دوقلوی گمشده

دوقلوی گمشده

دوقلوی گمشده

سوفی کلورلی و 1 نفر دیگر
4.5
49 نفر |
23 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

101

خواهم خواند

12

شابک
9786002965059
تعداد صفحات
348
تاریخ انتشار
1399/6/22

توضیحات

کتاب دوقلوی گمشده، مترجم شهره نورصالحی.

لیست‌های مرتبط به دوقلوی گمشده

نمایش همه

یادداشت‌ها

tasnim

tasnim

1401/2/15

          هیچ چیز دست ما نیست و همیشه همه چیز غافلگیرمان می کنند و ما هم برای این که غافلگیر نشویم و قدرتمان را به زندگی نشان بدهیم خودمان پا در زندگی می گذاریم …
اسکارلت گویا مرده است ولی آیوی شخصیتش را زنده نگه می دارد و حتی میتواند خودش را …. 
شخصیت ها جذبم کردند و توانستند مرا با خودشان همراه کنند و داستان را پیش ببرند . داستان از زبان آیوی بود و این میتوانست جذاب تر از این باشد که داستان از دید سوم شخص باشد و ما داستان را از دید آیوی می دیدیم و این داستان را جذاب کرده بود .
داستان صمیمی بود و نویسنده توانسته بود طوری داستان را بنویسد که خواننده احساس صمیمیت با داستان بکند و اینکه آیوی  گوینده این داستان بود می توانست به این موضوع کمک کند.
روند داستان جذاب بود و می‌توانست خواننده را برای خواندن داستان جذب کند توضیحات و توصیفات مکان و شخصیت به اندازه داده شده بود و داستان را خسته کننده نمی کرد و در حدی بود که بتواند خواننده آنها را درک کند .
 تیتر فصل ها می توانست با موضوع انتخاب شود و فقط اعداد نباشند و موضوعی از آن فصل را به ما توضیح بدهند و ما یک پیش زمینه ای از آن فصل داشته باشیم . این طور که  تیتر ها بود خواننده  از آن داستان و موضوع آن فصل  یا قسمت هیچ پیش زمینه ای نداشت و نمیدانست می خواهد در مورد چه موضوعی در این قسمت حرف بزنند.
        

11

zahra shams

zahra shams

1401/2/10

          من اما او:

هر گمشده ای شاید روزی پیدا شود.دیر یا زود، نزدیک یا دور، پیدا می شود.بستگی به تلاشی دارد که برای پیدا کردن آن می کنی.گاهی گمشده ات یک عروسک قابل جایگزین است و گاهی گمشده ات یک خواهر…

همه چیز از یک تلفن ناگهانی و خبر مرگ اسکارلت شروع می شود، مرگی که برای دیگران اهمیتی نداشت اما برای آیوی حادثه ای مرگبار بود و حالا دختر آرامی که باید در جلد دانش آموزی شیطان و سرکش ظاهر شود و نشانه هایی که به دنبال خود خبر های جدیدی دارند…

اول از هر چیز این نکته را میگویم که اگر حوصله نداشتید و ادامه ی متن را نخواندید حداقل حرفم را زده باشم.یک روز در مرور کتاب ناهمتای هری پاتر گفتم که اگر آن را نخوانید نصف عمرتان را تباه کرده اید، حالا می گویم که اگر این کتاب را نیز نخوانید نصف دیگر عمرتان را به دست تباهی و نابودی سپرده اید.پس غفلت نکنید و اجازه دهید کتاب های بی نظیری همچون اسکارلت و آیوی، هری پاتر و … به زندگیتان رنگ جدیدی بدهند.

همانطور که می دانید، ژانر این کتاب، معمایی و ماجراجویی ست.پس اگر به دنبال هیجان و ترشح آدرنالین هستید این کتاب را بخوانید، زیرا نویسنده انقدر زیبا و خوب سرنخ ها را به یکدیگر وصل کرده و معما بوجود آورده که خواننده از شدت قدرت این جاذبه نمی تواند کتاب را زمین بگذارد و آن را ادامه ندهد.حتی تا آخرین خط داستان نیز همان حجم هیجان وجود دارد و باز هم خواننده را وادار به خواندن جلد دوم می کند و نوشتن چنین متنی واقعا نیاز به تبحر و استعداد دارد:))

خب، قطعا مهم ترین عوامل در کتابی با ژانر معمایی، ترسیم دقیق شخصیت ها و صحنه ها و اتصال درست سرنخ ها به یکدیگر است که خانم کلورلی از پس تمامی این موارد به بهترین شکل ممکن بر آمده است.انقدر صحنه ها به خوبی و درستی ترسیم شده بودند که بعد از خواندن کتاب من در ذهنم تصویر دقیق مدرسه روک وود را داشتم، می دانستم سالن پاتیناژ چگونه است و هزاران صحنه ی دیگر که با جزئیات پردازی نویسنده توانسته بودم آن را در ذهنم ترسیم کنم.

