معرفی کتاب در وادی درد اثر جولیان بارنز مترجم عماد مرتضوی

در وادی درد

در وادی درد

جولیان بارنز و 3 نفر دیگر
3.6
32 نفر |
8 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

44

خواهم خواند

30

شابک
9786007289709
تعداد صفحات
144
تاریخ انتشار
1400/1/2

توضیحات

        

دوستانِ من! این کشتی دارد غرق می‌شود، دارم فرو می‌روم، و آب از سرم می‌گذرد. پرچم هنوز بر فرازِ دکل در اهتزاز است، اما آتش همه جا را گرفته، حتی آب را؛ سَکَراتِ موت.

امشب، دردْ پرنده‌ی کوچکِ بلایی شد، ورجه‌ورجه‌کنان به این‌طرف و آن‌طرف، گریزان از نوکِ سُرنگِ من. می‌پرید از دست و پاهام، به بندبندِ تنم، و دُم به بند نمی‌داد. سوزنم به هدف نمی‌خورد، و باز هم نمی‌خورد، و هر بار، دردْ تیز و تیزتر می‌شد.

رندانه است طریقی که مرگ ما را از پا می‌اندازد، و جوری هم وانمود می‌کند که انگاری فقط در کارِ تُنُک کردن و هَرَسی ساده است. یک نسل هیچ وقت با یک ضربه از پا نمی‌افتد —این دیگر خیلی غم‌انگیز و زیادی عیان است. مرگ ترجیح می‌دهد تکه‌تکه کار کند. علفزار، در یک زمان، از جهات مختلف به دمِ داس می‌رود. یکی‌مان امروز می‌رود؛ دیگری چند روز بعدش؛ باید بایستی عقب، اطرافت را نظاره کنی، تا جاهای خالی، قتلِ عام شدنِ گسترده‌ی هم‌نسل‌هایت را بفهمی.

درد نقب می‌زند به بینایی‌ام، احساساتم، قوّه‌ی تشخیصم؛ همه‌چیز از صافیِ درد می‌گذرد.

کلی‌گویی برنمی‌دارد درد. هر بیمار دردِ خودش را می‌فهمد و بس. دردْ آدم به آدم فرق می‌کند —مثل صدای خواننده که تالار به تالار.

بیداریِ باغ، توکای سیاه: با نوکش، بر پنجره‌ی پریده‌رنگ، آوازی تحریر می‌کند.

ببین چطور آرزوهای ما آب می‌روند تا در حصارِ تَنگِ کنونی‌مان جا شوند. امروز دیگر حتی نمی‌خواهم حالم بهتر شود —فقط همین‌طور که هست بماند.

درد:‌ این حجابِ چهره‌ی ییلاق. این راه‌ها، با آن پیچ‌وخم‌های کوچکِ زیبایشان —تنها چیزی که حالا در من برمی‌انگیزند حسِ گریز است. در رفتن، فرار کردن از بیماریم.

      

لیست‌های مرتبط به در وادی درد

یادداشت‌ها

          این کتاب یک زندگی‌نگاره است؛ یعنی داستان نیست و حتی فرم خاصی هم نداره که بشه باهاش مجموعه‌هایی از این دست رو به یک چارچوب خاص محدود و با هم مقایسه کرد. 

این کتاب دربردارندۀ مجموعه یادداشت‌هایی از آلفونس دوده از دوران تحمل رنج و بیماری سفلیسه. اون این یادداشت‌ها رو به فرانسه نوشته، جولین بارنز (که خودش نویسنده است و قبلا گزارش یکی از کتاباشو هم تو همین گروه گذاشتم) اونا رو به انگلیسی ترجمه کرده و مقدمه و تعلیقات مفیدی رو بهش اضافه کرده و مترجم ما، با مقابله هر دو نسخۀ فرانسوی و انگلیسی، متن حاضر رو پیش روی ما قرار داده.
همۀ این زحمات صورت گرفتۀ جانبی، از یادداشت ابتدایی مترجم ما درمورد زندگی‌نگاره‌ها و حواشی‌ای که برای درک بهتر خواننده ایرانی در انتهای کتاب آورده تا مقدمه و تعلیقات مفید بارنز، به درک بهتر این یادداشت‌ها کمک قابل توجهی می‌کنه.

این کتاب حاوی یادداشت‌های پراکنده‌ای از دوران تحمل رنج بیماری آلفونس دوده است؛ باید قبل از هر انتظاری به این نکته توجه داشت. یادداشت‌ها گاهی طولانی و گاهی کوتاهن. کمک می‌کنن که اطلاعاتی رو چه درمورد دوده و آثارش و چه درمورد افراد مشهور نزدیک بهش (از جمله ادمون دو گنکور) به دست بیاریم، با این بیماری و روند پیشرفتش آشنا بشیم و حتی گاهی فکر کنیم که دارم فقط یه سری یادداشت معمولی رو می‌خونیم‌ (مایلم دوباره به این اشاره کنم که این یه کتاب داستانی نیست). 
توی کتاب چندتایی هم عکس از دوده آورده شده که جالبه دیدنشون. 
در کل کتاب کم حجم و روونیه. خوندنش از جهاتی سودمنده و از جهاتی اونو به کتابی تبدیل می‌کنه خوندنش ضروری نیست و به دیگری حتماً پیشنهاد نمیشه.

