یادداشتهای آبیِکبود (4) آبیِکبود 3 روز پیش سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 354 و پایان . . . برام عجیبه که این همه طرفدار داره خیلی روند آرومی داشت، داستانش فقط راجب یه خانواده بدبخت بود که بدبخت بود و بدبخت بود همش منتظر یه چیزی بودم، یه اتفاق که روند یکنواخت داستان تغییر کنه ولی فقط این بدبختی ادامه داشت ارتباط گرفتن با قلم واسم سخت بود اما خب امید و تلاش آیدین خیلی چشممو گرفت و دوسش داشتم . در کل پیشنهاد نمیکنم . 4 8 آبیِکبود 6 روز پیش خادم ارباب کیست؟ درس هایی از کلاس حضرت جون سیدعلی اصغر علوی 4.3 24 و پایان . . . تو جلسه بودیم، استاد و حرفاش بیشتر از هرچیزی حوصلمو سر میبرد گوشیامونو ازمون گرفته بودن و از بس توی دفترچهای که با خودم برده بودم تا مثلا مطالب مفید رو بنویسم نقاشی کشیدم که اینم خستم کرد . با نگاهی که خستگی توش موج میزد به کناریم که داشت با دقت گوش میکرد نگاه کردم و گفتم: حوصلم سر رفته از اونجایی که همه منو بعنوان دختر کتابخون دانشگاه میشناسن، به ثانیه نکشیده گفت: یه کتاب همرامه، میخوای بخونی؟ همین جملش کافی بود که همه خستگیم از بین بره و با چشمایی پر از ذوق گفتم: آره آره وقتی جلد کتابو دیدم دوباره خستگیم برگشت و ذوق تو چشمام پرید اسمش جالب بود اما با خودم گفتم: اه، حتما از اون کتاباییه که زیادی مذهبیطوره و قراره با متن سنگینش، خیلی تخصصی به یه موضوع بپردازه و حوصلمو بیشتر سر ببره ولی خب، امتحانش که ضرر نداشت . . . میخواستم شروع کنم که صاحب کتاب به اسم جون که روی جلد کتاب بود اشاره کرد و گفت راجب جونه، همون غلام سیاه پوست امام حسین همین کافی بود که دوباره ذوق تو چشام برگرده [این ذوق همش در رفت و آمد بود 😂😂] و دلیلشم علاقهی خاصیه که به اینجور آدما دارم، آدمایی مثل جون، حر، رسول ترک و . . . شروع کردم به خوندن و عالی بود :)))))))))))) متن بسیااااااااااررررررررر روون، قلم عالی، و مطالبی که بنظر من واقعا مفید بود . یک خادم واقعی رو با مثالی به زیبایی خادم سیدالشهدا؛ که تو کربلا، موقع شهادتش امام حسین رفت کنارش و سرشو گذاشت رو پاهاش[این خیلیه ها :))))) . . .] وصف کرد و ویژگیهاشو گفت. بخاطر یک موضوعی که من نمیتونم زیاد باهاش کنار بیام و در کتاب چندین بار ذکر شده بود و تکرار اضافی مطالبی که بنظرم یکبار گفتنش کافی بود مجبورم یک ستاره کمتر بدم . ولی بخونیدش، حال میکنید باهاش، حتی اگه علاقهای به خادمی و این موضوعات ندارید . 4 14 آبیِکبود 7 روز پیش وقتی نیچه گریست اروین دی. یالوم 4.2 149 و پایان . . . ایده داستان عالی بود، قلم نویسنده از اون عالیتر (اونقدر عالی که بقیه کتابای نویسنده رفت توی لیست کتابام) و اینکه شخصیتهای داستان واقعی بودن این کتابو عالیترتر کرد، جزو بینقص ترین کتابایی بود که خوندم . ژانر فلسفی_روانشناسی ژانر اصلیش بود که با مقدار کافی عشق و عاشقی مخلوط شده بود که همه اینا باعث چندین برابر شدن علاقم به این کتاب شد و این کتاب رو به کتابخونهای که تو قلبم وجود داره اضافه کرد . جزو اون کتابهایی بود که خیلی عمیق توش غرق میشدم و تو اون زمانی که داشتم میخوندمش واقعا میرفتم توی دنیای کتاب (چیزی که همیشه اتفاق نمیوفته واسم) خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی زیاد از خوندن کتاب لذت بردم و به همه پیشنهاد میکنم که حداقل یکبار بخوننش. 4 36 آبیِکبود 1404/2/10 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 476 و پایان . . . خب راستش تموم شدنش حس عجیبی داشت، یجورایی غمگینم و خیلی دلم براش تنگ میشه، منی که اصولاً نسبت به کتابا همچین حسی ندارم، منی که کتابارو میخونم که فقط تموم شن و کتاب بعدی شروع شه، اما این کتاب . . . من با خط به خطش زندگی کردم، با خط به خطش عشق کردم و مطمئنا چندین بار دیگه قراره بخونمش، احتمالا تا آخر عمرم . . . در وصف زیبایی این کتاب اگه بخوام چیزی بگم باید بگم که من این کتابو از دوستم قرض گرفتم و تا اواسطش خوندم و کتابو پس دادم، چرا؟ چون دیگه نمیتونستم بخونمش، چون عمیقاً دلم میخواست کتاب خودم بود و بنظرم اینجوری با عشق بیشتری میتونستم بخونمش و با ذوق یه سری از متناشو هایلایت کنم و کتابو خریدم و با عشقی چندین برابر شروع کردم به خوندن ادامش و جملهی پایانی اینکه؛ کلمهی عالی واقعا کلمهی کمیه برای وصف این کتاب. این کتاب تا ابد کتابِ من میمونه :) 18 67