یادداشتهای مسیح ریحانی (243) مسیح ریحانی 1404/3/5 بدرودها خوآن کارلوس اونتی 3.8 2 📚 از متن کتاب: «تنها بود و وقتی تنهایی مایهی آزارمان باشد، میتوانیم به هر عمل رذیلانهای دست بزنیم تا حضور همراهانی را برای خود تضمین کنیم، گوش و چشمهایی که متوجه ما باشند.» پس از مدتها دوباره به سراغ اثری از ادبیات آمریکای لاتین رفتم و، مطابق معمول، شگفتزده شدم. «خوآن کارلوس اونتی»، نویسندهی برجستهی اهل اروگوئه، بیتردید در «بدرودها» دست به آفرینش اثری درخشان زده است. این رمان کوتاه با سبک روایی پیچیده و دروننگرانهاش، شخصیتهای چندلایه و فضای رازآلود، بهراحتی خواننده را درگیر میکند. چنانکه در مؤخرهی کتاب نیز بهدرستی آمده است: «[بدرودها] یکی از نثرهای بینظیر، بینقص، پُرمعنا و در عین حال پُراِبهامِ ادبیات اسپانیاییزبان است.» «بدرودها» روایت مردی میانسال و بیمار است که پیشتر بسکتبالیستی مشهور بوده و حالا برای درمان بیماریاش (که بنا بر مؤخرهی کتاب، احتمالا سل است) به منطقهای کوهستانی و دورافتاده به نام «سانتا ماریا» پناه آورده. راوی، صاحب مغازهای محلی است که با تکیه بر مشاهدات خود و نامههایی که دو زن برای آن مرد میفرستند (و او مسئول رساندنشان است)، تصویری پارهپاره و تدریجی از زندگی، روابط و گذشتهی این بسکتبالیست سابق به دست میدهد. 📚 از متن کتاب: «زیستن در اینجا چنان است که گویی زمان نمیگذرد، یا گویی میگذرد و نمیتواند بر من اثری بگذارد، یا گویی بر من اثر میگذارد، بیآنکه مرا تغییر دهد.» نویسنده در این اثر، با بهرهگیری از راویِ غیرقابلاعتمادی که خود نیز همچون ما تنها یک مشاهدهگر است، خواننده را به چالش میکشد تا حقیقت را از دل شایعات، حدس و گمانها، خاطرات و مشاهدات پراکنده بازسازی کند. در «بدرودها»، مهمترین حقیقت داستان تا واپسین صفحات پنهان میماند؛ و آنگاه که راوی (مغازهدار) به قضاوت اشتباه خود پی میبرد و «هُرمِ شرمساری» پوستش را میسوزاند، ما نیز بهعنوان خواننده، شرمی همسنگ را احساس میکنیم. «اونتی» با این روایت ما را دعوت میکند تا خود در جایگاه یکی از شخصیتها قرار گیریم ــ و چهبسا هدفش از این بازی، تنها آن باشد که نشانمان دهد تا کجا میتوانیم دچار پیشداوری، سوءتعبیر و کجفهمی شویم. تمهای اصلی رمان شامل مرگ، تنهایی، هویت، و ناتوانی انسان در درک کامل دیگری است. اونتی با ظرافتی کمنظیر، به مضامینی چون گذر زمان و شکنندگی روابط انسانی نیز میپردازد. شخصیتپردازی در این اثر، گرچه مینیمالیستی است، اما دقت و عمقی تأثیرگذار دارد. خواننده بهتدریج با لایههای پنهان شخصیتها آشنا میشود، بیآنکه هرگز تصویری کامل و قطعی از آنها در اختیار داشته باشد ــ و همین ابهام، به رازآلودگی فضای رمان دامن میزند. «بدرودها» رمان محبوب «اونتی» است؛ نویسندهای که بهجای کشف حقیقت، بر ناتمامیِ آن تأکید میکند. او از روشنکردن تاریکیهای داستان سر باز میزند، نه از سر اهمال، بلکه چون باور دارد حقیقت همیشه از دسترس گریزان است ــ درز کرده میان خاموشیها، سایهها، و سکوتهایی که هیچ روایتی تاب برملاکردنشان را ندارد. 