یادداشتهای علی شهرستانی (7) علی شهرستانی 1403/3/28 نیلوفر و مرداب: هنر دگرگون کردن رنج ها تیک نات هان 3.4 26 عیار هر کتاب رو میشه از شروع و نهایتا تا اواسطش فهمید. این کتاب مملو از حرفهای کلیشهای و کلیات و بدیهیات و در یک کلام برای دوستانی که کتابخون باشن، "زرد" محسوب میشه. واقعا تحمل مطالعهش سخت و حال به هم زن بود 0 3 علی شهرستانی 1403/3/20 کتاب ایوب: منظومه آلام ایوب و محنتهای او از عهد عتیق قاسم هاشمی نژاد 4.5 7 اگر بخواهم یک کتاب معرفی کنم که بدون توجه به موضوعش، یکی از بهترین کتابهای فارسی و یکی از شیرینترین نثرها و لذتبخشترین تجربههای خواندن را در اختیار مخاطب فارسیزبان میگذارد، قطعا همین کتابی است که بالا میبینید! شما فرض کن که داشتم از کلمات و جملات و نگارش و اسلوب و تمیزی و بیغلطی و روانبودن و قلقلکهایی که به قلبم میداد لذت میبردم، که یکهو یادم افتاد این کتاب «ترجمه» است! یا خدا ! ترجمه؟! مطمئنی؟ مطمئنی منظومه رنجهای ایوب در عهد عتیق را خود قاسم هاشمینژاد ننوشته؟ مطمئنی هاشمینژاد یهودی نیست؟ بیخیال! خاک بر سر من که نمیشناختم این آدم را و طلا بر دوش من که پارسیخوانم و نعمت تلذذ از این قلم را داشتهام و آه بر کسانی که فارسی نمیفهمند و افسوس بر کسانی که پارسیزباناند و کتاب نمیخوانند ... «کتاب ایوب»، منظومه آلام ایوب و محنتهای او از عهد عتیق، ترجمه تألیفگونه قاسم هاشمینژاد است. این کتاب، به زیبایی هرچه تمامتر، علاوه بر ادای دین خود به ایوب نبی و ترجمه دقیق و زیبای «کتاب ایوب» از عهد عتیق، یک گزارش بینقص از مشهورترین متون کهنی است که درباره «ایوب» نگاشته شده است. مرحوم هاشمینژاد در این کتاب - که پیشگفتار و پیگفتارش را حتما باید بخوانید - تلاش کرده زیباییها و نقصهای هریک از متون کهن درباره ایوب را با عینک یک منتقد ادبی کارکشته و با روانترین قلم، بررسی کند و پیش چشم مخاطب بگذارد. هاشمینژاد از معدود منتقدان ادبی است که قلم خودش کمترین نقد و انتقادی را به خود اختصاص داده و در فصاحت و بلاغت و شیرینی نثرش در میان اهل ادب مشهور است. شیرینترین بخشهای این کتاب، مناجاتهای دردناک ایوب با خدای خویش و محاجه و دیالوگهایش با سه مردی است که برای تمسخر او به دیدنش رفتهاند. در این مناجاتها، پرسشهایی بنیادین رد و بدل میشود و یکی از تراژدیترین سکانسهای تاریخ به حماسهای شگرف مبدل میشود؛ آنجا که در انتهای مناجاتهای ایوب، خداوند ظاهر شده و نهیبی بر مخالفان ایوب میزند و بندهاش را با کلماتش طوری به آغوش میکشد که تمام آرزوهای بشریت دربرابر لذتی که ایوب از آن کلمات برد، عطسهی شتری بیش نیست. این کتاب را بخوانید، گریه کنید، لبخند بزنید، عمیقا فکر کنید و لذت ببرید 0 42 علی شهرستانی 1403/3/14 یادداشت های زیرزمینی فیودور داستایفسکی 4.0 51 من ترجمه حمیدرضا آتش برآب را خواندم... 