شخصیت پردازی هم به میزان لازم انجام شده بود. خواننده از هر شخصیت پیشینه ای در ذهنش داشت و می دانست که او چطور رفتار می کند و در کل چه شخصیتی دارد.برای مثال ما می دانستیم که آیوی برعکس خواهر دوقلویش شخصیتی کاملا آرام و گوشه گیری دارد و سعی میکند تا از هر حادثه و دعوایی دوری کند.بنظرم وقتی نویسنده ای بتواند صحنه ها را به درستی ترسیم کند، در شخصیت پردازی نیز می تواند موفق باشد.البته نه همیشه و همه کس اما اکثرا همینطور است.

مورد دیگر در کتاب های کلورلی، زاویه ی دید است.در جلد اول تمام داستان از دید آیوی روایت می شود و بنظرم زاویه ی دید کاملا مناسبی است.اما از جلد های بعد یک فصل توسط آیوی و فصل دیگر توسط اسکارلت بازگو می شود که این تفاوت دید جذابیت بسیاری دارد و توانایی بالایی نیز می خواهد و از نظرم باعث می شود تا خواننده دقت بیشتری هنگام خواندن داستان داشته باشد، زیرا اگر پیوسته داستان را دنبال نکند روایتگر داستان را گم می کند و گیج می شود.

از نظرم وقتی کتابی چند جلدی ست، این اطمینان را به خواننده می دهد که برای آن زحمت بسیاری کشیده و فقط متنی با چند کلمه ننوشته بلکه ماه ها و سال ها در رابطه با آن فکر کرده است.در این مجموعه نیز همین موضوع به چشم می خورد.هر جلد از جلد بعدی جذاب تر و بهتر نوشته شده است و کاملا پیشرفت نویسنده در آن به چشم  میخورد و نکته ی مهم اینکه، هر جلد همان  سرنخ ها هیجان ها و شگفتی ها را دارد و نویسنده در این روند جزئیاتی را اضافه می کند که متصل به فصل قبل بوده و نوشتن صحیح این چرخه اهمیت بسیاری دارد.

و نکته ی آخر پایان داستان های مجموعه اسکارلت و آیوی ست. پایان هر جلد مخصوصا جلد آخر بی نظیر است.نه سوالی در ذهن خواننده و نه موضوعی ناتمام باقی مانده و نکته ای که برایم خیلی جذاب بود این بود که حتی صفحه ی آخر داستان نیز قلاب داشت، شاید این جمله در جهان نگارشی معنای درستی نداشته باشد اما از نظرم خط آخر قلاب جلد بعدی بود و این مورد را دوست داشتم:)

و بعد از این پاراگراف ها باید گفت که کتاب ها نقش مهمی در زندگی ما دارند و خواندن کتاب های بی نظیر و تکی در این جهان همچون اسکارلت و آیوی زحمتی ندارد که هیچ بلکه تمام سود و زیباییش برای شماست، شمایی که این کتاب را نمی خوانید و پشت گوش می اندازیدش، پس بخوانیدش.
        

6

          از درون آینه ها 

فردی انگار از درون آینه با آیوی سخن می گوید. او را هرکجا که خودش بخواهد می برد. کسی چه می داند رازی که از درون آینه با زبان بی زبانی به آیوی سرنخ می دهد؛ چیست؟ آیوی آخر چگونه به دنیای آیینه پا می گذارد؟

اسکارلت و آیوی دوقلوی آینه‌سان هستند. البته بهتر است بگوییم دوقلوی آینه‌سان بودند. داستان از جایی شروع می‌شود که اسکارلت حدود چندماه پیش مرده‌است. حال ما با آیوی‌ای رو به رو خواهیم شد که دوقلوی آینه‌سان خود را از دست داده‌است. درست در همین زمان نامه‌ای از طرف مدرسه اسکارلت می‌آید. نامه‌ای که می خواهد آیوی را به اسکارلت بدل کند…

قبل از هرچیز باید بگویم این کتاب را خیلی دوست داشتم. هر صفحه که می خواندم گویی جاذبه‌ای از میان صفحه بعد مرا به سمت خود می‌کشاند. لحن نویسنده طوری بود که مخاطب تا انتها پای داستانش بنشیند. این یکی از اعظم‌ترین محاسن این کتاب بود که آن را نسبت به دیگر کتاب‌ها متمایز می‌کند.