📚 از متن کتاب: «هیچچیز نه میپاید و نه خود را تکرار میکند.» در پایان، «بدرودها» شاهکاری است که با حجم اندک خود، تأثیری ژرف و ماندگار بر جای میگذارد. «خوآن کارلوس اونتی» در این رمان، با مهارتی کمنظیر در روایت و فضاسازی، داستانی آفریده که در عین سادگیِ ظاهری، غمانگیز، مرموز و عمیقاً انسانی است. 0 9 مسیح ریحانی 1404/1/19 آن سوی آب فریده چیچک اوغلو 3.0 1 «آنسوی آب» نخستین کتابی بود که در سال ۰۴ خواندم. من میدانستم که ترکها و یونانیها اشتراکهای فرهنگی بسیاری دارند، اما هیچگاه نمیدانستم که آنها سالهای طولانی با هم زیستهاند تا اینکه در سال ۱۹۲۴ و در جریان مبادلهی تبعههای دو کشور یونان و ترکیه، یونانیان به ناچار خانه و کاشانه و دوستان و همسایگان خود را واگذاشتند و از ترکیه رفتند. 📚 از متن کتاب: «رابطهها در گذر زمان رنگ میبازند. شاید ما هم اگر اینقدر از یکدیگر دور نمیماندیم، حالا شاهد کمرنگ شدن رابطهمان میبودیم. اصلا نکند رابطهی ما پیشتر رنگ باخته و حواسمان نبوده؟» رمان روایتگر فراز و نشیبهای دو برههی متفاوت تاریخی (دههی ۲۰ میلادی که همزمان با جریان مبادلهی ۱۹۲۴ است و دههی ۸۰ میلادی که برای ترکیه سرشار از تنشهای سیاسی بود.) در بستر دریای اژه است؛ آنجا که قصهی «صدیقه خانم» و «عربمصطفی» و «وکیل یونانی» به عنوان قربانیان سیاستهای دههی ۲۰ و زوج جوان «نهال» و «اَرتان» مستأصل از خفقان سیاسی دههی ۸۰، به هم میپیوندد و نگاه همهشان به نوعی به «آنسوی آب» است. 📚 از متن کتاب: «شهامت اعتراف کردن ندارم... کدامش شهامت است: نترسیدن از پلیس یا توانایی به زبان آوردن افکار پنهانی؟» چیچکاوغلو به زیبایی در این نوولا زندگی آدمهایی را به تصویر میکشد که در کشاکش تاریخ و جغرافیا و هویت گرفتارند؛ همبستگیِ «نهال» و «ارتان» در میانهی طوفانهای زندگی و اندوهِ پنهان در قلب بزرگ انسانهایی چون «صدیقه خانم» و «عربمصطفی» چنان با ظرافت و زیبا بیان شدهاند که خواننده تصور میکند تکتک آنها را از نزدیک میشناسد. آنچه بر سر یونانیها در جریان مبادلهی ۱۹۲۴ آمده، بیتردید مرا به یاد «یوم النکبه» اندخت که منجر به بیرون راندن صدها هزار فلسطینی و آواره شدن دائمی اکثریت مردم فلسطینی شد. میدانستم که با گذشت بیش از ۷ دهه، بسیاری از فلسطینیها همچنان کلید خانههایشان را نزد خود نگه داشتهاند، حالا میدانم که یونانیهایی نیز هستند که دستگیرهی در خانهشان یا مشتی از خاک ترکیه را نزد خود به یادگار دارند. 2 5 مسیح ریحانی 1403/12/29 عاشقان فرانتس ک برهان سونمز 4.0 2 📚 از متن کتاب: «چه چیزی شهر را سریعتر عوض میکند، خراب شدن و از میان رفتن ساختمانها یا گموگور شدن دوستان؟» «برهان سونمز» در این کتاب، خواننده را به دل تاریخ پرتلاطم دههی ۱۹۶۰ میلادی میبرد؛ آنجا که دیوار برلین، اروپا را به دو پارهی شرق و غرب تقسیم کرده و جنشهای جوانان در خیابانهای پاریس، استانبول و برلین غربی طنینانداز شدهاند. این اثر که در ضمن عاشقانه بودنش میتوان آن را تعمقی در باب ادبیات، وفاداری و میراث دانست، حول محور شخصی به نام «فِردی کاپلان» میگردد که جوانی آرمانگرا و شیفتهی «کافکا»ست و در پی انتقام از «ماکس برود» دوست صمیمی اوست. «کاپلان» به همراه گروهی از جوانان رادیکال معتقدند که «برود» با سرپیچی از وصیت صریح «کافکا» مبنی بر سوزاندن دستنوشتههایش، به میراث این نویسنده خیانت کرده است. در این میان، عشق او به آمالیا، دختری که همراهش در این مسیر پرمخاطره گام برمیدارد، لایهای احساسی و سرشار از عواطف انسانی به روایت میافزاید. 