگویی خیلی راحت شروع میشن و تموم میشن. یک ماجرایی رو یوسا تصمیم گرفته تعریف کنه، راست پوست کنده اون رو برامون روایت میکنه و تمومش میکنه. همه از داستان سردستهها خیلی تعریف میکنن ولی من کرجی رو بیشتر دوست دارم. یک موقعیت حماسی که با توصیفات عجیب خلق میشه و با غرور پایان پیدا میکنه. لفظ حماسه شما رو به اشتباه نندازه، اون آدمایی که توی این داستان با هم دعوا میکنن قهرمان یک شهر در برابر بی عدالتی یا نیروی بیگانه نیستن. اونها قهرمان خودشونن. قهرمان بین چند تا دوست که حتی دارن برای خودشون میجنگن... خلاصه که اگه میخواید یوسا بخونید اول این مجموعه رو بخونید، به خواندن رمانها هم کمک خواهد کرد.. 0 12 علیرضا پورنفیسی 1402/11/10 درخت خون مهدی جواهریان 3.9 7 عمدا امتیاز بیشتر از سه را برای این کتاب انتخاب کردم که راغب شوید آن را بخوانید. من نه نویسندهی اثر را می شناسم و نه آن را شاهکار میدانم. اما حس عجیبی هنگام خواندن این کتاب دریافت کردم و شدیدا از خواندنش لذت بردم. نقطه قوت کتاب زبانش است حقیقتا زبان روایتِ به معنایی که فقط همین حقش را ادا میکند "برگ ریزان" است. تخصص ندارم که بررسی کنم لحن و زبان تاریخی قاجار و پیشتر از آن دقیقا همینگونه بوده یا نه ولی طوری به متن داستان نشسته که لذتش را دوچندان میکند. پیچ و تاب زبانی، روایت ساده ای که برای نقاش ماجرا اتفاق میافتد را تعلیق میبخشد و شما را همراه میکند. چیزی که با آن روبرو میشوید ماجرای غم و عشق است و بیشتر از آن دوتا، دست سرنوشت. شاید این سه کلمه خیلی زیادی برای بیان یک ماجرا کلیشهای باشد ولی اتفاقی که در سه فصل این داستان بلند و نه رمان رقم میخورد چیزی ورای مفهوم این سه تا نیست. غمی که جلالالدین با آرزوهای از دست رفته دارد با عشقی ادامه پیدا میکند و سرانجام دست سرنوشت با همان آرزوها به سراغش میآید. این کتاب از مجموعهای است که توسط نشر چشمه چاپ شده، مجموعهای از داستانهای بلند یا ناولا که کمی از داستان کوتاه بلندترند و از رمان کوتاهتر. مجموعهی نویسندگان فارسی با عنوان "هزار دستان" چاپ شده و اثرهای ترجمه با عنوان "برج بابل". درخت خون دومین کتابیست که از مجموعهی هزار دستان میخونم و انصافا هر دو رضایتبخش بودن. اصل ماجرا اینکه این کتاب مخصوص علاقهمندان به کتاب تنبلی چون من است که میخواهند یک کتاب یک مجلس تمام شود. درخت خون را بخوانید و لذت ببرید. 3 19 علیرضا پورنفیسی 1402/11/10 اتحادیهی ابلهان جان کندی تول 3.4 57 باید ابله باشید که این کتاب را تمام کنید، گویی خواننده و نویسنده با هم این اتحادیه را تشکیل میدهند تا کتاب پایان یابد و وقتی کتاب تمام میشود، همانطور که هست ابلهوارانه میپسندیاش... نسخهی کاغذی اتحادیهی ابلهان برای من شروع نشدنی بود. بارها تکههای اول از فصل اول را خواندم و ادامه ندادم. کتاب قرضی را پس دادم و از خودم چرایی شاهکار خواندنش را میپرسیدم. حتی با یکی دو نفری هم که درمیان گذاشتم همین تجربه را داشتند. از قضا لابلای