🔅 سوژه بسیاری از داستانهای داستایفسکی، «انسانِ زیادی» است! یک انسان طفیلی، بیهویت، پا در هوا، ابری و متوهم، بریده از ریشه، بریده از وحدت و دلبسته به کثرت، ناکام، سرخورده، بیعمل، منفعل، ترسان از رویارویی با واقعیت، ملول، و در یک کلام، انسانِ مدرن! 🔅 «یادداشتهای زیرزمینی» شاهکار دیگری از داستایفسکی است که نتیجهی نهایی بریدن از «ریشه» و «خودبنیادشدن انسان» را به نمایش میگذارد. داستانی که در آن، تمامی اشکال رنج و عذابِ حاصل از بیثباتی اخلاقی و چهرهی کریه و بیرتوش انسان مدرن به خودش نمایش داده میشود. با این اوصاف، طبیعی است برخیها از «یادداشتها» خوششان نیاید! خوانندهی مدرنیتهزدهای که همیشه از مواجهه با حقیقت پوچی، ملال و بیخبریاش فراری بوده، بدیهی است که از حرفهای عمیق داستایفسکی و شوکها و تکانههای حیرتآور او آزردهخاطر شود؛ چرا که داستایفسکی اعماق اندیشه او را روی میز گذاشته و در برابر چشمانش شرحه شرحه میکند! بدیهی است که وقتی تشبیه انسان مدرن به «حباب صابونی در هوا» را بشنود، یاد خودش بیفتد. بدیهی است وقتی بخواند «آدم خودش برای خودش ماجرا میتراشد که قدری خوش باشد و حوصلهاش سر نرود» یاد تهیبودن زندگانیاش از معنا و سرگرمیزدگیهایش بیفتد. انسان مدرنی که در برابر مواجهه با تناقضات رفتاری و اندیشهای خویش محافظهکار است، در این کتاب یقیناً از داستایفسکی خواهد ترسید. در یک کلام، داستایفسکی در این کتاب بنیادهای تفکر مدرن غرب را به توبره میکشد. 🔅یادداشتهای قهرمان زیرزمینی ما، صراحتاً در نقد بنیانهای اندیشه مدرن است و شرح و تفصیلش در کپشنَکهای اینستا نمیگنجد. بخش اول کتاب، ممکن است برای داستانخوانها کمی حوصلهسربر باشد لکن یقینا برای اهل اندیشه یک شاهکار تکاندهنده است. بخش دوم، داستانی است در تکمیل بخش اول. داستانی که شخصیت رویاپرداز «شبهای روشن» را میتوان در آن پیدا کرد و «سونیا»ی جنایت و مکافات را در «لیزا» یافت! داستایفسکی در تمام داستانها سر نخی از ابعاد وجودی خود بهجای میگذارد؛ انگار که دارد فریاد میزند لعنتیها تمام اینها خودِ منم! اینها سرگذشت من است! 🔅 فصل دوم کتاب، طوری شخصیتها را از عرش به فرش میکشد و بالا پایین میکند که تا بخواهی شخصیتی را قضاوت کنی، زبانت لال شود! چنان تو را در میان کلمات به رقص وا میدارد که از شدت شور و شعف کتاب را ببندی، بلند شوی و حرارت مغزت را فریاد بزنی و به احترام این قلم، این هنر و این اندیشه، ساعتها کف بزنی و اشک بریزی و رشک ببری! 0 7 علی شهرستانی 1403/3/3 شکل گیری سرمایه داری هیجانی در نقد صنعت روانکاوی ایوا ایلوز 3.5 1 - دلیل مهمی که مرا به مطالعه این کتاب وادار کرد اتفاق عجیبی بود که در گشت و گذار اینترنتی «آمازون» برایم افتاد. زمانی که داشتم پرفروشهای «فلسفه» را بررسی میکردم، در کمال تعجب دیدم هیچکدام از کتابها ربطی به «فلسفه» ندارند و همهشان تماماً مباحث روانشناختی هستند! روانشناسی امروزه پای خود را به همهچیز باز کرده و از هر بازاری تغذیه میکند. بازارِ صنایع و مدیریت، بازار سلامت، بازار روابط اجتماعی، بازار روابط عاطفی، بازار اینترنت و ... . هرروز هم بازارهای جدیدی برای صنعتش خلق میکند. اما بهراستی چرا؟! 