📚 از متن کتاب: «نقاشی برای فراموش کردن شروع میشود، اما بعد با آرزوی به یاد آوردن است که نقاشی میکشند.» نویسنده با مهارت، این روایت معمایی/عاشقانه را با پرسشهایی فلسفی درباب ارزش آثار ادبی، هویت نویسنده و مسئولیت میراثداران او درهم میآمیزد. مثل آنجا که «فِردی کاپلان» در دادگاه خطاب به دادستان میگوید: «آقای بُرود با آثاری که به او سپرده شده بود بازی کرده؛ یعنی اول تصحیح کرده، بعد منتشرشان کرده. معلوم نیست این حق را از کجا آورده. منتشر کردن با تصحیح در اصل تحریف کردن است.» دادستان: «بر چه مبنایی این حرف را میزنید؟» فِردی کاپلان: «مثالی برایتان میزنم. کافکا رمانی نوشته با عنوان مرد گمشده. آقای بُرود عنوان این رمان را عوض کرده و با عنوان آمریکا منتشرش کرده. از کجا بفهمیم محتوای رمانی که حتی عنوانش عوض شده چقدر از آنِ کافکاست؟» این رمانِ جذاب، کوتاه و خواندنی ادای دینی است به فرانتس کافکا و جهانی که او به مدد کلماتش خلق کرد. 0 2 مسیح ریحانی 1403/12/27 چقدر خوب سیگار می کشیدم الخاندرو سامبرا 3.6 9 این اثر که در واپسین روزهای سال ۰۳ توسط «نشر خوب» و با ترجمهی خوب «نیکزاد نورپناه» روانهی بازار کتاب شد، متشکل از یک نوولا بهنام «بُنسای» و داستان کوتاهی به نام «چقدر خوب سیگار میکشیدم» از مجموعهی «My Documents» است. 📚 از متن کتاب - بُنسای: «بُنسای کپی هنرمندانهای از یک درخت است، البته در ابعاد مینیاتوری.» «الخاندرو سامبرا»، نویسندهی شیلیایی، با نثر مینیمال و موجز خود، جهانی را میآفریند که در آن عشق، حافظه و هویت با لحنی آرام اما همراه با طنزی خراشنده روایت میشود. هر دو اثر کوتاهاند، اما بدونشک تا مدتها در ذهن هر خوانندهای باقی میمانند. «بُنسای» شروعِ غریب و جسورانهای دارد.: «آخرش زن میمیرد و مرد تنها میماند.» گویی که نویسنده با گفتنِ پایان قصه در همان نخستین سطر، خواننده را برای تماشای مسیر فرامیخواند. «بُنسای» که ابتدا با روایتِ رابطهی «خولیو» و «امیلیا» و عاشقانههای آنها میانِ کتابها و رمانها آغاز میشود، در نهایت به داستانی در باب نوشتن، دروغ و خلق بدل میشود. 📚 از متن کتاب - بُنسای: «اولین دروغی که خولیو به امیلیا گفت این بود که مارسل پروست خوانده.» «چقدر خوب سیگار میکشیدم» به نظر میرسد که یک خاطرهنگاری باشد از نویسندهای که در نوعی فرایند درمانی نود روزه برای ترک سیگار شرکت کرده است. نویسندهای که فکر میکند بدون سیگار حتی نمیتواند بنویسد. آیا این قصهی خود سامبراست؟ بهقول مترجم اثر در مقدمهاش: «شاید باشد و شاید نباشد.» 📚 از متن کتاب - چقدر خوب سیگار میکشیدم: «میگرنها جالباند و جز این بهرهای از زیبایی نیز بردهاند (گونهای از زیبایی که درونِ ناگفتنی میتپد.) اما دانستن اینکه از مرضی جالب و زیبا رنج میکشی چه فایدهای دارد؟» «سامبرا» در این اثر از تجربهی ترک سیگار و بازگشت به آن، پلی میسازد به سوی خود. شاید نسخههای قدیمی خود. «چقدر خوب سیگار میکشیدم» روایتی است زیادهانسانی از عادتی که هم خندهدار است، هم دردناک. هم عادی است، هم هولناک. برای من این داستان بیش از آنکه دربارهی سیگار باشد، دربارهی مواجهه با خود بود - با آن نسخههایی که شاید دیگر نیستند، اما دودشان هنوز دور و برم پرسه میزنند. 