یادداشت‌های مینآ (44)

مینآ

مینآ

1403/6/2

          ساعت دو صبح بود و من خواب به چشمم نمی اومد پس به ناچار آخرین کتابی که توی طاقچه انتخاب کرده بودم رو شروع کردم تا چند صفحه ای ازش بخونم .
این اولین کتابی بود که موقع خوندنش هیچ چیز درموردش نشنیده بودم و  نمی دونستم و تا اواسط کتاب حتی به اسم کتاب و نویسنده اون هم هیچ توجهی نکرده بودم  .
این کتاب و اولین بار وقتی دیدم که همینطور توی کتابای مختلف می گشتم و وقتی چشمم خورد به این کتاب که در کل ۱۲۰ صفحه ای بیشتر نداشت با خودم گفتم حالا بزار داشته باشمش ، یک روزی ته این لیست کتابام شاید خوندمش .
ساعت دو شروعش کردم و تا ساعت ۴ یک نفس خوندمش ، اون زمان کتاب برام دلهره آور بود ، توی اون تاریکی خوندن این کتاب خیلی برام بی نظیر بود اما حالا که روز شده دوباره که می خونم متوجه می شم که حس خوندن این کتاب تو ساعتای ۳ _۴ خیلی دلپذیر تر بود  .
هر دقیقه شوک و هر دقیقه تعجب ، نمی تونستم پیش بینیش کنم کتاب به شدت دیوانه وار جلو می رفت و من حتی نمی تونستم بخوابم در نهایت این کتاب تموم شد و خواب امروز رو کامل از من گرفت اما واقعا ارزشش رو داشت البته بعضی از قسمت هاش مورد پسند من اصلا نبود که حالا بماند .
در نهایت من دوستش داشتم به عنوان کتابی برای شروع ژانر جنایی 
        

11

مینآ

مینآ

1403/1/5

          بالاخره این کتاب هم تموم شد
کتابخانه نیمه شب جزو کتاب های معروفی بود که دوستام با ذوق و شوق خیلی خیلی زیادی ازش تعریف می کردن وقتی خلاصه ی کتاب رو خوندم با خودم گفتم این کتاب قراره عالی باشه اما ۵۰ _۶۰ صفحه اول نا امیدم کرد به طوری که این کتاب رو حدود ۱۰ ماه رها کردم .
حالا که کتاب تموم شده اگر بخوام نظر کاملی بنویسم و برای کسایی که قراره بخوننش یک کمک باشم باید این کتاب رو از دو لحاظ شرح بدم .
اول به عنوان یک رمان  :
حقیقتاً اگه به عنوان یک داستان بهش نگاه کنیم واقعا چنگی به دل نمی زد تعریف های بشدت طولانی و تاحدی خسته کننده ، تعداد شخصیت های بسیار زیاد در صورتی که به اکثر شخصیت ها خیلی کم پرداخته شده بود و در نهایت حوصله سر بر بودن و اینکه ، کتاب من رو جذب نمی کرد تا ادامه بدم .
اگه از نظر رمان بگیم با کمی بی انصافی یک ستاره یا نهایتاً دو ستاره .
اما اگه از نظر روانشناسی بگیم کتاب بی نظیری بود ، اینکه بعد از مدت ها درگیری با حسرت هام و باید ها و نباید ها و گرفتاری تو ای کاش ها این کتاب کمک خیلی بزرگی بود باعث شد حس خیلی بهتری داشته باشم شاید بشه گفت باعث شد پشیمونی به سراِغ من نیاد ( البته هر چیزی در جای خودش حتی گاهی اوقات پشیمونی هم می تونه به ما کمک کنه ) .
از این نظر بهش پنج ستاره می دم.

در آینده وقتی از کتاب های مورد علاقم و شخصیت های کتاب هام صحبت کنم احتمالا قرار نیست هیچ اسمی از نورا ببرم اما مطمئنم بعد ها توی زمانی که بیشتر از همه به از یاد بردن حسرت ها و ناامیدی هام نیاز دارم و حس می کنم دیگه هیچ راهی برای نجات وجود نداره نورا و اتفاقاتش توی قلب و ذهن من زنده خواهد شد. 

        

2

مینآ

مینآ

1402/11/29

مدت ها بود
          مدت ها بود که اسم این کتاب رو خیلی زیاد می شنیدم از شبکه های مجازی گرفته تا بیشتر دوستام واسه همین تصمیم گرفتم شروع کنم به خوندنش .
از نظرم این کتاب داستان قشنگی داشت و همینطور بشدت افسانه ای  بود واقعا این کتاب بهم چسبید و چقدر خوندنش لذت بخش بود انگار در حال ديدن یک سریال تاریخی _ فانتزی کره ای بودم .
 اول کتاب مینا برامون از افسانه و باور مردمش حرف می زنه که اونها هر سال برای از بین رفتن طوفان ها یک دختر رو به عنوان عروس خدای دریا ها قربانی و به درون دریا میندازن مینا دختر خیلی زیبایی نبود که به عنوان عروس قربانی بشه اما داستان از جایی شروع به حرکت می کنه که برادرش عاشق دختری میشه که قراره به عنوان قربانی به درون آب ها فرستاده بشه و مینا هرگز نمی تونه از برادرش بگذره پس باعث میشه اتفاقات غیر منتظره ای براش رقم بخوره. 
از نظرم این کتاب جزو اون دسته از کتاب هاییه که واقعا ارزش معروف بودن و اون میزان شهرت رو داشت در کل لحظات خوبی رو برام رقم زد .
        

2