یادداشتهای علیرضا نژادصالحی (7) علیرضا نژادصالحی 1403/9/10 پیش از آنکه بخوابم استیون جی. واتسون 3.9 11 نظرات را خواندم. بیشتر خوانندگان کتاب را دوست داشتند و کمتر کسی ایرادات طرح داستان را دیده بود. چند جا داستان از منطق خارج میشود. پایانبندی و صفحات آخر غافلگیر کننده است؛ درست. اما همین غافلگیری باعث میشود خیلی از موارد مربوط به نیمه اول داستان دچار ابهام شده و حتی مسخره به نظر برسند. در مجموع آنقدری که تعریف شنیده بودم دوستش نداشتم 0 4 علیرضا نژادصالحی 1402/10/5 انسان خداگونه: تاریخ مختصر آینده یوال نوح هاراری 3.8 13 انسان خداگونه، ادامهای بر انسان خردمند. . انسان خداگونه در سال ۲۰۱۶ منتشر شد و نویسنده در ادامهی کتاب انسان خردمند (که تاریخ گذشتهی بشر را مورد بررسی قرار میداد)، با نگاهی به آیندهی بشر «احتمالات» پیش رو را بررسی کرد. از عبارت «احتمالات» استفاده کردم، چون نویسنده معتقد است که همه سناریوهایی را که در این کتاب بررسی میکند، باید به عنوان امکان و احتمال در نظر گرفت، نه پیشگویی. هراری مخاطب را با بمب اتمی حاوی اطلاعات بمباران میکند و در این بین راه را برای خودش کاملاً باز میگذارد. مثلاً میگوید «وقتی فناوری ما را قادر سازد فکر و ذهن انسان را از نو طراحی کنیم، انسان خردمند ناپدید خواهد شد و تاریخ بشر به پایان خواهد رسید.» هماکنون انسانهای زیادی هستند که برای نجات بشر از آسیبهای پیشرفت بیرویه تکنولوژی میکوشند. پس نویسنده میتواند بگوید من گفتم وقتی که اوضاع فلان و بهمان شود، اما نگفتم حتماً فلان و بهمان خواهد شد! این یکی از زیرکیهای هراری تاریخدان در نگارش این کتاب است که برای من واقعاً قابل تحسین بود. . اما حرف حسابِ این کتاب چیست؟ هراری دنبال پاسخی برای این ۳ پرسش میگردد: ۱- آیا به راستی موجودات زنده الگوریتماند و آیا زندگی فقط پردازش اطلاعات است؟ ۲- کدام یک ارزشمندتر است؟ هوش یا شعور/ آگاهی؟ ۳- زمانیکه الگوریتمهای فاقد شعور/آگاهی اما بسیار هوشمند ما را بهتر از خودمان بشناسند، چه بر سر جامعه و سیاست و زندگی روزمره میآید؟ . هراری بررسی میکند که بشریت چگونه در آستانه یک انقلاب و یک دوره جدید است. دورهای که در آن انسانها مانند خدایان خواهند شد. قدرت کنترل تکامل خود را در دست گرفته و حتی اشکال جدیدی از زندگی ارائه خواهند کرد. او چالشها و فرصتهایی که هوش مصنوعی، بیوتکنولوژی و نانوتکنولوژی به وجود آورده (و خواهند آورد) را بررسی و به مو شکافی اثرات آنها بر زندگی فرد و جامعه میپردازد. او از نظر فلسفی هم به موضوع میپردازد و معنای انسان بودن را هم مورد بررسی قرار میدهد. او معتقد است باید مفاهیم سنتی آزادی و برابری، با توجه به پیشرفتهای تکنولوژی، بازنگری شود و احتمال میدهد این پیشرفت به ظهور ادیان و ایدئولوژیهای جدیدی منجر شوند. به همین منظور او در جایی از کتاب میگوید: «از خود بپرسید: تاثیرگذارترین کشف یا آفرینش یا نوآوریِ قرن بیستم چه بود؟ سوال سختیست، چون به راحتی نمیتوان در میان فهرستی بلند بالا دست به انتخاب زد. فهرستی شامل کشفیات علمی مانند آنتیبیوتیک، نوآوریهای مربوط به حوزه فناوری مانند ابداع کامپیوتر و آفرینشهای ایدئولوژیک مانند فمینیسم. حالا از خود بپرسید: تاثیرگذارترین کشف یا آفرینش یا نوآوریِ ادیان قدیمی مانند اسلام و مسیحیت در قرن بیستم چه بود؟ این هم سوال بسیار سختی است، زیرا گزینهها اندکاند. کشیشها و خاخامها و مفتیها در قرن بیستم چه چیزی کشف کردند که بتوان در کنار آنتیبیوتیک و کامپیوتر و فمینیسم از آن یاد کرد؟ بعد از اینکه در این دو سوال خوب تامل کردید، ببینید به نظر شما تغییرات بزرگ قرن بیست و یکم از کجا سر بر میآورند: از دولت اسلامیِ عراق و شام، یا گوگل؟ درست است که داعش میداند چطور ویدئوهایش را در یوتیوب به اشتراک بگذارد، اما جز صنعت شکنجه چند کسب و کار جدید دیگر اخیراً در سوریه یا عراق به راه افتاده است؟» در سراسر کتاب، هراری علاوه بر نمایان کردن رویکرد ضد دینی خود، خوانندگان را به چالش میکشد تا مفروضات خود را در مورد ماهیت بشریت زیر سوال ببرند و پیامدهای فناوریهای نوظهور را برای آینده فردی و جمعی در نظر بگیرند. او همچنین زمینهای تاریخی برای این تحولات فراهم میکند و سیر تکامل جامعه بشری را از ابتداییترین منشأ آن تا امروز دنبال میکند. در مجموع کتاب انسان خداگونه کتابی قابل تامل و تفکر است که چشماندازی منحصر به فرد از آینده بشریت ارائه میدهد. چه به علم، چه به فلسفه یا آینده بشر علاقهمند باشید، این کتاب مطمئناً افکار شما را تحریک کرده و فرضیات شما را در مورد معنای انسان بودن به چالش میکشد. 0 20 علیرضا نژادصالحی 1402/6/31 دختر خوب ماری کوبیکا 3.8 8 تصمیم داشتم دربارهی تمام کتابهایی که دوستشان دارم، در حد چند جمله هم که شده (بدون توجه به استانداردهای یادداشت نویسی!)، یک یادداشت در برنامهی بهخوان بنویسم. خواندنِ "دختر خوب"ِ ماری کوبیکا را که تمام کردم حس عجیبی داشتم؛ دوستش داشتم، اما رمانِ بقول معروف تاپ لولی نبود که بخواهم به کسی معرفیاش کنم و ایرادات بدی داشت! داستانِ دختر خوب دربارهی "میا دنت" است؛ دختر قاضیِ معروف، جیمز دنت، که ناپدید شده است. کاراگاهی به نام گیب مامور رسیدگی به پرونده است. هرچقدر گیب و اِوا (مادرِ میا) به آب و آتش میزنند، قاضی بیخیال است! او معتقد است میا یک گوشهای مشغول بیبند و باریست. اما اینطور نیست. میا دختر خوبیست! او ربوده شده است. مشخص است که با چه رمانی سر و کار داریم؛ یک تریلر پلیسی- جنایی مثل خیلی دیگر از همنوعانش. اما ایرادات آن کجاست؟ زیادی کش میآید. آنقدری که توی بعضی از صفحات فکر میکنی نکند نویسنده قلمش را داده دست یکی از کارگردانان سریالهای تلویزیون خودمان و گفته: "بهش آب ببند تا من از دست به آب برگردم!" حقیقتاً میشد زودتر جمعش کرد. مورد بعدی. داستان سه راوی دارد: گیب کالین (رباینده) اِوا و راویها در دو بازهی زمانیِ "قبل" و "بعد" داستان را روایت میکنند. (منظور قبل و بعد از ناپدید شدن میاست) در صفحات پایانی یک راوی جدید به داستان اضافه میشود؛ میا! و کتاب