📚 از متن کتاب - چقدر خوب سیگار میکشیدم: «من آدمی هستم که تصمیم خودم را گرفتهام؛ عوض خرید خانه ترجیح میدهم سیگار بکشم. من همانیام که یک خانهی کامل را دود کرده فرستاده هوا.» ترجمهی نیکزاد نورپناه روان و وفادار است، و مقدمهاش نیز بهخوبی لحن سامبرا را معرفی میکند. اگر به ادبیات مینیمالیستی، روایتهای موجز اما تأثیرگذار، و داستانهایی علاقهمندید که با کمترین کلمات بیشترین تأمل را برمیانگیزند، این کتاب انتخاب درستیست. 0 8 مسیح ریحانی 1403/12/25 پدر، به من بگو نژادپرستی یعنی چه المیرا دادور 3.6 1 کتاب در رابطه با تعریف نژادپرستی و ارائهی مصادیق آن مفید بود. مطالعهاش را برای نوجوانان، والدین آنها و هر کسی که با نوجوانان در ارتباط است؛ توصیه میکنم. 0 7 مسیح ریحانی 1403/12/25 بر دیوار کافه احمدرضا احمدی 4.0 1 بیست دستنوشته بر روی دیوار کافهای است... این کتاب، داستان این بیست نوشته و نویسندههای آنهاست! 0 2 مسیح ریحانی 1403/12/25 تفتان زرد یاشار کمال 4.0 1 این کتاب با عنوان «تفتان زرد» با ترجمهای از «عارف جمشیدی» توسط «نشر رایبد» در پاییز ۰۳ در ایران منتشر شده است. کتاب را یکنفس و بیوقفه خواندم و در سطر به سطرش به یاد شریفِ «سالهای ابری» و اشرفِ ادبیات ایران، عالیجناب «علیاشرف درویشیان» بودم. نوع روایت، حضور کودکان و خانوادههایی که در حاشیه زیست میکنند و غمها و رنجهایشان نادیده گرفته میشوند؛ همه و همه یادآور آثار بینظیر ایشان برایم بود. کتاب مجموعهای است متشکل از ۱۲ داستان کوتاه از «یاشار کمال» نویسندهی کُرد اهل ترکیه که از معروفترین نویسندگان ترکیه در جهان است. همچنین او نخستین نویسندهی ترکیهای بود که نامزد نوبل ادبیات شد. همانطور که در پشت جلد کتاب هم آمده است، «تفتان زرد» جزو اولین آثار «یاشار کمال» است و همهی دوازده داستان این کتاب در اقلیم فلات آناتولی و در میانهی قرن بیستم میگذرد. تسلط «یاشار کمال» بر روایتهای کوتاه و عمیق از همین نخستین آثارش هویداست. قصهها در روستاهای آناتولی و میان مردمان ساده و رنجدیده روایت میشود، جایی که طبیعت نامهربان، فقر و مناسبات اجتماعی سخت، زندگی را به چالشی روزمره تبدیل کرده است. با این حال، «یاشار کمال» با زبان شاعرانهاش در میانهی رنجها و اندوهها، لحظاتی از امید و انسانیت را نیز به تصویر میکشد. تلفیق واقعگرایی و نقد اجتماعی با چنین نثر شاعرانهای را شاید بتوان برجستهترین خصیصهی داستانهای کوتاه کتاب «تفتان زرد» دانست. به یکمعنا در عینحال که «یاشار کمال» در حال روایت زندگی دشوار مردمان کمبرخودار است، دست خواننده را میگیرد و با توصیفهای شاعرانهاش او را به دل مزارع و روستاهای آناتولی میبرد. داستانهای کوتاه کتاب پر از شخصیتهایی است که درگیر مبارزه با شرایط زندگیشان هستند: کشاورزانی که با زمین و طبیعت سرسخت میجنگند، خانوادههایی که در فقر دستوپا میزنند، یوسف که در حسرت یک شلوار سفید است و شخصیتهای بسیار دیگر که هر کدامشان هنرمندانه پرداخت شدهاند، بیآنکه در کلیشهها اسیر شوند. مطالعهی این اثر را به همه توصیه میکنم. این کتاب موجب میشود که درک عمیقتری نسبت به فرهنگ و زندگی مردمان عادی ترکیه به دست آورید. گرمای ناب روایتهای این کتاب تا مدتها در ذهن خواننده باقی میماند. 