یادداشتهای fatememj (16) fatememj 1403/12/23 روزگار سپری شده ی مردم سالخورده دوره سه جلدی محمود دولت آبادی 4.6 7 این کلمات، این کلمات اصلن متناسب شکل بخشیدن به آن انبوهههای پنهان و آشکار اندوختهها نیستند... 3 4 fatememj 1403/12/23 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 26 بهترین کتابی بود که امسال خوندمش✨ 1 9 fatememj 1403/12/10 نامه اداری ( نمایشنامه ) واتسلاف هاول 4.3 2 هاول این نمایشنامه رو بر اساس یک موقعیت ابزورد نوشته، و همچنان با نقدی بر ادارهی جامعه و کشوری که در اون زندگی میکنه. حتمن بهتون پیشنهاد میکنم بخونید💙 3 7 fatememj 1403/12/9 لبه ی پرتگاه [فیلمنامه] بهرام بیضایی 4.8 1 بهرام بیضایی انقدر قشنگ فیلمنامه مینویسه که انگار داری فیلمشو میبینی:))) 0 2 fatememj 1403/12/7 خیابان یک طرفه والتر بنیامین 3.7 3 برای کسی که به انبوهِ نامههای قدیمی نگاه میکند، تمبری که مدتها است از رواج افتاده بر پاکتی فرسوده، از خواندن دَهها صفحه سخن بیشتری برای گفتن دارد. 0 4 fatememj 1403/12/7 دیروز آگوتا کریستف 3.6 7 اولین کتابی که از آگوتا کریستوف خوندم و تبدیل شد به نویسندهی محبوبم🤩 0 3 fatememj 1403/12/5 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.8 24 عالی عالی✌🏻 0 5 fatememj 1403/11/24 زمین سوخته احمد محمود 3.8 72 یه کتاب و یه قصه گویی خوب. تصویرسازیهای این کتاب به شدت عالیه😍 0 0 fatememj 1403/11/22 مرگ به وقت بهار مرسه رودوردا 3.4 39 ترجمهی کتاب بسیار بد بود. خود کتاب به شدت پیچیدگی داشت، اما نه پیچیدگیای که بشه ازش سر درآورد، یک پیچیدگی بی سرو ته و غیر اصولی. 0 4 fatememj 1403/11/16 در وادی درد جولیان بارنز 3.6 8 آلفونس دوده تو این کتاب نوشته: زندگی همین است دیگر: ستیز. از جملهی آغازین این کتاب تا آخرین کلماتی که نوشته شده، مبارزه با چیزی که صدای خوشی نداره و سایهوار همراه زندگیِ دوده هست دیده میشه. نویسندهای که دچار سفلیس میشه و تصمیم میگیره دفترچهی یادداشتش رو پر کنه از مراحل این مبارزه و نتیجهی پایانی. دوده توی یادداشتهاش دنبال معنا و نوشتن از درد به معنای واقعی کلمهش هست، این که اصلن درد یعنی چه، این هیولایی که ناخوانده وارد بدن میشه، با تو میجنگد و میخپاهد بخشی از وجود تو باشد. این بیماری، غریبهای که هر بار در هر لحظه حضورش خودش رو با چیزی به اسم درد یادآوری میکنه، درد که مهلک، متفاوت و طاقتفرساست. او میگوید که راهی فراری نیست و یک روز به خودت میآیی و میبینی بخشی از وجودت شده، نه این که به آن عادت کنی، ناچاری و باید همراهیش کنی. درون توست و بخشی از اعضای جسم و روح تو شده. از متن کتاب: «چه کار میکنی؟» «دارم درد میکشم». 