یادداشت‌های الهه عباسیون (43)

تولستوی و مبل بنفش
          نینا سنکویچ وقتی خواهرش رو به‌خاطر سرطان از دست می‌ده، برای تسکین غمش به سراغ کتاب‌ها می‌ره. هر روز یک کتاب، برای پیدا کردن جواب‌هاش درباره مرگ و زندگی...
نینا سنکویچ برای شفا به سراغ کتاب‌ها رفت، اما چیزی فراتر از بهبودی نصیبش شد. "یگانه پاسخ به اندوه، زندگی کردن است."
این کتاب درباره یک سال کتابخوانی جادویی نیناست.
🌹
دو هفته قبل از تولد یازده سالگیم، مرگ به سراغ خانواده‌م اومد و برای اولین بار لمسش کردم. سن بدی بود، نه اونقدر بزرگ بودم که توی تسلی دادن‌ها اولویت دیگران باشم، و نه اونقدر کوچک بودم که چیزی از  شرایط درک نکنم. سه ماه بعد وارد مدرسه‌ای شدم که کتابخونه شگفت‌انگیزی داشت. اون کتابخونه و کتابدار دوست داشتنیش پناهگاه من شدن و از اون شرایط سخت نجات پیدا کردم. هنوز هم شیرینی کتابخونی اون روزها رو حس می‌کنم. 
شاید این کتاب برای تسلی دادن به کسی که عزیزی رو از دست داده مناسب نباشه (که هست البته) ولی قطعاً راهی که برای تسلی پیدا کردن نشون می‌ده، عالیه. من این رو تجربه و درک کردم.
        

15

ارتداد
          "...خدا در کمین می‌نشیند و گاه با یک عصیان شکل حادثه را عوض می‌کند." 
اصلِ برداشت من از رمان ارتداد در همین یک جمله‌ست. جایی که خدا تصمیم می‌گیرد تاریخ را عوض کند، بلا را نازل کند. به اصطلاح، خدا چک سفید امضا به ما نداده که همیشه، همه چیز بر وفق مراد پیش برود. چقدر صبوریم در برابر این تغییر، در برابر این "شوک"، وقتی کاخ آرمان‌ها و آرزوها ویران می‌شود؟ وقتی خدا امتحان می‌کند؟ طرح خدا این است که با آزمایش، جدا کند. وقتی می‌ترسیم، شک می‌کنیم و از "ولی" جا می‌مانیم، تاریخ هم منتظر ما نمی‌ماند و ما به تدریج درگیر عادت‌ها می‌شویم، فراموش می‌کنیم راه رسیدن به خورشید را. "اگر نمی‌ترسیدیم..." 
این رمان عاشقانه‌ی سیاسی موضوع متفاوتی داره، به نوعی خودِ موضوع هم شوک‌آوره؛ با شروعی پر از التهاب. برای من رمانی برای یک نفس خوندن نبود. بعضی فصل‌ها رو سه بار خوندم. رمانی با نثری بی‌نظیر که گویا برای دیگران هم مثل من یادآور نوشته‌های نادر ابراهیمی بود. (درباره‌ی موضوع هرچیز اضافه‌ای بگیم، لذت خوندنش رو از بین می‌بره.)
        

1