یادداشت‌های 𝓈𝒶𝓃𝒶 (18)

زندانی
        نمی‌تونم ایرادی ازش بگیرم. واقعا عالی بود ولی حس می‌کنم یکم زیاده‌گویی داشت. آخرهای کتاب چند صفحه می‌خوندم و فقط یک دقیقه باید کتاب و می‌بستم تا به درستی هضمش کنم. و آخرش اینجوری بودم که خدای من! یه پایان چقدر میتونه عالی باشه. چقدر تیم خوبهه. به نظرم خیلی راحت بروک و بخشیدش. و چقدر حرص می‌خورم از سادگی بروک چطور شین و تیم از هم تشخیص نداد؟ نباید حتی لحظه‌ای شک می‌کرد. و اون لحظه که چلسی و ترک کرد واقعا دلم می‌خواست بزنم تو صورتش. 
مطمئناً همیشه عاشق پایان‌بندی‌های فریدا خواهم بود. 
«آخه می‌دونید، من به خاطر مامانم هرکاری میکنم» 
و پدر عوضیمو می‌کشم. آفرین پسر. آفرین به تو و خالق تو. 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

24

مردگان تابستان
        «حاوی اسپویل» 
اولاش و خیلی از صفحه هاش حوصله سر بر بود و یکم از قلم نویسنده زده شدم. 
توضیحات اضافی و نامفهوم زیاد داشت.
 ولی آخرش یه چیز استثنایی بود. 
اینکه  برای درک احساسات دیگران، درک اینکه جای شخص دیگری باشی، و برای نشون دادن علاقه و اینکه اون ادم و تمام احساسات و ویژگی هاش رو حس کنی و از آن خودت کنی. اون هارو بکشی برای اینکه جزی از تو باشن و از جاری شدن خون سرخشون به وجد بیای و نور درخشان امید و میون تاریکی ببینی. 
از مایک مث چی بدم میاد. توی یکی از صفحه های کتاب انتیا رو خرد و خاکشیر کرد نمیدونم چرا انیتا باز برگشت پیشش. ولی حقشه که کشتش:))) 
کم کم داشتم شک میکردم نکنه نویسنده هم مثل شخصیتش روانیه؟:) 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

8

کوه میان ما
        بن همه کار بلده و همه چیز دانه«تا حدودی» و وسایلی را در شرایط بحرانی داره که غیر منطقیه مگر اینکه نویسنده بگه از کجا آنها را یافته مثل «تبر و طناب و کارت اعتباری». جملات قشنگی داره و قلم نویسنده خواناست. 
و اینکه پایانش قابل حدس بود. 
در قسمت های اول و میانی کتاب آنچان اوج و هیجانی نداشت فقد مشکل و مشکل گشایی و پیمودن راه بود. 
و کمی روند حوصله سر بری داشت. 
و اگر هیجانی تر میبود قطعا بیش از این منو تحت تاثیر میگذاشت. پایان داستان فقد مناسب گریستن بود. 
و حتما «کوه میان ما» رو به شما پیشنهاد میکنم


      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

13