یادداشتهای زهره دلجوی کجاباد (86) زهره دلجوی کجاباد 6 روز پیش مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 43 کتاب عجیبی بود. با اینکه پر از توصیف زیباییها بود و داستان دهکدهی پرگل و زیبا روی رودخانهای جاری را تعریف میکرد، چیزی که حس میکردی، وحشت و رمزوراز ترسناک بود. انگار در این رمان همهچیز کارکرد معکوس پیدا کرده بود. آتش آب را آرام میکرد و زیبایی ترسناک و تنها بود. آب جای زندگی نویدبخش مرگ بود و درختها بهجای زندگان آغوش خود را به روی مردگان گشوده بودند. نمیدانم از ترجمه بود یا متن کتاب همین است، کمی سخت خوانده میشد. اما حتی اگر نمیفهمیدی هم از دیدن کلمات گل و زنبور و درخت و رودخانه و اسب، جای آرامش انزجار میگرفت روحت را. 0 34 زهره دلجوی کجاباد 1404/4/10 نه آدمی اوسامو دازایی 4.0 55 نتونستم باهاش همذاتپنداری کنم ولی شخصیتی که ساخته بود برام آشنا بود. 0 3 زهره دلجوی کجاباد 1404/3/6 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.2 391 انسان تنهاست. دنیای تلخ اطرافش را جرعهجرعه مینوشد که مست شود و تنهاییاش را فراموش کند. احتضار مستی را از سر آدم بیرون میکند. آن وقت تازه یادش میافتد چهقدر در این بینهایت تاریک تنهاست. 0 2 زهره دلجوی کجاباد 1404/1/14 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 228 افراط و تفریط مرد در قهر و مهر از زندگی قفسی برای دختر جوان ساخته بود. مردی که خود از افراط و تفریط موجود در جامعه احساس تنهابودن در سلولی انفرادی را داشت. 0 7 زهره دلجوی کجاباد 1404/1/7 شوخی میلان کوندرا 4.1 3 قبلا از میلان کوندرای عزیز سبکی تحمل ناپذیر هستی و زندگی جای دیگریست را خوانده بودم. اما شوخی چیز دیگری است. دلم میخواهد باز هم بخوانمش یا حتی یک بار بنشینم و از آن رونویسی کنم. با وجود اینکه کوندرا در رمانهایش حرف میزند و تحلیل میکند، رفت جزو رمانهای مورد علاقهام. خوشحالم که سال را با شوخی آغاز کردم. 0 11 زهره دلجوی کجاباد 1403/12/22 خط آبی کمرنگ: روایتی بازاندیشانه از تجربه مادری در ایران مدرن شیوا علینقیان 3.8 3 اگرچه ادبیات نبود ولی برای منی که در این زمانه و در ایران مادر هستم و اتفاقا به دنبال هویتم میگردم، حرفها و دریچههای گشودهی زیادی داشت. لزوما با تمام مطالب کتاب موافق نیستم اما خوشحالم که برای مطالعهی عموم منتشر شده است. 0 9 زهره دلجوی کجاباد 1403/12/13 در بیروت دریایی نیست غاده سمان 2.3 1 وقتی شاعری داستان مینویسد! 0 7 زهره دلجوی کجاباد 1403/11/20 زیر آفتاب خوش خیال عصر جیران گاهان 3.6 1 اگرچه داستان پر فراز و نشیبی نداشت اما نثر بسیار عالی و رفت و برگشتها و تداعی و اینهمانی هنرمندانه با افسانهای قدیمی کتاب را باارزش کرده است. چون قهرمان داستان زنی یهودی است، مرا یاد کتاب چراغها را من خاموش میکنم انداخت. حیف که اولین و متاسفانه آخرین کار نویسنده بوده است. 0 4 زهره دلجوی کجاباد 1403/10/11 ترجمان دردها جومپا لاهیری 3.7 45 داستانها با اینکه کمی اطناب داشتند اما خواندنی و جذاب بودند. تمامشان به مهاجران هندی بنگالی در آمریکا مربوط میشدند. پر بودند از جزئیاتی که هم نشاندهندهی فرهنگ هند است و هم تعلق خاطر نویسنده را به زادگاهش نشان میدهد. داستان اول را خیلی بیشتر دوست داشتم. در تمام آثار خانم جومپالاهیری مسئله مربوط است به چالشهای انسان مهاجر و دور از وطن هندی. تمام آثار ایشان خواندنی هستند. 