0 2 مسیح ریحانی 1403/12/25 ذهن مه زده جی برنلف 3.6 2 📚 از متن کتاب: «گاهی پیش میآید که خاطرات برای مدتی در دسترس نباشند، مثل کلمات، ولی محال است که کاملا از زندگی پاک شوند. اما خاطرات واقعا چه هستند؟» بدون شک «ذهن مهزده» از آن دسته کتابهایی است که تا مدتها پس از مطالعهاش خواننده را درگیر خود میکند. اثری شگفتانگیز دربارهی حافظه، خاطره، هویت و واقعیت که در مرز باریک بین آنها حرکت میکند. «ذهن مهزده» اثر ستایششدهی «جی. برنلف» نویسندهی هلندی است، داستانی با نثری ساده و ملموس که خواننده را به تفکر در باب زندگی و خاطراتش وامیدارد. به کاوش در مرزهای میان واقعیت و توهم. حس تعلیق و عدم اطمینان چنان در سرتاسر کتاب استادانه حفظ میشود که بارها احساس سرما و لرزی گذرا بر اندامم نشست، گویی در فضایی مهآلود که انباشته از خاطرات و تصوراتم است قدم میزنم و مطمئن نیستم که آیا اینها ادراکات و خاطرات من هستند؟! 📚 از متن کتاب: «[خاطرات] درست مثل خواباند؛ میتوانی بازگویشان کنی، ولی هیچکس نمیداند که واقعا وجود داشتهاند یا نه.» در جایی از کتاب میخوانیم که: «دور و برت را برانداز میکنی و خوب میدانی که تقریبا تمامی این اشیاء بیشتر از تو عمر خواهند کرد.» و مگر میشود با خواندن این جمله، در تفکری عمیق غرق نشوی؟ به این فکر نکنی که صندلی یا مبلی که روی آن آسودهخاطر نشستهای و این سطرها را میخوانی، احتمالا قرار است بیشتر از تو عمر کند؟! کتاب روایت زندگی مردِ پا به سن گذاشتهای به نام «مارتین کلین» است که کم کم «مه»، «ذهن»اش را فرا میگیرد. کتابی که متعلق به خودش است و آن را پیشتر خوانده و دوست داشته است را به یاد نمیآورد و صرفا تکههایی مبهم از آن را به یاد میآورد، گویی که در مصاحبهای تلویزیونی بخشهایی از آن را شنیده است... به محل کار «سابق» خود میرود و میخواهد جلسهای را با افرادی برگزار کند که بازنشست شدهاند... او حتی یادش رفته است که «فِرا» همسرش، بازنشسته شده و دیگر در کتابخانه کار نمیکند... 📚 از متن کتاب: «انگار افکارم دچار دریازدگی شدهاند. - زیر این زندگی، زندگی دیگری میلولد که در آن زمانها، مکانها و نامها درهم آمیختهاند و من به عنوان یک انسان موجودیتی ندارم.» اگر توانِ روانی مواجهه با پرسشهای عمیق فلسفی، اندیشیدن دربارهی معنای زندگی و مواجه شدن با ترسهایتان را دارید؛ این کتاب را <b>حتما</b> بخوانید. چرا که قطعا با نخواندنش چیزی از دست میدهید... 0 17 مسیح ریحانی 1403/12/23 خوابم چه می گوید ترزا اندرسون 2.0 1 متاسفانه نویسندهی کتاب به موهوماتی همچون «انرژیدرمانی» و «بختک» و ... اعتقاد دارد. دوستان ابدا به عنوان یک کتاب مرجع و علمی به این کتاب مراجعه نداشته باشند. 0 0 مسیح ریحانی 1403/12/23 جمهوری مشعشع آندرس باربا 3.3 3 📚 از متن کتاب: «موقعیتهای خارقالعاده آدم را وامیدارد با منطقی دیگرگونه بیندشید.» «جمهوری مشعشع» کتابی کمحجم و تأملبرانگیز از نویسندهی اسپانیایی است که میان خیال و واقعیت سرگردان میشود و ترسهای پنهانِ گونهی انسان را به چالش میکشد. کتاب با روایتِ مسئلهای مرموز که بیست سال پیش در شهر سانکریستوبال رخ داده است، آغاز میشود. راوی داستانْ یک کارمند ادارهی بهزیستی در زمان رخداد حوادث عجیب و غریب سانکریستوبال است؛ آنجایی که عدهای کودک ناشناس، گرسنه و بیخانمان که با زبانی نامفهوم با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند، در شهر پیدا میشوند و شروع به تکدیگری میکنند. آنها رفتهرفته در جامعه وحشت و وهم میآفرینند و نظم همیشگی حاکم بر شهر را مختل میکنند. 