يك پرتو آفتاب بود، كه لحظه اي از سينه ي ابري گذشته و دوباره زير ابري باردار پنهان شده و دنيا را سراسر در چشمم تاريك و غم انگيز كرده بود. خداي من، يك دقيقه ي تمام شادكامي! آيا اين نعمت براي سراسر زندگي يك انسان كافي نيست؟
.
اينها جملات اخر كتاب بود و من هنوز به اين فكر ميكنم كه واقعا يك دقيقه شادي كامل ميتونه براي يك عمر كافي باشه؟