0 6 زهره دلجوی کجاباد 1403/9/21 شاهزاده خوشبخت اسکار وایلد 3.3 3 استادمان خواندن این قصه را توصیه کرده بودند. کلاسیک است دیگر. 0 3 زهره دلجوی کجاباد 1403/7/10 عمارت رصدخانه ادوارد کری 3.7 3 شخصیت پردازی شاید سختترین قسمت نوشتن داستان یا رمان باشد. با یک شخصیتپردازی بینظیر میشود معمولیترین پیرنگها را جلا داد و ماندگار کرد. در کتاب عمارت رصدخانه نویسنده اولا سراغ شخصیتهایی عجیب، نادر و حیرتانگیز رفته است و دوما چنان مسلط به کارش بوده که یک ساختمان بیجان را هم تبدیل به شخصیتی اثرگذار در داستان کرده به نحوی که حتی نام رمان را هم عمارت رصدخانه گذاشته است. مثل رمانهای معروف مادام بواری، تس دوروبرویل، گتسبی بزرگ و بسیاری دیگر که اصلیترین شخصیت رمان، عنوان کتاب را از خود کرده است. رابطهی اشیا و انسانها در این رمان به بهترین و زیباترین شکلی تصویر شده و خواننده را به تحسین وا میدارد. بسیار لذت بردم و خواندنش را به همه پیشنهاد میکنم. 0 7 زهره دلجوی کجاباد 1403/6/13 سفر به انتهای شب لویی فردینان سلین 4.0 47 خیلی از کتابها را میخوانم و از خودم میپرسم چرا بهش میگویند شاهکار؟ اما این کتاب را خواندم و گفتم واقعا شاهکار است. لحن راوی و طرز نگاه کردنش به دنیا و یکجور کممحلی به آن و هرچه در آن است واقعا خیرهکننده و جذاب است. ترجمه هم بسیار عالی بود. اگرچه روان و تند نمیتوانستم بخوانمش ولی واقعا لذت بردم و دوستش داشتم. 0 4 زهره دلجوی کجاباد 1403/5/2 روایت بازگشت: پدران، پسران و سرزمینی که آنها را از هم جدا می کرد هشام مطر 3.7 16 سوای محتوا که بسیار جالب و پرکشش است و مخاطب را برای سردرآوردن از سرنوشت پدر راوی تا انتها با خود همراه میکند، از لحاظ فرم کلاس درس بود و خیلی یاد گرفتم. اندیشهی عمیق نویسنده دربارهی وطن و مرگ و بسیاری از مسائل جزئی به خوبی در این کتاب روایت شده است. 0 1 زهره دلجوی کجاباد 1403/4/24 ثریا در اغما اسماعیل فصیح 3.7 16 از آن کتابهایی نبود که مورد علاقهام باشد و بعید میدانم مورد علاقهی داستانخوانهای دیگر هم باشد. پیرنگی محکم و پرکشش لازمهی داستانی خوب است که این کتاب فاقد آن بود. دیالوگهای نه چندان خوب و بدون اتفاق. فقط از هتل به بیمارستان و از این کافه به آن کافه. اصل نقدم به ثریا در اغما این است که نویسنده داستان را در خدمت حرفی که میخواسته بزند بدجور تباه کرده و نتیجه این شده که جز اسمش هیچ چیز جذاب دیگری برای دنبال کردن نداشته باشد. ماندهام چرا این همه چاپ خورده. 0 2 زهره دلجوی کجاباد 1403/3/22 زوربای یونانی نیکوس کازانتزاکیس 3.7 71 راستش نفهمیدم چرا معروف شده؟ بیشتر حس میکردم نویسنده دست و پا میزند به خواننده بقبولاند که عذاب وجدان ناشی از بیتعهدی ( چه دینی چه انسانی) را کنار بگذارد و هرجور که دوست دارد زندگی کند. حالا اگر این دست و پا زدن را نمیدیدم و با داستانی پخته و شخصیتپردازی و دیالوگهایی قوی مواجه بودم، کار به نوع نگاه نویسنده نداشتم و از کتاب لذت هم میبردم. ولی در این کتاب دیالوگهای طولانی زوربا و نداشتن قصهای جذاب به ذهنم شعاری بودن و غیرهنری بودن کار را متبادر میکرد. چندباری وسوسه شدم نیمهتمام رهایش کنم ولی باز خواندم تا بفرستمش در قفسهی کتابهای خوانده شده. البته دیگر نمیخوانمش و به کسی هم پیشنهادش نمیدهم. تنها مزیتش این بود که یکی از خورههای جانم کم شد. دیگر کسی درونم نهیب نخواهد