کتابهای رایگان اپ کتابخوانم نسخهی صوتیاش را پیدا کردم. البته از این منظر رایگان که اشتراکش را داشتم. نسخهی شنیدنی به مراتب بهتر بود و صدای اشکان علیقلی هم کار را راحتتر میکرد. اگر کتاب را به سه بخش تقسیم کنیم، بخش دوم بهتر از بخش اول و بخش سوم بهتر از بخش دوم است. از این نظر که پرماجراتر میشوند و از کسالت دیالوگهای طولانی کمی کاسته میشود. میگویم "کمی" چون حجم زیادی از کتاب روی دیالوگ شخصیتها میچرخد و این کار را برای هر مخاطبی سخت میکند. اشتباه نکنید منظورم این نیست که بیشتر ماجرا از زبان شخصیتها تعریف میشود، نه. اتفاقا برعکس دیالوگها کاملا بی ربط و بی محتوا به نظر میرسند که خب از قرار معلوم باز هم کاملا با جهان داستان هماهنگن. درمورد روایت و ماجرای کتاب همین را بگویم که حقیقتا اسم کتاب برازندهی آن است. هر شخصیتی در کتاب به نحوی در سطح خودش ابله است و شک نکنید در صد در صد موارد حرصتان از رفتار شخصیتها در میآید و یک جاهایی حالتان عجیب بهم میخورد. این کتاب را زمانی میتوانید بخوانید و تمام کنید که با جهان داستان همراه شوید و خودتان را یک ابله فرض کنید. چیزی که حداقل به نظر من نویسنده در بیان آن اهتمام داشته ابله بودن همهی آدمیان است. شخصیت اصلی دست به کارهای ابلهانهای میزند و تقریبا همهی شخصیتهایی که او را ابله میپندارند خودشان به نحوی ابلهاند. چیزی که برای من عجیب است و این کتاب را متمایز میکند خلاف جهت آب شنا کردنِ نویسنده ست، اولین چیزی که ما درمورد ماهیت رمانها به ذهنمان میرسد روند تغییر یک قهرمان یا شخصیت اصلی از یک نقطه به نقطهی دیگر چه در مسیر مثبت یا منفی است اما شخصیت ماجرای اتحادیهی ابلهان از ابتدا تا آخر فقط خودش است. گمان تغییری را هم از او نمیکنی. به نظرم آنچه که خواندن یا شنیدن این داستان را لذت بخش میکند پایان است. پایانی که شما را متعجب خواهد کرد. نه اینکه غافلگیرانه باشد، هوش نویسنده در انتخاب چنین پایانی این حس غافلگیری را برای خواننده دارد و او را در خلق اثرش موفق میکند و شاید تا حدودی موفقیت شخصیت داستان هم محسوب شود. در نهایت اگر حوصلهی گفتو شنود و رفتارهای احمقانهای را دارید که شما را به فکر وا دارد این کتاب را بخوانید و ترجیحا بشنوید تا از پایانش لذت ببرید. 0 5 علیرضا پورنفیسی 1401/3/20 ویولون زن روی پل خسرو باباخانی 4.3 126 در این روزهایی که سخت کتابی را دست میگیرم، کتاب خسرو باباخانی را یک نفس خواندم. بدون اینکه حتی وسطش گوشی ام را چک کنم یا نگاهی به ساعت بندازم. ویولون زن روی پل، کتابِ تلخِ شیرینی ست. کتاب درد و رنج و رهایی. کتاب امید و ناامیدی. کتاب مرگ و زندگی ست. کتاب زخم و التیام. همانطور که امیرخانی می گوید کسی، زخم می خورد و دوباره زخم می خورد تا دیگران زخم نخورند. منظورش از کسی خود خسروست. زخمِ اعتیاد که همه فکر می کنند التیام ندارد، حتی خودش. زخمی که در نهایت پاک می شود و همین کسی می شود قهرمان، می شود راهنما تا بقیه هم التیام شوند برای زخم هایشان. برای زخم های دیگران. این کتاب را به هر کسی می شود توصیه کرد، به ناامیدان بیشتر. کتاب را بدون ذره ای تردید بخرید، بخوانید و نگه دارید. دوباره بخرید و هدیه بدهید. اصلا چندباره بخرید. 