📚 از متن کتاب: «همواره از خلقوخوی بچگانهی بزرگسالها و خصال بزرگانهی بچهها نفرت داشتم.» نویسنده با مهارت تمام، فضایی پر از تعلیق و اضطراب خلق میکند. او خواننده را به تدریج در تاریکی فرو میبرد و او را با ترسهای ناخودآگاهش روبرو میکند. با همین شگرد است که نویسنده موفق میشود به بررسی مسائل عمیقی همچون ترسهای جمعی، فروپاشی نظم اجتماعی و ماهیت تاریک انسان بپردازد. بدون شک یکی از نقاط قوت این کتاب را میتوان بازنمایی ترس جمعی انسانها از بینظمی، ناشناختگی و از دست دادن کنترل بر جهان اطراف دانست. 📚 از متن کتاب: «در باورهای ساختگی ادیان، کودکان را شفیعان عفیف و مقدسی جا میزنند که گویی برخلاف بزرگسالان هنوز دامانشان به گناهِ نخستین آلوده نشده است.» همانطور که از نقلقول بالا استنباط میشود، کودکان در این رمان موجودات معصومِ همیشگی که انتظار و شاید باور داریم، نیستند و گاهی در طول داستان چنین به نظر میرسد که خودِ راوی، به عنوان شاهدِ تمامی حوادث اتفاق افتاده در شهر و به عنوان شخصی که مسئول تحقیق و چارهیابی برای این بحران بوده نیز از فهمِ خواستهها و انگیزههای این کودکان عاجز است و نویسنده به زیبایی این موضوع را با زبان اختراعی که کودکان به آن سخن میگویند، نشان داده است. 📚 از متن کتاب: «درهی حائل میان دنیای سرخوشها و فلکزدهها در روزهای عید از همیشه عمیقتر است.» 0 1 مسیح ریحانی 1403/12/23 فیل در تاریکی قاسم هاشمی نژاد 3.6 23 فیل در تاریکی را نخستین رمان ایرانی در ژانر پلیسی و نوآر باید به حساب آورد. کتاب در دههی ۵۰ خورشیدی نوشته شده و فضای اون سالها رو به خوبی نشون میده. اگر داستانهای پلیسی رو دوست دارید، بخونیدش. این کتاب در سالهای اخیر توسط نشر هرمس تجدید چاپ شده است. 0 1 مسیح ریحانی 1403/12/23 خاطرات یک ضد قهرمان کورنل فیلیپوویچ 3.4 7 📚 از متن کتاب: «داستان تکراری جنگهایی که بیش از حد طول میکشند؛ بهتر است بگویم جنگهایی که هزار دلیل داشتند برای تمام شدن و فقط به خاطر یک دلیل نامعلوم ادامه داده میشدند.» امسال من کتابهای زیادی دربارهی جنگ خواندهام، اما «چهار سرباز» و «خاطرات یک ضدقهرمان» واقعا با هر داستان جنگی که خواندهاید فرق داشتند. کتاب یک راوی بینام دارد، که تنها و تنها یک هدف دارد و نه بیشتر! او میخواهد از جنگ جهانی دوم جان سالم به در ببرد. همین! برای او مهم نیست که کشورش، لهستان به دست ارتش دشمن (آلمان) افتاده است. برای او مهم نیست که پیروز این جنگ که خواهد بود؟ کشورش مغلوب خواهد شد یا فاتح؟ او فقط میخواهد که زنده بماند! راویِ داستان به جای مقاومت در برابر کسانی که به کشورش یورش بردهاند، تصمیم میگیرد به هر قیمتی از دیدرس آنها دور بماند. او نه شجاع است و نه مبارز؛ او یک فرد عادی است که صرفا میخواهد زنده بماند، حتی اگر مجبور باشد در این میان به دیگران دروغ بگوید و به آنها خیانت کند. 