یادداشت الهه عباسیون

        "...خدا در کمین می‌نشیند و گاه با یک عصیان شکل حادثه را عوض می‌کند." 
اصلِ برداشت من از رمان ارتداد در همین یک جمله‌ست. جایی که خدا تصمیم می‌گیرد تاریخ را عوض کند، بلا را نازل کند. به اصطلاح، خدا چک سفید امضا به ما نداده که همیشه، همه چیز بر وفق مراد پیش برود. چقدر صبوریم در برابر این تغییر، در برابر این "شوک"، وقتی کاخ آرمان‌ها و آرزوها ویران می‌شود؟ وقتی خدا امتحان می‌کند؟ طرح خدا این است که با آزمایش، جدا کند. وقتی می‌ترسیم، شک می‌کنیم و از "ولی" جا می‌مانیم، تاریخ هم منتظر ما نمی‌ماند و ما به تدریج درگیر عادت‌ها می‌شویم، فراموش می‌کنیم راه رسیدن به خورشید را. "اگر نمی‌ترسیدیم..." 
این رمان عاشقانه‌ی سیاسی موضوع متفاوتی داره، به نوعی خودِ موضوع هم شوک‌آوره؛ با شروعی پر از التهاب. برای من رمانی برای یک نفس خوندن نبود. بعضی فصل‌ها رو سه بار خوندم. رمانی با نثری بی‌نظیر که گویا برای دیگران هم مثل من یادآور نوشته‌های نادر ابراهیمی بود. (درباره‌ی موضوع هرچیز اضافه‌ای بگیم، لذت خوندنش رو از بین می‌بره.)
      

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.