0 15 علیرضا پورنفیسی 1401/3/9 حواست هست؟ زینب سنجارون 3.9 2 این متن را اسفند ۹۹ بعد از خواندن کتاب، توی اینستاگرام نوشتم. خالی از لطف نیست شما هم بخوانیدش.. راستش را بخواهید وقتی "حواست هست" را خریدم زیاد به محتوایش اهمیت ندادم و برای اینکه مثلا کلاس بگذارم خریدمش. برای مثلا حمایت از ادبیات فارسی و نویسندگان ایرانی. برای حمایت از نویسندگان روایتخانه. خریدم و انداختمش گوشه ی کتابخانه ام. امروز که توی گروه نویسندگانِ روایتخانه، متن خانم سنجارون را خواندم یادش افتادم و خواستم نگاهی بهش بیندازم. که همان یک نگاه نگهم داشت تا تمامش کنم. بنا ندارم نقد کنم چون بلد نیستم. در وصف خوبی اش این را بگویم که دغدغه های یک مادر و همسر عفیف را به خوبی برایمان تصویر کرد. همین قدر خوب که می تواند تاثیری که میخواستند را بگذارد. هر چند کتاب می توانست منسجم تر باشد و اینقدر پراکنده روایت نکند اما همین که قهرمان داستان تقریبا در انتها موفق می شود برایمان کافی ست. حداقل من که اینطور فکر می کنم. پ.ن: روایتخانه، خانه ای است برای جمعی از نویسنده هایی که دغدغه های مشترک دارند 0 5 علیرضا پورنفیسی 1401/2/2 هرس نسیم مرعشی 3.8 94 دقیقا یادم نیست هرس را کی خواندم. هرس کار دوم خانم نویسنده اثر که موفق هم از آب درآمده. به نظرم به کاری می گویند موفق که نویسنده با تکنیک و پیرنگ درست به هدفش برسد و خانم مرعشی این کار را انجام داده. درباره ی نوشتن و تکنیک کتاب، یادداشت های خوبی نوشته شده و من زیاده نگویم. منتهی یک چیزی را باید نسبت به کتاب بدانید تا تکلیفتان روشن شود. هرس سیاه است، به سیاهی چادر شخصیت زن داستان، نوال. غبارگرفته به اندازه ی گرد و خاکِ همیشگی خوزستان. به تعبیر من و خیلی ها کتاب ضدجنگ است. بیش از اندازه ضدجنگ. پس قرار نیست با یک اثر دفاع مقدس مواجه شوید. قرار نیست با قهرمان و پیروزی و رشادت و شهادت مواجه شوید. کتاب بخشی از جنگ را روایت می کند، نه همه ی آن را. خانم مرعشی روی بخشی دست گذاشته که مخاطب مطمئن شود جنگ هیچ زیبایی ندارد. هر چند شاید با ذائقه ی من نسازد. با ذائقه ای که با پرداخت به قهرمان های جنگ تحمیلی و سلوکی که آوینی از جنگ انتظار دارد. اما شما کتاب را بردارید، بخوانید، همراهش شوید و از جنگ بیزار شوید. 1 39 علیرضا پورنفیسی 1401/2/2 آرتیست سعید تشکری 2.0 3 اولین کتابی که از آقای تشکری خواندم آخرین کتابشان است. من بقیه ی کتاب هایشان را نخوانده ام اما حس می کنم میخواستند تجربه ی جدیدی باشد اما به سرانجام نمی رسد و بیشتر آش جانیفتاده ای شده. میگویم آش چون مثل آش همه چیز دارد اما در خدمت کتاب در نیامده و به اصطلاح جا نیفتاده. در کتاب با دو مدل فصل مواجهیم. فصل هایی که داستان را جلو می