بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

درخت خون

درخت خون

درخت خون

3.8
12 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

12

خواهم خواند

8

مهدی جواهریان سینما خوانده و سال‌ها متونِ حکمت هندی و شعر برخی شاعران غربی را به فارسی برگردانده. بسیار سفر رفته و تجربه‌های زیسته‌اش در مقام یک نویسنده منحصربه فرد است و از دلِ همین تجربه‌ها، دانش و دغدغه‌ی تاریخ است که نوولای درخت خون متولد شده است. او، با تسلط شگفتی که بر زبان فارسی دارد، قصه‌ی یک نقاش ازپادرآمده را نوشته. نقاشی که در شهر قزوین و در دوران ناصری زندگی می‌کند. جواهریان از نگاه تمثیلی متنفر است و اعتقاد دارد که جهان را باید واقع‌گرایانه نگریست؛ برای همین از «چنارِ خون‌بار» مقدسی در اَلموت پرده‌ای می‌سازد و گویا مانیفستش در روایت تاریخ ایران همین تابلوست. اویی که معتقد است سرمای دی‌ماه اجازه‌ی رستگاری به هیچ بنی‌بشری نمی‌دهد و مدام حکمت می‌سازد در باب جهان. اما آیا می‌توان به او اعتماد کرد؟ چه‌قدر از قصه‌ها و روایت‌هایش«واقعی» است؟ و این همان جایی است که جواهریان خواننده را با تاریخی مواجه می‌کند که انگار در پس آن چیزهایی دیگر پنهان شده...

یادداشت‌های مرتبط به درخت خون

            "درختِ خون" را که خریدم اصلا نمی‌دونستم قراره با چی روبرو بشم، نه توضیحی درباره‌ی داستان نوشته شده و نه یادداشتی.
فقط می‌دونستم داستان در دوره‌ی ناصری اتفاق میفته.

داستان از این قراره که؛ "جمال‌الدین" به نقاشی روی آورده و حسابی شیفته‌ی رنگ‌وقلم شده، ولی دیگران اجر و قربِ کارشو درک نمی‌کنند و او تصمیم به خودکشی می‌گیره. در حالت احتضار گمان می‌کنه که ملک‌الموت با گاری به دنبالش اومده، ولی این پیک، فرستاده‌ی خان است که می‌خواهد از دخترش، قبل از جوانمرگی، تصویری به یادگار داشته باشد...". جمال بعد از این ماجرا هزار پیچ و تاب و بالا و پایین دیگر را تجربه می‌کند که جذابیت داستان را دوچندان می‌کند.

واژگان شعرگونه و سخت و البته هنرمندانه کنار هم چیده شده‌اند که تبحرِ نویسنده و تسلطش رو بر دایره لغات می‌رسونه، ولی کارِ خوندن برای خواننده سخت و از لذتِ روان خواندن داستان کم میشه. خب اینم خودش سبکیه.

انتخابِ عنوانِ "درخت خون" با موضوع به‌شدت در تناسبه، چرا که هم به سرنوشتِ جمال‌الدین اشاره داره، هم به عقاید و خرافات و شایعاتی که مردم دهان‌به‌دهان می‌کنند و تقدیر آدم‌ها را به‌هم می‌زنند. درباره کتاب میشه ساعت‌ها حرف زد و این هم گواهیه بر خوب بودنش.

بخشی از کتاب "حاج عباس مقنی روزی به وقت نماز پیشین از او پرسیده نقشِ چه باز می‌کشد؟ نخست جوابی نشنیده و چون سوال مکرر کرده، جوانک به خود آمده و گفته:
"صورت دریایی را می‌کشم که دیگر نیست، جنگلی که روزگاری آنجا بود و دیگر نیست، پرندگانی را از پس موج‌ها می‌کشم که دیگر نیست، که من نیستی را می‌کشم".
آن‌روز حاج عباس مغنی با شنیدن این پاسخ به وقتِ قنوت در ابهتِ دشتی واماند که بارها در آن صلات کرده بود؛ چنان که ساعت‌ها در قیام ماند و قضا شد."
          
