یادداشت علیرضا نژادصالحی
1404/1/13
چالش ۱۳ روزهی عید را، با خواندنِ کتابِ «شهری با میلههای آهنی» به پایان رساندم. مارک پئیر در این کتاب شهری خیالی به نام «ژئولینبورگ» را به تصویر میکشد که دور تا دور آن را حصار آهنی کشیدهاند و مردمان شهر در فضایی خفقانآور و استبدادی زندگی میکنند. شهروندان ژئولینبورگ تحت حکومت فرمانروایی سفاک، که در کاخ خود از دیدهها پنهان است، ایام را سپری میکنند. هیچکس اجازهی خروج از شهر را ندارد و آسمان شهر همیشه ابریست. شخصیت اصلی داستان، که والپره نام دارد، به همراه دوستان خود در موسسهی آقای بک که همانند شهر فضایی محدود و سرکوبگر دارد، مشغول کارند. یکی از دوستان والپره به نام لوانتن که جوانی ۲۵ سالهاست چنین اعتقاد دارد که اگر تنها ۴.۵ سال دیگر هم با این شرایط کنار بیاید دیگر برای هر عملی دیر خواهد بود و همانند دیگران به ستم عادت خواهد کرد. او معتقد است: «به ضرب گلوله از پا درآمدن صد بار بهتر از دست روی دست گذاشتن و آرام نشستن است». و این شروع ماجراست. شروع ماجرایی آشنا با پایانی قابل انتظار و درست. خواندنِ این کتاب لذتبخش خواهد بود؛ بخصوص اگر خواننده در شهری (کشوری) با میلههای آهنی زندگی کند!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.