🔅شکلگیری سرمایهداری هیجانی درسگفتارهای ایوا ایلوز در نقد صنعت روانشناسی است. نثر این کتاب کمی ثقیل و سنگین است و پر از مفاهیم جامعهشناختی، مدیریتی و فلسفی است و اگر پیشزمینهای در «علوم انسانی» ندارید، با این کتاب سردرد خواهید گرفت. اما یقینا برای آنان که علاقه به علوم انسانی دارند و سر و گوششان میجنبد بهشدت جذاب، بهغایت مفید و عمیقا تکاندهنده خواهد بود. 🔅روانشناسی در یک کلام، پشتیبانِ هیجانی نظام سرمایهداری است. صنعت روانکاوی بهوجود آمده تا بهرهوری انسانها را در نظام ماشینی و اربابرعیتیِ دموکراتیک و تکنوکرات امروزی، تضمین کند. روانکاوی با خلق مفاهیمی چون «ناهنجار» و «رواننژند» و انبوهی از برچسبهای شخصیتی همچون «تیپ شخصیتی»، روابط جدید و نظامهای طبقاتی را دموکراتیک کرده و همهچیز را گردن «شخصیت» و «تیپ شخصیتی» انسانها میاندازد. 🔅صنعت روانکاوی، با عینیتبخشی، متریککردن، عقلانیکردن و کمّیساختن نفس انسانی و تبدیل آن به اُبژهای قابل دستکاری و کنترل، روابط انسانها را به کالایی قابل معامله، دارای تاریخ انقضا، فاسدشدنی و در یک کلام «مصرفی» تبدیل کرده که بر اساس هزینه-فایده، هر رابطهای میتواند بهراحتی تعویض و معامله شود. ضمن اینکه اعتراف امثال فروید به بیتاثیربودن این صنعت در کاهش مصائب روانی بشر و تمرکز این صنعت روی طبقات مرفّه و «بهرهورتر» و بیتوجهی این صنعت به قشرهای مستضعف نیز نشاندهنده سوگیری سرمایهدارانه این صنعت مدرن است. 🔅«بهبود» و «سلامت روان»، اصلیترین کالایی است که در بازار روانشناسان فروخته میشود. همچنین روانکاوی با عقد اخوت با روانپزشکی و تبدیل انسانها به یک بازار عظیم، لقمههایی چرب برای شرکتهای داروسازی فراهم کرده است. 0 7 علی شهرستانی 1403/3/3 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.2 200 زندگی، رشته رنجهایی است که مدام شدیدتر میشود و با سرعت پیوسته و فزایندهای به سوی پایانش، که عذابی بینهایت هولناک است میشتابد (از متن کتاب) - مرگ ایوان ایلیچ، داستان سادهای پیرامون «مرگ» و مواجهه با مرگ است. ایوان ایلیچ، یکی از صاحبمنصبان دولتی است که زندگی خوبی برای خودش دست و پا کرده و خرّم زندگی میکند اما به یکباره، بیماری سختی به جانش میافتد و بیشتر متن کتاب، دست و پنجه نرمکردن ایوان ایلیچ با این بیماری و روایت احوالات او در سراشیبی مرگ است. - تولستوی از همان ابتدای کتاب، سراغ «انسان» میرود و در تمام کتاب، به عادت زشتی در تمام انسانها میپردازد که بسیاری از اوقات انکارش میکنند ولی همه آن را دارند: «خودپرستی»! سکانس اول، سکانس مردانی است که خبر درگذشت دوست و همکار دیرینشان را شنیدهاند ولی اولین واکنششان، فکرکردن به تغییر جایگاه