یادداشت‌های جادوگری به نام جود🪄 (45)

        دوستان بزارید صادق باشم مک فادن آدمی نیست که بیاد و قاتل واقعی را قشنگ بهمون نشون بده اول ما را گمراه و آخر شوکه میکنه و در تمام داستان داشت هعی اشاره میکرد تیم قاتله اینا پسس تیم  یک فرد بی گناهه و خب شین سالواتور حتی منم‌گولش را خوردم و فکر کردم او این کار ها را نکرده( چون منم روش کراش زدم🎀) و نمیخواستم قبول کنم که قاتله تا اینکه شین آزاد شد مشکوک بودم یکمی اما مثل همیشه مک فادن قاتل را آدمی که هیچکس فکرش را نمی‌کند معروفی کرد و خب  حدس میزدم آخر داستان اینجوری باشه خود بروک توی گذشته یه کار هایی کرده باشه اما این دفعه فرق داشت جاش  چیز های تاریکی داشت که البته هیچ تعجبی نکردم بالاخره پسر کوه ندارد نشان از پدر  و خیلی دوست دارم بدونم وقتی جاش بفهمه پدرش بوده چه حسی بهش دست میده 

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

11

          بالاخره تمومش کردممم  داستانش به شدت هیجان انگیز بود فقط یکم حوصله وسط های کتاب داشت ‌حوصله ام سر می رفت  که هعی کاراگاه به مارکو و آنه گیر می داد  و اول خواستم کتاب رو شروع کنم فهمیدم   برنده کلی جشنواره‌   شده و اینجوری بودم خب بزار بخونمش ببینم چرا انقدر جایزه برده مگه چقدر شاهکاره و خب بعد خوندنش می‌تونم بگم خوب بود نه در حد عالی چون دیگه آخر هاش همه چیز قابل حدس بود 

  ( از این به بعد داستان  اسپویل میشه دوستان )

من فقط یکم گیج شدم اونجا که آنه با مارکو فکر کنم دعواش شده بود سر اینکه مارکو با سینتیا رابطه داره اونجا مارکو گفت من فقط یک بار با او رابطه داشتم و بعد اصلا داستان به این قسمت اشاره نکرد و راهت ازش گذشت و حتی هر دفعه مارکو‌ می گفت  نه من به جز تو با کسی نبودم بهت خیانت نکردم  آنه هم تأیید میکرد اینجوری  بودم‌که برادر تو خودت گفتی یه شب با سینتیا رابطه داشتی بعد میگی خیانت نکردی اینجاش واقعا خیلی رو مخم بود هنوزم هست که چرا هیچ اشاره ای نشد و‌ نویسنده همه جاش اومد مارکو رو یک جوری نشون داد که خیانت نکرده 
سر یک چیز دیگه که گیج شدم اول داستان  اگه یادم باشه نویسنده گفت سینتیا موهاش بلونده چند جا از داستان هم بهش اشاره شده بود فکر کنم و آخر داستان از دید مارکو موهای سینتیا مشکی بود اینجا هم یکم گیج شدم 

        

9

        از لحظه لحظه  این کتاب  لذت بردم واقعا خیلی کتاب قشنگیه  از همون اول جذب داستان شدم و توی نصف روز تمومش کردم خیلی عاشقانه قشنگیههههه  پدر بزرگ  (موسیو دوپنت)والری خیلی گوگولی بود برام و واقعا بابای والری یه جنتلمن واقعی بود خیلی خیلی زیاد عاشقش شدم  این کتاب رفت توی لیست کتاب های مورد علاقممم🥺🫶🏻
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

12

        رفت توی لیست کتاب های مورد علاقم و  کتاب خیلی خیلی قشنگی بود یادمه یه دو سه سال پیش یه بار فیلمش رو دیده بودم و وقتی فهمیدم کتابم داره با ذوق   میخواستم بخونمش ولی یه سری جاهای کتاب واقعا خیلی ضایعه سانسور کرده بودن😐  
و ویل عزیزم چقدر دوست دارمممممم 
و استلا نازنینم  امیدورام در زندگی بعدی تون بهم برسید🥺🫶🏻
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

11

        اول اینکه این فاج واقعا روی مخه  حتما ولدمورت باید بیاد رسمی یکی رو بکشه که تو بفهمی اون برگشته چرا واقعا آنقدر بدجنس بی رحمی که فکر میکنی دامبلدور میخواد  جات رو بگیره نترس دامبلدور از همون اول قرار بود جای تو باشه خودش نخواست وگرنه الان اينجا نبودی این همه چرت پرت راجب هری و دامبلدور بگی و از پرسی انتظار نداشتم با خانوادش اینجور رفتار کنه اتفاقا  بهترین خانواده رو داشت  که اون لیاقتش رو نداشت امیداورم سرعقل بیای بی ادب و از آمبریج هم متنفرم دلم میخواد خفه اش کنم  بعدش دامبلدور  واقعا خیلی زیاد داره زحمت میکشه و خیلی خیلی زیاد داره اذیت میشه و واقعا حقش نیست بهش یه سری لقب های بد بهش بگن و باید بگم خودت پیر شدی فاج عزیز🥰🗡🗡🗡🗡🗡 و حس میکنم دامبلدور از دست چیزی یا سرچیزی با هری قهره 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

12

        باید بگم که اون برگشته💀
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

12