📚 از متن کتاب: «آلمانیها من را لهستانی میدانستند و لهستانیها فکر میکردند آلمانیام، اما من هیچکدام اینها نبودم. به هیچ کدام هم آسیبی نرسانده بودم.» همین موضوع سبب میشود کتاب به اثری چالشبرانگیز تبدیل شود که در آن، مرز میان درست و غلط، اخلاق و بقا، و شجاعت و ترس دائماً زیر سؤال میرود. در حقیقت این کتاب، قصهای فقط دربارهی بقا در دوران جنگ نیست؛ بلکه دربارهی ترس، انفعال و بزدلی در برابر یک قدرت سرکوبگر است. 📚 از متن کتاب: «برای اولین بار فکر کردم جنایت فقط وقتی چهرهی واقعی به خود میگیرد که اینطور مقابل چشم آدمها قرار بگیرد و جنایتکار مادام که از دیگران نشنود جنایت کرده، وجدانش... آه، بگذارید اصلا حرف وجدان را نزنم!» 0 3 مسیح ریحانی 1403/12/23 بیست زخم کاری محمود حسینی زاد 2.7 18 کتاب واقعا فضای عجیب و غریبی داشت، خالی از قهرمان! پر از ضدقهرمان به نظر من... داستان ایرانی با این سبک و سیاق نخوانده بودم قبلا. 0 1 مسیح ریحانی 1403/12/23 زنگ ها برای که به صدا درمی آید ارنست همینگوی 3.7 22 جزو آثار کلاسیکی است که باید خوانده شود! من که خیلی دیر خواندمش... 0 4 مسیح ریحانی 1403/12/23 مغالطه های پرکاربرد: 44 ترفند کثیف برای برنده شدن در بحث ها لیندا الدر 3.3 14 کتاب کوتاه است و حاوی مطالب مختصر، مفید و کاربردی. 0 1 مسیح ریحانی 1403/12/23 درباره معنی زندگی ویل دورانت 3.6 61 این کتاب بیش از یکساله تو کتابخونهی من بود و همیشه مورد بیتوجهی من قرار میگرفت؛ حقیقتا پشیمونم از این بابت. کتاب رو بسیار مفید مخصوصا در این برهه (کرونا و قرنطینه و ...) میدونم. 0 0 مسیح ریحانی 1403/12/23 اعترافات یک قاتل: روایت شده در یک شب یوزف روت 3.7 12 قصهای بسیار پرکشش و جذاب با روایتی سینمایی... بسیار لذت بردم. توصیه میکنم. 0 1 مسیح ریحانی 1403/12/23 کلنل شابر اونوره دو بالزاک 3.1 5 📚 از متن کتاب: «تنها کنایهای که میتوان به فقر زد این است که عدالت و نوعدوستی را به انکارهایی غیرمنصفانه وامیدارد. آنگاه که شوربختان از دروغگویی جامعه اطمینان یابند، خود را با شور و شوقی بیش از همیشه در آغوش خداوند میاندازند.» «کلنل شابر» اثر نویسندهی شهیر فرانسوی «اونوره دو بالزاک» یکی از آثار کلاسیک ادبیات رئالیستی فرانسه است. این رُمان کوتاه و پرکشش، قصهای عمیق و پرمعنا دربارهی مسائلی همچون هویت و عدالت را روایت میکند. «بالزاک» در این اثر به زیبایی و استادانه اقدام به شخصیتپردازی و فضاسازی میکند و در قالب حکایت یک کلنل نظام قدیم، به انتقاد از جامعهی پساناپلئونی میپردازد. «کلنل شابر» (شخصیت اصلی کتاب) از سربازان رشید دوران ناپلئون است که در آوردگاههای بسیاری شرکت کرده و بارها زخمی شده است. او که گمان میرفته در آخرین نبردش کشته شده است، اینک از گور برخاسته و پس از سالها و با تحمل رنجهای فراوان خود را به پاریس رسانده تا هویت و زندگیاش را بازپسگیرد. اما از آنجاییکه به سبب علاقهی قلبی ناپلئون به «کلنل» بینوای ما، حتی پیشکار مخصوص پادشاه هم مرگ «کلنل شابر» را در آخرین نبردش تایید کرده است؛ دیگر هیچکس حرف او را نمیپذیرد و همه چنین گمان میبرند که او پیرمردی ژندهپوش و شیاد است که با سر هم کردن داستانهایی از «کلنل شابر» به دنبال کلاهبرداری از آنان است. باری، حتی همسر پیشین او نیز که گمان میبرده او مرده است، اکنون با مرد دیگری ازدواج کرده و صاحب فرزندانی است و با ثروتی که از همسر سابقش، کلنل بختبرگشتهی داستان ما، به او رسیده؛ مشغول گذران زندگی در عمارتی مجلل و در رفاه کامل است. در حالی که همسر سابقش در یک اصطبل و در شرایطی بسیار نامطلوب زندگی میکند. پس از تلاشها و شکستهای فراوان در نهایت «کلنل شابر» موفق میشود که توجه وکیلی را به موضوع پروندهی خود که همان بازپسگیری هویت و ثروت از دست رفتهاش است، جلب کند. هر چند که همسر سابق «کلنل شابر» نیز از موکلینِ وکیل مذکور است؛ اما وکیل میپذیرد که پیگیر پروندهی «کلنل شابر» باشد... 