            عمدا امتیاز بیشتر از سه را برای این کتاب انتخاب کردم که راغب شوید آن را بخوانید. من نه نویسنده‌ی اثر را می شناسم و نه آن را شاهکار می‌دانم. اما حس عجیبی هنگام خواندن این کتاب دریافت کردم و شدیدا از خواندنش لذت بردم. نقطه قوت کتاب زبانش است حقیقتا زبان روایتِ  به معنایی که فقط همین حقش را ادا می‌کند "برگ ریزان" است. تخصص ندارم که بررسی کنم لحن و زبان تاریخی قاجار و  پیشتر از آن دقیقا همین‌گونه بوده یا نه ولی طوری به متن داستان نشسته که لذتش را دوچندان می‌کند. پیچ و تاب زبانی، روایت ساده‌ ‌ای که برای نقاش ماجرا اتفاق می‌افتد را تعلیق می‌بخشد و شما را همراه می‌کند. چیزی که با آن روبرو می‌شوید ماجرای غم و عشق است و بیشتر از آن دوتا، دست سرنوشت. شاید این سه کلمه خیلی زیادی برای بیان یک ماجرا کلیشه‌ای باشد ولی اتفاقی که در سه فصل این داستان بلند و نه رمان رقم می‌خورد چیزی ورای مفهوم این سه تا نیست. غمی که جلال‌الدین با آرزوهای از دست رفته دارد با عشقی ادامه پیدا می‌کند و سرانجام دست سرنوشت با همان آرزوها به سراغش می‌آید.

این کتاب از مجموعه‌ای است که توسط نشر چشمه چاپ شده، مجموعه‌‌ای از داستان‌های بلند یا ناولا که کمی از داستان کوتاه بلندترند و از رمان کوتاه‌تر. مجموعه‌ی نویسندگان فارسی  با عنوان "هزار دستان" چاپ شده و اثرهای ترجمه با عنوان "برج بابل". درخت خون دومین کتابی‌ست که از مجموعه‌ی هزار دستان میخونم و انصافا هر دو  رضایت‌بخش بودن.

اصل ماجرا اینکه این کتاب مخصوص علاقه‌مندان به کتاب تنبلی چون من است که می‌خواهند یک کتاب یک مجلس تمام شود. درخت خون را بخوانید و لذت ببرید.
          
            14 آذر 1402
پاتوق کتاب‌بازها-جلسه کتاب "درخت خون" با حضور نویسنده کتاب جناب آقای جواهریان.

بعد از مدت‌ها یه کتاب ایرانی خوب خوندم،
این کتاب داستان زندگی یک نقاش در عصر ناصری است، به اسم جلال‌الدین. 
کتاب سه فصل داره و هر کدوم موضوع و زبان خودش رو داشت و این متن رو خیلی بالا می‌بره. 

فصل اول بیشتر واگویه‌های ذهنی جلال‌الدین رو می‌خونیم و خیلیییی تنهایی‌اش رو قشنگ توصیف کرده بود. 🥺و می‌شد راحت باهاش ارتباط برقرار کرد. 
آقای جواهریان گفتن که می‌خواستن به سمت نوعی ادبیات اعترافی در ساعات آخر زندگی‌اش بره فصل یک. (حقیقتا هم کار خوب دراومده)
 
فصل دوم، انگار هنر رو داره مادی می‌کنه، به وسیله هنر و نقاشی، جلال‌الدین یه مرده رو زنده می‌کنه! 👌🏼

فصل سوم، وارد دربار ناصرالدین شاه می‌شه😶 و راوي سوم شخص می‌شه.  
به‌خاطر اینکه وارد دربار شاه می‌شن، یه غلامی به اسم عبدوس همراه جلال‌الدین می‌شه و بهش آداب و رسوم دربار رو یاد می‌ده. گویی داره به من مخاطب هم آداب آن روزگار رو یاد می‌ده. 
در فصل سوم لحن قاجاری رو بیشتر داریم و خيلی قشنگ و به‌جا از کلمات استفاده شده بود و چینش کلمات عبدوس کنار هم با اینکه پر از تملق و چاپلوسی است (به خاطر نوکر بودنش) اما خیلی فصیح و زیبا حرف می‌زنه!

کتاب پر از جملات قشنگ بود. 
متن پر از صنایع ادبی بود.
خلاصه که خیلی کتاب خوبی بود. و اگر تونستید حتما بخونیدش. 94صفحه هم بیشتر نبود. 
کتاب در طاقچه و فیدیبو هم موجوده،کتاب صوتی‌اش هم با صدای آقای جواهریان خیلی قشنگه.