نکته اول درباره این کتاب بحث شخصیت‌پردازی است. اول از همه باید بگویم من آیوی را به خوبی می شناختم. از چهره‌اش گرفته تا رفتار و عکس العمل‌هایش همه چیز را درباره او می‌دانستم. چیزی که در این بحث شایان اهمیت می‌باشد این است که ما درطول داستان اسکارلت واقعی را هرگز ندیدیم. او در روند داستان حضور فیزیکی نداشت. ولی به‌جرئت می‌توانم بگویم او را حتی از شخصیت‌های اصلی نیز بهتر می‌شناختم. آیوی مدام با دیدن هرچیز کوچکی یاد خاطره‌اش در همان مورد با اسکارلت می‌افتاد. همین موضوع باعث شده‌بود ما با خیالی‌آسوده وقایع داستان را دنبال کنیم.

بحث بعدی، بحث دیالوگ هاست. یکی از محاسن اصلی دیالوگ‌های این کتاب محاوره بودن آن است. این نکته به ما کمک می کند تا بهتر وقایع و اتفاقات داستان را درک کنیم و خود را در موقعیت‌ها جا دهیم. نکته بعدی این است که دیالوگ‌های کتاب اطلاعات را روی صورت مخاطب پرت نمی‌کند. اگر سرنخی باشد آیوی به طور طبیعی آن را حل می‌کند نه با امدادهای غیبی نویسنده که در دیالوگ‌ها برای ما که چیزی نمی دانیم نهفته شده‌است. خارج از این بحث‌ها به نظر من دیالوگ‌های این کتاب بی‌نقص بود و برای من جذاب بود.

نکنه بعدی زاویه دید است. زاویه‌دید این کتاب از زبان اول شخص بود، صمیمیت لحن خواننده را به خوبی می‌توان در تک‌تک کلمات آن حس کرد. حالا این زاویه‌دید زیبا و کبیر علاوه بر جذابیت داستان می‌تواند معایبی هم داشته‌باشد؛ مثلا اینکه کتاب مورد قضاوت شخصیت‌اصلی قرار می گیرد و ما با تفکرات و خیالات او در داستان جلو می رویم. حضور نویسنده در این کتاب‌ها کاملا برایمان محسوس است و ما حس می کنیم که با نویسنده صحبت می کنیم نه با شخصیت اصلی که شخصیت‌پردازی‌اش به دست خود نویسنده است.

می‌توان گفت شروع داستان شروع خوبی بود. دقیقا یک صحنه که عادی است و یک نامه حالت عادی و روزمره آن را به راحتی بهم می‌زند. البته شاید می‌شد شروع کتاب کمی خلاقانه‌تد باشد ولی من به شخصه آن را دوست داشتم.

حالا به گمانم حدود ششصد کلمه نوشته‌ام که بگویم به آینه نگاه کنید. هرکدام از ما یک دوقلوی آینه‌سان داریم. دوقلوی که همیشه در داخل آینه منتظر شما ایستاده‌است. تا بلکه شما یک بار به او نگاه کنید و با آن به یاد اسکارلت و آیوی بیفتید. فراموش نکنید این کتاب را بعد از اولین بار برای بار دوم  مطالعه در ذهنتان نگه دارید و آن را داشته باشید:)
        

