یادداشتهای atiye (26)
1404/4/7
ساعت ۱:۲۵ صبح ۱۲ آذر ۱۴۰۰ تموم شد و با تموم شدن این جلد مجموعه ی ۸ جلدی آنه شرلی هم به پایان رسید این جلد رو خیلی دوست داشتم با حوصله بخونم تا زود تموم نشه اما از طرف دیگه داستان خیلی گیرایی داشت و باعث میشد فقط تند تند ورق بزنم تا ببینم سرنوشت بچه های اینگل ساید چی میشه با هیچ کدوم از جلد ها گریه نکردم اما این آخری خیلی اشکم رو در آورد وقت رفتن جم و والتر و بعد هم خبر کشته شدن والتر این جلد نسبت به دو جلد قبلش از آنه بیشتر نوشته شده بود اما باز هم نقش اول داستان آنه نبود و کلا از دو جلد قبل بهتر بود و نسبت به کل جلد ها داستان تازه ای رو تعریف میکرد چون که بالاخره کلیت آنشرلی رو میدونستم که چه اتفاقی برای آنه و گیلبرت می افتد اما هیچ پیش زمینه ای از بچه های آنه نداشتم و برای همین خیلی مشتاق خواندن این جلد بودم کتاب خیلی احساسات متفاوتی رو پوشش میداد و درهمین حال شاهد بزرگ شدن ریلا و بقیه ی بچه های اینگل ساید بودیم انقدر بزرگ شدند که جم و والتر و شرلی به جنگ رفتند و همون آنه ی مو قرمز که اشتباهی به گرین گیبلز فرستاده شده بود انقدر بزرگ شده بود که هربار یکی از پسر هاش رو بدرقه میکرد برای رفتن به میدان جنگ هرچند دوست داشتم باز هم از ساکنین اونلی بخونم دایانا ، ماریلا ، دو قلوهای گرین گیبلز ، خانم ریچل ، جوزی پای ، و حتی پریسیلا و ریبکا دیو و......... نزدیک شش ماه با این مجموعه زندگی کردم و الان واقعا دل کندن ازش سخته . نزدیک شش ماه هر شب با قصه های مونتگمری خوابیدم و حس و حال خوب گرفتم
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.