زد که زوربای یونانی را هم نخواندهای هنوز. نمیشود از ترجمه نگویم. نمیدانم علتش چیست و البته اهمیتی هم برای من خوانندهی عصر حاضر ندارد ولی ترجمهی کتابی و عصاقورتدادهی کتاب -از آنها که بهجای《 او》 میگوید 《وی》- خیلی خیلی بد بود و تاثیر زیادی در نظرم راجع به این کتاب داشت. این یک و نیم ستاره هم برای زحمت چیدن آن همه کلمه کنار هم دادم که سوای هنری بودن یا نبودن به خودی خود کار سختی است. 3 9 زهره دلجوی کجاباد 1403/2/11 برج جیمزگراهام بالارد 3.7 4 در برخورد با نوشتهها میتوانم آدمها را به دو دسته تقسیم کنم. دستهی اول که خودم از آنها هستم، دنبال قصه و داستان هستند. از حرف زدن و منبر رفتن خوششان نمیآید. دسته ی دوم دنبال حرفها و نکتههایی هستند که چهبسا در زندگی لمسش کردهاند ولی نتوانستهاند عینیتی از جنس کلمه به آنها ببخشند و حالا کیف میکنند وقتی نویسندهای آنها را در قالب همان کلمات سادهای که بلدند برایشان بیان میکند و آن وقت آنها میگویند همین است. راست میگوید. برج داستان و قصه دارد ولی نه آنقدر که آدمهای دستهی اول را راضی کند. نویسنده ایدهای دربارهی زندگی و جامعهی متمدن دارد که بی هیچ محابایی آن ایده را لخت و بارز پیش چشم مخاطب قرار داده و بارها بر آن تاکید کرده است. چون ایده جداب است من از دستهی اول هم توانستم منبر رفتنهای نویسنده را تحمل کنم ولی اشتیاقی برای خواندن و تمام کردنش نداشتم. هر بار شبیه دانشجویی که مجبور است سر کلاس اول صبح دانشگاهش حاضر شود، کتاب را دست گرفتم و خواندم تا تمام شود.تمام شد و دیگر هرگز به آن برنخواهم گشت. 0 5 زهره دلجوی کجاباد 1403/1/19 دوست باهوش من النا فرانته 4.1 11 از کتابهای خوبی بود که خواندهام. خیلی روان و با دقت به جزئیات عادی و روزمره زندگی در محلهای پایین شهر ناپل پرداخته و تحول شخصیت اصلی را گام به گام و با حوصله ساخته و به معنی واقعی کلمه پرداخته است. خوشخوان و جذاب بود. خیلی راحت و با اشتیاق خواندمش و دوست دارم سریالش را هم ببینم. راستی شنیده بودم که فرهنگ مردم ایتالیا خیلی شبیه فرهنگ مردم ایران است،خانم النا فرانته با نوشتن دوست باهوش من، این مسئله را برایم ثابت کرد. 0 7 زهره دلجوی کجاباد 1403/1/5 فرانکنشتاین یا پرومته ی نوین مری ولستونکرافت شلی 3.8 35 فقط ایده. نثر وحشتناک است. 0 4 زهره دلجوی کجاباد 1402/12/26 قاتل در باران ریموند چندلر 2.6 7 نمیدانم این کتاب چهطور در لیست کتابهایی که باید بخوانم رفته بود. چندان خوشم نیامد. بیمزه بود. 0 5 زهره دلجوی کجاباد 1402/12/24 عقاید یک دلقک هاینریش بل 3.3 156 آدمی با باورهایی متضاد با باورهای پذیرفتهشدهی جامعه از قضا عاشق دختری کاتولیک میشود. عجب ایدهی درخشانی. اینکه آقای بل، شغل این آدم را دلقک یا به قول خودش کمدین (نام رسمی) انتخاب کرده که موظف به پرداخت مالیات به کلیسا نیست و ترحمانگیز شدنش فاجعهای عظیم است بسیار قابل تحسین است. اگرچه داستان کنشهای جذاب ندارد اما نوع حرف زدن راوی و طرز تفکرش عامل اصلی جذابیت کتاب است. بسیار دوستش داشتم و متاسفم که خواندنش را مدام به تاخیر انداختم و حتی بعد از سیمای زنی در میان جمع، خواندمش. اگرچه گمانم اگر زودتر میخواندم آن اندازه که حالا و با این اندوختهی مطالعاتیام ازش لذت بردم، محظوظ نمیشدم. مثل دو کتاب ناتور دشت و خداحافظ گاری کوپر که گمانم نیاز دارم مجدد بخوانمشان. بهخصوص خداحافظ گری کوپر را. 0 3