با صحبتهای میا به پایان میرسد. صحبتهایی که هم نقطهی اوج داستان است، هم نقطهی قوت، هم پایانبندی را متفاوت میکند و هم... متاسفانه برای خوانندهی تیزبین یک ضدحال بزرگ دارد. آن هم این که منطق رفتاری شخصیت میا را زیر سوال میبرد. دوست ندارم و نمیخواهم داستان را برای شمایی که نخواندید افشا (یا به قول باکلاسترها، اسپویل) کنم، اما بعد از شنیدن ماجرا از زبان میا، احتمالاً از او میپرسید: چرا؟ و این چرا حسابی ضدحال میزند! خب، اول حرفهایت گفتی دوستش دارم و بعد این همه نطق کردی که بگویی آخرش ضد حال میزند؟ اگر ضد حال میزند چرا دوستش داری؟ راستش توضیح قانع کنندهای ندارم! چون دوست داشتنی بود... همین! 1 16 علیرضا نژادصالحی 1402/4/7 فداکاری مظنون X کیگو هیگاشینو 4.0 32 من برای کتابهایی که تحسینشان میکنم این اصطلاح را به کار میبرم: "کاش میشد ذهن نویسندهاش را بوسید!" و کاش میشد ذهن هیگاشینوی کبیر را بابت خلق این اثر ببوسم! شاید در اوایل کتاب با خودتان بگویید با داستانی معمولی از ژانر جنایی طرف هستید... که البته حق هم دارید! داستانِ یک قتل، آن هم با روایتی سر راست و بدون بازی زمانی یا روایت آشفته. همه چیز خیلی واضح بنظر میرسد؛ قاتلی که میشناسیم، کاراگاهی که در تلاش برای یافتن قاتل است و خوانندهای که شاهد تلاشهای دو طرف است. در این بین هم نویسنده مخاطب را از قاتل به پلیس و از پلیس به قاتل حواله میکند. همین! بله... همه چیز ساده است؛ البته نه وقتی پای قلم و ذهن قدرتمند کیگو هیگاشینو در میان باشد. خیلی زود متوجه میشوید که نکتهی اصلی این رمان شخصیت مرموز، باهوش و نفوذ ناپذیر ایشیگامیست. نابغهی ریاضیای که بخاطر علاقهای که به همسایهاش دارد، به او در پنهان کردن جسد همسر سابقش کمک میکند. در طرف دیگر داستان و در مقابلِ ایشیگامی، کوساناگی را داریم. کاراگاهی زیرک به همراه دوست فیزیکدانش یوکاوا، معروف به کاراگاه گالیله (که از قضا او هم نابغه است). نکتهی جالبتر این که یوکاوا خود دوستِ دوران دانشگاه ایشیگامیست که سالها از یکدیگر بیخبر بودهاند! در توصیف پرداخت خوبِ شخصیت ایشیگامی همین بس که هیگاشینو توانسته یک نابغهی ریاضی خلق کند که یک بیزارِ از ریاضی (منه خواننده) را به تحسین وا دارد. در نیمهی دوم رمان علاوه بر پیچیدگیهای خاص قلم هیگاشینو، روابط انسانی و شخصیت خودِ ایشیگامی به زیبایی واکاوی میشود و نویسنده روانشناسی شخصیت بسیار قابل قبولی را ارائه میدهد. نکتهای که این رمان را برای من در زمرهی یکی از بهترین رمان های جنایی که خواندهام قرار داد، جدای از داستانِ خوب، پرداخت عالی و قلمی دلنشین، پایانبندی با شکوه نویسنده بود. جایی که خیلی راحت تمام رشتههای خود در طول کتاب را پنبه کرد و یک حقیقت ترسناک (یا شاید باور شخصی نویسنده) را به خورد مخاطب داد؛ این که شما میتوانید تا هر زمان و با هر دقتی که خواستید دو دوتا چهارتا کنید و منطقی پیش بروید، اما این احساسات و عواطف انسانی هستند که در چشم بر هم زدنی تمام معادلات شما را بهم میریزند! برای حسن ختام یادداشتم دربارهی کتابِ فداکاری مظنون X به این جملهی فوقالعاده از متن کتاب بسنده میکنم: "گاهی برای این که نجاتدهنده کسی بودی تنها کاری که باید میکردی این بود که وجود داشته باشی." تکرار میکنم: ماچ به ذهن شما آقای هیگاشینو! 