یادداشت علیرضا پورنفیسی

                اولین کتابی که از آقای تشکری خواندم آخرین کتابشان است. من بقیه ی کتاب هایشان را نخوانده ام اما حس می کنم میخواستند تجربه ی جدیدی باشد اما به سرانجام نمی رسد و بیشتر آش جانیفتاده ای شده. می‌گویم آش چون مثل آش همه چیز دارد اما در خدمت کتاب در نیامده و به اصطلاح جا نیفتاده. در کتاب با دو مدل فصل مواجهیم. فصل هایی که داستان را جلو می برند و فصل هایی که نمکی به آش کتاب اضافه می کند و نکته ی نویسندگی دارد که بامزه است.
من سبک نوشتاری را دوست داشتم منتهی یکی دو جا اضافه تر از همین دو مدل فصل هم، داشت. یکی شروع کتاب که ای کاش با بامزگی و تعلیقی که دارد، خودش یک فصل بود و داستان از همینجا شروع می شد. یکی هم خروج از زاویه دید قهرمان در فصل دوم. کتاب با داستان ساده اش همینطور خوب پیش می رود تا سر و کله ی باب اسفنجی و فیل (یا میمون) و جوجه پیدایشان می شود از اینجا به بعد معلوم نیست چه بلایی سر پیرنگ می آید. داستان آب و تابِ بدون پرداخت پیدا می کند و اتفاقات بی دلیل پشت سر هم رخ می دهند. آن تعلیق که توی مقدمه ی داستان که باید فصل اول می بود هم با اینها و اشتباه به کار بردن کلمه ی فیل به جای میمون از بین می رود و یک دفعه کتاب به پایان می رسد‌. کتاب در کل جذابیت هایی دارد که حداقل بشود یک بار خواندش. سوژه و ایده ی کتاب هم مخاطب را همراه می کند. اما پرداختش نه. این را اضافه کنم که من هنوز دوست دارم بقیه ی کتاب های استاد تشکری که روحشان شاد باشد را بخوانم. دیگر تصمیم با خودتان است که این کتاب را بخوانید یا نه.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.