0 14 fatememj 1403/11/16 دنیای قشنگ نو آلدوس هاکسلی 4.1 55 حاکمان در دنیای قشنگ نو به نوعی حقیقت را کتمان میکنند، حقیقت حضور انسان و عواطفی که یک انسان به آنها نیاز دارند. دنیای تخیلیای که هاکسلی در رمان ساخته است، دنیایی آرمانشهری اما از نوع منفی آن است. «هاکسلی از آنهایی در هراس بود که چنان با دست و دل باز اطلاعات را در اختیارمان میگذارندکه از ما هیچ باقی نمیماند الا انفعال و خویشکامگی» اگر رمان ۱۹۸۴ و ما رو دوست داشته باشید از این کتاب هم مطمئنن خوشتون میاد چون از لحاظ اصل موضوعی که بهش پرداخته شده، یکی هستن. البته جورج اورول ادعا کرده که هاکسلی از روی رمان ما این کتاب رو نوشته. اما چیزی که این جا مهمه اینه که هر سه نویسنده به درستترین شکل ممکن به نابودی جامعه و انسانهایی میپردازند که در دنیایی زندگی میکنند ساختهی حاکمانی دیکتاتور که با شیوهی غیر انسانی افراد جامعهی خودشون رو کنترل میکنند تا معنای زندگی، رفتار در جامعه و زندگی در اجتماع واقعی رو نفهمند. 0 3 fatememj 1403/11/16 موزه معصومیت اورهان پاموک 4.0 8 موزهی معصومیت داستان عشقیه در دورهای از تاریخ ترکیه که روابط اجتماعی در جامعه تغییر کرده و تابوها شکسته شدن. کمال شخصیت رمان از اشیاء و روحی که در خودشون دارن و خاطراتی که زنده نگه میدارن میگه، و اونهارو مثل پناهی میدونه برای عاشق تا رنج عشقش رو تاب بیاره. __________________________________________________________ از متن کتاب: دلم میخواست یکطوری در موزهام عنوان کنم که زندگی یک تکرار بیمعنی و بیترحم است. 0 5 fatememj 1403/11/16 فضیلت های ناچیز ناتالیا گینزبورگ 3.9 19 گینزبورگ توی این کتاب ۱۱ داستان کوتاه یا بهتره بگم جستار رو گردآوری کرده. جستارهای که از تجربههای زندگیش تو موقعیتها و مکانهای متفاوت روایت میشن که اونها رو با روایتهای مخصوص بخودش تلفیق کرده. گینزبورگ از دوران جنگ، تبعید، انسانهایی که در اون دوران زندگی میکردن، از زندگی روزمرهش و اون چیزی که خودش به اسم فضیلتهای ناچیز یاد میکنه، برای خواننده با دیدی متفاوت خودش، صحبت میکنه. از متن کتاب: اما آن هنگام، بهترین دوران زندگی من بود و فقط حالا که برای همیشه از چنگ من گریخته است، فقط حالا، آن را میفهمم. 0 25 fatememj 1403/11/16 روز رهایی اینس کانیاتی 3.6 12 «البته اگر به میل من بود، آفتاب را ترجیح میدادم. درخشانترینِ آفتابها. بیرحمترینِ آفتابها. آفتابی که ضعیفترین اشعهاش با برخورد به زمین تا قلب آن را بشکافد. همهی رودخانهها زیر چنین آفتابی میخشکند و بهکل ناپدید میشوند، آفتاب تا قطرهی آخر مینوشدشان...» 0 4 fatememj 1403/11/16 دایی وانیا آنتون چخوف 3.8 12 ووینیتسکی: به سن و سال مربوط نیست. وقتی در زندگی واقعیتی نبود، آدم باید با تصورات زندگی کند. از هیچ که بهتر است. 0 5 fatememj 1403/11/16 زندگی در پیش رو رومن گاری 3.9 65 خوابیدیم اما خواب راحت بیگناهان به سراغمان نیامد. فکر میکنم این گناهکاراناند که راحت میخوابند، چون چیزی حالیشان نیست و برعکس، بیگناهان نمیتوانند حتا یک لحظه چشم روی هم بگذارند، چون نگران همه چیز هستند. 0 5