یادداشت جادوگری به نام جود🪄

        اول اینکه آمیکو عجیب نیست فقط داره توی دنیای خودش زندگی میکنه واقعیت نفهمیدم مفهوم‌ کتاب رو بار ها و بار ها خوندم اما نفهمیدم اما واقعا خیلی سرش احساسی شدم اون جا هایی که مادرش خونه بود اما انگار نبود حرص میخوردم میگفتم زن خب دو تا بچه داری اوکی عزاداری کردی تمومش کن حداقل نذار این دو تا رو از دست  بدی اگه دوباره شروع میکرد زندگی کردن شاید پسرش آنقدر بد نمی شد یا شاید آمیکو آنقدر حالش بد نمی بود حالا نمیدونم قصاوت من اشتباهه یا درسته
      
56

14

(0/1000)

نظرات

زهرا

زهرا

1404/4/1

نامادریش بود .برای همین بچه های مرده زیاد اهمیتی نداشت براش .بچه ی خودش براش اهمیت داشت که اونم مرد
1

1

عه اها چون توی داستان بهش اشاره نکرد یا شایدم کرد ولی من نفهمیدم  

0

زهرا

زهرا

1404/4/2

تو خود داستانم میگه که باباش زنرو میاره میگه از این به بعد این خانوم مادرتونه 
ولی در کل میتونست رابطش بهتر باشه .تا اومد بهتر کنه ام به خاطر کار دختره از هم پاشید
1

1

اره اره یادمه ولی من فکر میکردم مامان اصلی شونه 😅 

1