و مقامشان در اداره، پس از مرگ آن همکار (ایوان ایلیچ) است. همان ابتدا واقعیتی تلخ در سوگواریها را به مخاطب یادآوری میکند، اینکه همه خوشحال بودند از اینکه مرگ، در خانهی آنها را نزده بود، حتی همسر ایوان ایلیچ، که پشت گریه و زاریهایش، بهدنبال گرفتن جیره و مواجب بیشتر از دولت به بهانه مرگ همسر خویش است. - و اما ایوان ایلیچ، تقریبا همهکاری میکرد. دختربازی، میگساری، رانتبازی و رابطهبازی، اما به قول تولستوی «اینها تمام به شیوهای چنان والا و ظریف و چنان با شایستگی و سنجیدگی صورت میگرفت که نمیشد اسم زشتی بر آنها گذاشت و از مقولهی (شور و شر جوانی) شمرده میشد که به قول فرانسویان باید طی شود. اینها تمام با دستهایی پاکیزه و پیرهنهایی اتوخورده کرده میشد و با جملات فرانسوی بر زبان میآمد و از همه مهمتر در محافل بزرگان صورت میگرفت و در نتیجه بلندپایگان آنها را جایز میدانستند و میپسندیدند». - از میانهی داستان، ورق روی ایلیچ برمیگردد. ایلیچِ بیمارشده، تقلا میکند که از «رنج» فرار کند و خود را عادی نشان دهد. تلاش میکند به طرق مختلف خود را آرام کند و به این فکر نکند که «رنج» او را در بر گرفته. از فکرکردن به «مرگ» میلرزد و تمام زورش را برای فرار میزند. به جایی میرسد که با آن همه دبدبه و کبکبه به خودش تلقین میکند که مرگ او نباید مثل مردم عادی باشد! از یک جا به بعد، داستان پر از کنایههای مرگآگاهانه تولستوی میشود و حتمیّت، قطعیّت و بیرحمی بزرگترین حقیقت زندگانی انسان، یعنی «مرگ» را به رخ خواننده میکشد و چپ و راست، با جملههایش به صورت خواننده سیلی میزند بلکه حقیقت خود را در این عالم بیابد ... #عین_شین 0 14 علی شهرستانی 1403/3/3 تعمیرکار برنارد مالامود 3.5 5 🔅 برنارد مالامود، نویسندهی آلمانیالاصل یهودیتبار است که تمام آثارش پیرامون مظلومیت قوم یهود نگاشته شده و جایزههای متعددی را در ایالات متحدهی آمریکا تصاحب کرده است. حال من از شما میپرسم در کشوری که علنا با صهیونیسم جهانی درافتاده و بنابه شعار بسیاری، در خفقان گسترده به سر میبرد، چگونه چنین آثاری در مدح و مرثیهی یهود و صهیونیسم، در تیراژهای گسترده منتشر میشوند؟! 🔅 داستان این کتاب، ماجرای «یاکوف بُک»، تعمیرکار یهودی است که طی ماجراهایی اسیر یک تهمت گزاف و سنگین میشود و بهای آن را به سختترین شکل ممکن در زندانهای تزاری میپردازد. داستانی که در فضای اوایل قرن بیستم و در روسیهی تزاری و در اوج درگیریهای سیاسی اتفاق میافتد. باید بگویم که الحق و الانصاف رمان قوی، پرکشش، جذاب و خواندنی است و به راستی که اینگونه باید اندیشه را به مخاطب انتقال داد! لکن با محتوا مشکل داریم. 