برند و فصل هایی که نمکی به آش کتاب اضافه می کند و نکته ی نویسندگی دارد که بامزه است. من سبک نوشتاری را دوست داشتم منتهی یکی دو جا اضافه تر از همین دو مدل فصل هم، داشت. یکی شروع کتاب که ای کاش با بامزگی و تعلیقی که دارد، خودش یک فصل بود و داستان از همینجا شروع می شد. یکی هم خروج از زاویه دید قهرمان در فصل دوم. کتاب با داستان ساده اش همینطور خوب پیش می رود تا سر و کله ی باب اسفنجی و فیل (یا میمون) و جوجه پیدایشان می شود از اینجا به بعد معلوم نیست چه بلایی سر پیرنگ می آید. داستان آب و تابِ بدون پرداخت پیدا می کند و اتفاقات بی دلیل پشت سر هم رخ می دهند. آن تعلیق که توی مقدمه ی داستان که باید فصل اول می بود هم با اینها و اشتباه به کار بردن کلمه ی فیل به جای میمون از بین می رود و یک دفعه کتاب به پایان می رسد. کتاب در کل جذابیت هایی دارد که حداقل بشود یک بار خواندش. سوژه و ایده ی کتاب هم مخاطب را همراه می کند. اما پرداختش نه. این را اضافه کنم که من هنوز دوست دارم بقیه ی کتاب های استاد تشکری که روحشان شاد باشد را بخوانم. دیگر تصمیم با خودتان است که این کتاب را بخوانید یا نه. 0 1 علیرضا پورنفیسی 1401/2/2 اجاره نشین خیابان الامین: هشت سال معرکه سوریه با جمال فیض اللهی علیاصغر عزتیپاک 4.1 63 در تعریف کتاب همین کافی ست که وقتی بازش کردم یک نفس تا پایانش رفتم و زمینش نگذاشتم. اینقدر روایت آقا جمال و زندگی در سوریه و هشت سال معرکه ش کشش دارد که دلت می خواهد ادامه داشته باشد. قصه ی آقا جمال همه حرفی برای گفتن دارد. همه چیزی برای آموختن. از تشخیص کج و راست و معنویت تا تشخیص حق و باطل و سیاست. از اعتقاد و ولایت تا رفاقت و محبت. این کتاب را به خیلی ها می شود توصیه اش کرد. به بیراهه رفته ها، به رفیق بازها، به آنها که نفهمیدند چرا شیعه و سنی برادرند، به شیفتگان غرب، به آنها که نفهمیدند توی سوریه چه خبر شد، به آنها که دلشان پر می کشید برای دفاع از حرم، به اهل روضه. همه شان باید مراقب باشند، کتاب غافلگیری زیاد دارد.. 0 31 علیرضا پورنفیسی 1401/1/21 مردی در تبعید ابدی: بر اساس داستان زندگی ملاصدرای شیرازی صدرالمتالهین نادر ابراهیمی 4.6 174 اشتباهم این بود که یادداشت بلند بالایم را به جای اینکه توی نوت گوشی بنویسم و بعد به اینجا منتقلش کنم. همینجا نوشتم. با آب و تاب هم نوشتم. همه اش پرید و من ماندم و جملاتی که یکی یکی به همه شان فکر کرده بودم. علی الحساب اینکه نادر ابراهیمی نیازی به تعریف کردن ندارد. ایضا کتاب هایش. نادر را با این کتاب بخوانید و اعتقاداتش را بشناسید و دوست بدارید. انگاری او صدرالمتالهین باشد و ما دوست دارانش، مریدان و شاگردانِ او. نادر با روایت دل نشین صدرالمتالهین ما را به سرزمین خودمان و خدایمان تبعید می کند تا هم خودمان را بشناسیم هم خدایمان را. سرزمینی که تمام نمی شود. شروع می شود وقتی صفحه ی آخر را می خوانید. هیچ وقت تمام نمی شود. مثل همه ی کتاب هایش. مثل خودش. 0 13