1

K.A

K.A

1401/2/15

          قاب آینه ای یا شیشه ای؟
ایوی دستش را تکان می دهد، عکس روبرویش هم دستش را تکان میدهد. ایوی می خندد، عکس می خندد. اما او عکس درون اینه ایوی است؟ یا خواهر دوقلویش اینبار هم با او بازی می کند؟ اسکارلت همانند الان نزدیک است؟
ایوی و اسکارلت به دوقلو های اینه ای شناخته می شوند. درست شبیه هم اما برعکس. ظاهرشان مو نمیزند اما اگر علایق و رفتار هایشان را نگاه کنیم، به هر چیزی میخورند جز خواهر دوقلو!
چند ماهی میشود که اسکارلت، قل شیطان و نترس ایوی در مدرسه شبانه روزی میمیرد. ایوی ای که خواهر اینه ای خود را از دست داده نامه ای دریافت می کند که از طرف مدیر مدرسه اسکارلت امده و از او خواسته شده به مدرسه بیاید و به جای ایوی اسکارلت باشد… اسکارلتی متضاد رفتارها و عادت های خودش…
شخصیت پردازی داستان فوق العاده بود. ما دیگر در طول داستان به خوبی می دانستیم ایوی چه عاداتی دارد و اسکارلتی که به جز صفحات آخر داستان، حضور نداشت چطور است. بحث ظاهریشان که جای صحبت ندارد و به خوبی می دانستیم چطور هستند. بحث رفتاری و باطنیشان در طول داستان کم کم فهمیده می شد. مثلا اینکه اسکارلت همیشه دنبال دردسر است و ایوی همیشه از دردسر خودداری می کند و مطیع است. یا حتی چیزهای جزئی تری مانند اینکه اسکارلت همیشه چیزی که سمت راست است را انتخاب می کند و ایوی چیزی که سمت چپ است. شخصیت های فرعی هم توصیف شده بودند. مانند اریادنی که کوچک و ریزه بود.
دیالوگ ها محاوره بودند و بخش اعظمی از صمیمیت و درک داستان به این دلیل بود. نکته ی دیگری که درباره دیالوگ به نظرم آمد طبیعی بودنشان بود که این نکته می تواند باز به بحث شخصیت پردازی برگردد. چرا که ما می توانستیم حدس بزنیم در جواب حرف فلانی ایوی به عنوان ایوی چه جوابی می دهد و به عنوان اسکارلت چه حرکتی می زند.
زاویه دید از زبان اول شخص بود و این جنبه معمایی داستان را بیشتر می کرد. چون ما دیگر داستان را از دید دانای کل نمی دیدیم و دیگر اطلاعاتی به غیر از اطلاعاتی که ایوی دارد نداشتیم. 
از توصیفات چیز خاصی را به خاطر نمی آورم. اگر چه به نظرم به خاطر جذاب بودن داستان بود که وقت نداشتم توصیفات را تصور کنم. اما با وجود اینکه چیزی را به خاطر ندارم کتاب برایم به صورت فیلم بود و به این دلیل میگویم حتما توصیفاتش خوب بوده.
پیرنگ و متن داستان را هم تا نخوانید نمی دانید چقدر بی نقص بود. انگار با ایوی همراه می شویم و سعی می کنیم معما های اسکارلت را حل کنیم. به خوبی متوجه تغییر ایوی و رفته رفته شبیه شدنش به اسکارلت را متوجه شویم. اواخر انگار ایوی دیگر نقش بازی نمی کرد و به نظر می امد روح اسکارلت به درونش حلول یافته باشد! در آخر داستان هم وقتی ایوی دست تکان داد احساسی ته دلمان می گفت آینه هم باید همزمان با او دستش را تکان بدهد، اما چون صفحات اخر کتاب بود می دانستیم این اتفاق نخواهد افتاد و اسکارلت ازپشت پنجره تیمارستان با تاخیر دستش را تکان می دهد. 
در اخر اسکارلت و ایوی(دوقلوی گمشده)، برای چندین بار خواندن هم توصیه می شود. کتابی که بعد از خواندنش احساس می کنی به یک دوقلوی آینه ای نیاز داری. جلوی آینه می روی و دلت میخواهد بعد از اینکه سرت را کج کردی اینه سرش را کج نکند و ناگهان بغلت کند…:)
        

1

        اسکارلت و آیوی یک رمان جذاب و تقریبا بدون اشکال برای نوجوان هست. علاوه بر این جذاب و گیراست، قلم نویسنده خیلی خوبه، و داستان پردازی هم واقعا قشنگه تا.... کتاب سوم!
اوج داستان دو میتونیم در گم شدن اسکارلت، و بعد پیدا شدنش ببینیم اما داستان از اون به بعد به شکل قابل ملاحظه ای رو به افول میذاره. داستان ها و ماجراجویی دوقلوها دیگه به اون اندازه جذاب نیست و بنظرم اگه فرصت ندارین به همون دو جلد اول بسنده کنین.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

3

Vanda ; ☆

Vanda ; ☆

1403/4/18

        این هم تموم شد،، برای یه مدت کوتاهی تونستم زندگی در دنیایی متفاوت و پر‌پیچ‌و‌خم رو تجربه کنم و با شخصیت های مختلف آشنا بشم. اینکه انقدر خودم رو تو "اسکارلت" و "آیوی" میدیدم و حس میکردم ترکیبی از این دو هستم بهم حس عجیبی میداد. از دست دادن دوست خودش بد است، چه برسد به خواهر دوقلو آن هم دوقلوی هم‌سان. امتیاز ⭐️: 4.5 (به خاطر غلط های تایپی نیم ستاره کم کردم)
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

5