پ.ن: دقت و توجهی که در فراهم‌آوردن این مجموعه شده بود رو -چه توسط جولین بارنز و چه عماد مرتضوی- دوست داشتم.
        

12

صاد

صاد

1403/10/17

          .
از خودم سانتی‌مانتال‌تر نمی‌شناسم که آلفونس دوده رو گذاشته بودم برای یه وقتی مثل امروز که هیچ کاری نمی‌تونم بکنم از درد، رجز چرت زدن و وحشت‌زده از خواب پریدن و درد کشیدن. گاهی فکر می‌کنم چقدر حتی همین کثافتی که زندگی می‌کنم رو دوست دارم و چه برنامه و ماجراها میشه برای آینده داشت. 
.
در ضمن، همدلی با مردی که از مرض ِآلت بی‌قرار و سفلیس رنج می‌برده رو هیچ‌وقت به خواب هم نمی‌دیدم ولی اجازه بدین که ویتگنشتاین رو بپذیرم که تجربه‌ی ذهنی رو اگرچه نمی‌شه به شکلی که زیست می‌کنیم به اشتراک گذاشت ولی میشه امیدوار بود زبان جرقه‌ی کم‌جانی در ذهن مخاطب واژه‌ها بزنه و تسکینمون بده. 
.
در مجموع دفتر اول رو بیشتر دوست داشتم به قول خود دوده بی‌رحم و‌ واقعی بود. شاید همون چیزی که می‌شد از همچین آدمی انتظار داشت. دفتر دوم و ماجراهای چشمه‌ی آب گرم حسابی آزارم داد چون نمی‌شد از تجربه‌ی طبقاتی جداش کنم، نویسنده رو هم البته نشد از تجربه‌ی طبقاتی‌ش جدا کنم با این همه زورمو دارم می‌زنم. حسابی گیر کردم و سر همین فاصله‌گذاری در مواجهه که مطمئنم نیستم چیز بدی باشه، با خودم درگیرم و ماجرا تا اونجایی پیش رفت که به یه دوستی گفتم اگه ایران نمونده بودم و دسترسی داشتک به کتاب انگلیسی‌زبان ارزان شاید این کتاب انتخابم نبود برای مواجهه با درد، با این همه میارزه به خوندنش. به ویژه دفتر اول.
        

0

باران

باران

1402/3/20

          داری چه کار می کنی؟
- دارم درد می‌کشم.

کلمه‌ها برای کسی که دارد آخرین نفس‌هایش را توی این دنیا می‌کشد معنای دیگری پیدا می‌کنند. آن‌ها را جوری پشت‌سر هم ردیف می‌کند که انگار می‌خواهد آخرین حرفش را با اطرافیانش بزند. دوده دارد می‌میرد. دردهای زیادی او را دوره کرده‌اند و سعی دارند او را از پا در بیاورند. سعی کرده اندکی از فشار و ماجرای این دردها را برایمان تصویر کند. جوری این کار را می‌کند که انگار تو هم کنارش داری درد می‌کشی. این کتاب را باید وقتی بخوانید که فکر می‌کنید درد از همه‌ی جهان در شما را احاطه کرده است. پای "املای درد" بنشینید و بگذارید کمی زیر و رویتان کند.
از آن کتاب‌هایی است که اگر دوستش داشته باشید بد جوری همه چیز را برایتان تغییر می‌دهد. دردها عجیب هستند. خیلی عجیب.


آیا کلمات واقعاً به "درد" می‌خورند؟ اصلاً می‌شود با کلمات توضیح داد درد (یا بگیر احساسات) چه بر سر ما می‌آورد؟ کلمات فقط وقتی سر می‌رسند که همه چیز تمام شده است.
- وقتی دیگر آب‌ها از آسیاب افتاده. دروغی و بی‌جان، کلمات فقط از خاطرات می‌گویند.
        

22

fatememj

fatememj

1403/11/16

          آلفونس دوده تو این کتاب نوشته: زندگی همین است دیگر: ستیز. از جمله‌ی آغازین این کتاب تا آخرین کلماتی که نوشته شده، مبارزه با چیزی که صدای خوشی نداره و سایه‌وار همراه زندگیِ دوده هست دیده می‌شه. نویسنده‌ای که دچار سفلیس می‌شه و تصمیم می‌گیره دفترچه‌ی یادداشتش رو پر کنه از مراحل این مبارزه و نتیجه‌ی پایانی.
دوده توی یادداشت‌هاش دنبال معنا و نوشتن از درد به معنای واقعی کلمه‌ش هست، این که اصلن درد یعنی چه، این هیولایی که ناخوانده وارد بدن می‌شه، با تو می‌جنگد و می‌خپاهد بخشی از وجود تو باشد. این بیماری، غریبه‌ای که هر بار در هر لحظه حضورش خودش رو با چیزی به اسم درد یادآوری می‌کنه، درد که مهلک، متفاوت و طاقت‌فرساست. او می‌گوید که راهی فراری نیست و یک روز به خودت می‌آیی و می‌بینی بخشی از وجودت  شده، نه این که به آن عادت کنی، ناچاری و باید همراهی‌ش کنی. درون توست و بخشی از اعضای جسم و روح تو شده. 
از متن کتاب: «چه کار می‌کنی؟»
«دارم درد می‌کشم».
        

14