یادداشت مینآ
1403/6/2
ساعت دو صبح بود و من خواب به چشمم نمی اومد پس به ناچار آخرین کتابی که توی طاقچه انتخاب کرده بودم رو شروع کردم تا چند صفحه ای ازش بخونم . این اولین کتابی بود که موقع خوندنش هیچ چیز درموردش نشنیده بودم و نمی دونستم و تا اواسط کتاب حتی به اسم کتاب و نویسنده اون هم هیچ توجهی نکرده بودم . این کتاب و اولین بار وقتی دیدم که همینطور توی کتابای مختلف می گشتم و وقتی چشمم خورد به این کتاب که در کل ۱۲۰ صفحه ای بیشتر نداشت با خودم گفتم حالا بزار داشته باشمش ، یک روزی ته این لیست کتابام شاید خوندمش . ساعت دو شروعش کردم و تا ساعت ۴ یک نفس خوندمش ، اون زمان کتاب برام دلهره آور بود ، توی اون تاریکی خوندن این کتاب خیلی برام بی نظیر بود اما حالا که روز شده دوباره که می خونم متوجه می شم که حس خوندن این کتاب تو ساعتای ۳ _۴ خیلی دلپذیر تر بود . هر دقیقه شوک و هر دقیقه تعجب ، نمی تونستم پیش بینیش کنم کتاب به شدت دیوانه وار جلو می رفت و من حتی نمی تونستم بخوابم در نهایت این کتاب تموم شد و خواب امروز رو کامل از من گرفت اما واقعا ارزشش رو داشت البته بعضی از قسمت هاش مورد پسند من اصلا نبود که حالا بماند . در نهایت من دوستش داشتم به عنوان کتابی برای شروع ژانر جنایی
(0/1000)
ریحانه
1403/6/2
1