🔅 یک سبک مشخص را به شخصه درون تمام داستانهای اینچنینی یافتهام و آن این است که شخصیت داستان آنقدر از دردها و رنجهای خود میگوید و یا دانای کل آنقدر رنجهای مختلف را پشت هم میچیند تا در پایان روایت رنجها و درست در اوج شکلگیری واکنش احساسی و هیجانی برای مخاطب، از او سوال فلسفی بپرسند که «آیا با وجود تمام اینها خدا وجود دارد؟». یعنی در زمانی که مخاطب به اوج احساس همدردی و دلسوزی برای مظلومانِ داستان میرسد، با عمیقترین کنکاش تاریخ بشر مواجه میشود و پیرو واکنشهای احساسی، ناچار است استدلال داستان را بپذیرد! این موضوع هم که «لیبرالیسم» مرهم تمام زخمهای بشر است از بدیهیاتی است که تحت عنوان «آزادی» در تمام این داستانها یافت میشود. مالامود به شدت تحت تاثیر اسپینوزاست و از بیان مکرر آن هم ابایی ندارد. 🔅 انسان مدرن موجود عجیبی است! همزمان هم اومانیست و آتئیست و خداناباور است و هم تمام درد و رنجش را به دوش خداوند میاندازد! همزمان هم منکر خداست و هم همچون اسپینوزا نیاز فطری خویش به معبود را در طبیعت جستجو میکند! انسان عجیبی است که هم میخواهد بدون خدا زندگی کند و هم نمیتواند! «دئیسم» حاصل همین تطور است. رمان «تعمیرکار» ریشهی نفرت جهان مدرن از «دین» را به خوبی در تحریفات کلیسا به تصویر میکشد و بر آن صحه میگذارد، منتها این را فراموش میکند که مواجههی غرب با افراط و دگماندیشی کلیسا، یک مواجههی افراطی و عصبانی بود. همانطور که کلیسا عقل را حذف کرد و از آن ضربه دید، غرب جدید هم معنویت را حذف کرد و از آن ضربه میبیند. 💥 نکته دیگر اینکه مالامود حتی از به کار بردن لفظ گوی (معادل حیوان در فرهنگ عبری) که عموما یهودیان برای غیر یهودیان استفاده میکنند ابایی ندارد و در نسخه اصلی کتاب به زبان انگلیسی نیز بارها به توجیه اقدامات اسرائیل در فلسطین پرداخته که در نسخه فارسی مشمول سانسور شده است. خواندن این کتاب را توصیه نمیکنم... 0 3 علی شهرستانی 1403/3/2 ماجرای نزاع ایوان ایوانویچ و ایوان نیکیفورویچ نیکلای واسیلیویچ گوگول 3.7 7 نیکلای اسرارآمیز، در این کتاب تلاش کرده تا نزاع یک آدم مذهبیِ افراطی و یک لامذهب افراطی بر سر یک موضوع مسخره و کوچک را به تصویر بکشد. شاید با خواندن این کتاب با خود بگویید مگر میشود دعوایی اینقدر مسخره؟! اما هدف گوگول همین است. دقیقا همینقدر مسخره جهانمان درگیر دعواها و نزاعهایی وحشتناک میشود. نکته جالب اینکه هیچکدام از اطرافیانِ دو طرف دعوا، نمیدانند مسئله چیست و صرفا میخواهند دوطرف را با هم آشتی دهند. گوگول صلحجویان عالم را نیز به سخره میگیرد و در پس پردهی شوخیهایش، سیاهیها و پوچیهای زیادی را به تصویر میکشد. چه آن ایوانِ مسیحیِ خیّر و باخدایی که بر سر شنیدن یک کلمهی ناچیز زمین و زمان را به هم زد و نشان داد "غرور" فندکِ زیر انبار کاه و توشههای اخلاقی است، و چه آن ایوانِ بددهن و چاق و شروری که نشان داد زبان سرخ، چهها که نمیکند. نکته جالبتر اینکه نام هردو کاراکتر داستان، ایوان است. کاراکتر سوم و میانجی هم نامش ایوان بود! گویی گوگول میخواهد به مخاطب بفهماند ایوان خود ما هستیم و در جایگاه هرکدام از این شخصیتها میتوانیم قرار بگیریم ... 0 30