0 25 علیرضا نژادصالحی 1402/3/24 بدخواهی کیگو هیگاشینو 4.0 4 داستان این کتاب چیست؟ کونیهیکو هیداکا که نویسندهای پرفروش است، تصمیم دارد به همراه همسرش به ونکوور کانادا مهاجرت کند، اما به طرز فجیعی شبانه در خانهاش به قتل میرسد. او در حال تکمیل فصل آخر جدیدترین رمانش بوده که دوستش اسامو نونوگوچی و ری (همسر مقتول) جسدش را در اتاق کارش پیدا میکنند. شاید فکر کنید مثل اکثر رمانهای این ژانر تا صفحات پایانی قرار است دنبال قاتل بگردید و مدام بین مظنونین دو به شک شوید و از رو دست خوردنهای متوالی از نویسنده کیفور شوید. اما اینطور نیست. نقطهی قوت رمان کیگو هیگاشینوی ۵۱ ساله دقیقا همینجاست. قاتل خیلی زود پیدا میشود! گره داستان انگیزهی قتل است که تا یک چهارم پایانی کتاب آشکار نخواهد شد. رمان در خلق شخصیتها و روانشناسی آنها به شدت قابل تحسین است. رمان دو راوی دارد: یکی نونوگوچی (که خود نویسنده است) و دیگری کاراگاه کاگا (که از همکلاسیهای سابق مقتول است). داستان با یادداشتهای این دو شخصیت دربارهی قتل پیش میرود. این کتاب فراتر از یک رمان جناییست و تمام جنبههای روانی، عاطفی و رفتاری قاتل را مورد بررسی قرار میدهد. یادداشتهای مثل تکههای پازل پراکنده هستند و اگر خواننده هم مثل یک کاراگاه آنها را بخواند لذت زیادی را تجربه خواهد کرد. خواندن این کتاب را به شدت برای طرفداران این ژانر توصیه میکنم. بیدلیل نیست که این کتاب فینالیست جایزه ادگار بوده است! 0 14 علیرضا نژادصالحی 1402/3/19 جنایات نامحسوس گی یرمو مارتینیس 3.8 2 در نویسندگی (اعم از داستان نویسی یا فیلمنامه نویسی) قانونی داریم تحت عنوان "شانس قهرمان". اگر نویسنده شخصیت خود را که گرفتار مشکل یا معمایی شده است، به شکلی از مهلکه نجات دهد که مخاطب با خواندن یا دیدن آن به خود بگوید "عجب شانسی آورد" در واقع خالق اثر از امتیاز شانس قهرمان استفاده کرده است. استفاده از قابلیت "شانس قهرمان" به حدی ظرافت میطلبد که کوچکترین لغزشی در آن، خالق اثر را از "عجب شانسی آورد" در دام " چقدر مسخره بود" خواهد انداخت! این دام زمانی پهن میشود که در یک اثر چندین بار (و یا با وضوح زیاد) از این ابزار استفاده شود. در واقع این گرا را به مخاطب میدهد که منِ خالق توانایی حل مشکل را جز با شانس نداشتم. در جنایات نامحسوس شانس قهرمانی داریم که شاید یک سطح پایینتر از لوک خوش شانس باشد! شاید هم دلیل انتقاد من تنفرم از ریاضیات، و شبیه بودن این کتاب در بعضی از صفحات به کلاس درس ریاضی پیشرفته، باشد. در هر صورت باب میلم نبود. 0 10 علیرضا نژادصالحی 1402/3/5 تابوت های دست ساز: گزارش واقعی از یک جنایت آمریکایی ترومن کاپوتی 3.4 9 نقطهی ضعف و نقطهی قوت این کتاب به نظر من یک چیز بود؛ واقعی بودن! 0 18