📚 از متن کتاب: «در جامعهی ما سه دسته یافت میشوند که اعضایشان نمیتوانند دنیا را به چیزی بگیرند-کشیشان و پزشکان و وکیلان. این هر سه جامهی سیاه به تن میکنند، شاید از این رو که سوگوار تمام فضیلتها و تمام خیالات باطل هستند.» این کتاب، بیش از آنکه یک داستان عاشقانه یا جنگی باشد، نقدی بر جامعهی فرانسهی پس از انقلاب و دورانی است که طبقهی اشراف با بهرهگیری از ضعفهای نظام قضایی، به خواستههای خود میرسند. بالزاک از زندگی «کلنل شابر» استفاده میکند تا بیعدالتی، طمع، و بیتفاوتی طبقهی حاکم نسبت به اقشار پایینتر جامعه را نشان دهد. با اینکه «کلنل شابر» کتاب کوتاهی است، اما آنچنان سرشار از جزئیات و توصیفهای دقیق و شخصیتپردازیهای منسجم است که خواننده را غرق در لذت میکند؛ گویی که او سفری کوتاه به فرانسهی پس از انقلاب داشته است. 0 2 مسیح ریحانی 1403/12/23 خون خورده مهدی یزدانی خرم 3.4 84 همیشه در مطالعهی داستانهای نویسندگان معاصر ایرانی نوعی شک و تردید به سراغم میآمد، «خون خورده» هم از این قائده مستثنا نبود. مدتها در کتابخوانهام داشتم ولی نمیرفتم سراغش. اما واقعا این اثر رو دوست داشتم و به نظرم اثر فوقالعادهای است. فضایی تاریک. غمآلود. قلبم از مطالعهی این اثر واقعا فشرده شد... 0 1 مسیح ریحانی 1403/12/23 لاشه لطیف آگوستینا باستریکا 4.1 83 📚 از متن کتاب: «مغزش هشدار میدهد کلماتی وجود دارند که روی جهان سرپوش میگذراند. کلماتی وجود دارند که مناسب و تمیزند. قانونیاند.» اگر بخواهم «لاشهی لطیف» را در دو کلمه توصیف کنم، بدونشک آن دو کلمه «منزجرکننده» و «زیبا» هستند! چیزی شبیه به سینمای «لانتیموس» یا «فونتریه». این اثر را نویسندهی آرژانتینی «آگوستینا باستریکا» نوشته است. رمان، روایتگر قصهای آخرالزمانی، دلهرهآور و تکاندهنده است و با به چالش کشیدن ارزشها و چالشهای اخلاقی انسان، خواننده را به تفکر دربارهی جامعه، مصرفگرایی و مرزهای اخلاقی دعوت میکند. حکما کتاب برای من در آن دستهای قرار میگیرد که همواره در ذهنم باقی میماند و گهگاه به موضوعاتی که در کتاب مطرح شده، فکر خواهم کرد. جهانی که «باستریکا» خلق میکند، پادآرمانشهری است نزدیک به واقعیت؛ بیماریای مرگبار مصرف گوشت حیوانات را غیرممکن کرده است. انسانهای متمدن و متشخص(!) در پاسخی هوشمندانه(!) به این بحران، اقدام به پرورش انسان برای مصرف کردهاند. در چنین دنیای وحشتآوری، «مارکوس» که شخصیت اصلی داستان است در یکی از مشاغل مربوط به این حوزهی جدید (اما طبیعی! مثل آنچه که در رابطه با حیوانات هماکنون اتفاق میافتد!!!) مشغول به کار است. او در کشتارگاه انسانها کار میکند. «مارکوس» که معتقد است: «آدم میتواند تقریبا به هر کاری عادت کند جز مرگ فرزند.» پس از مرگ فرزندش با احساسات متناقضی مواجه میشود و به یکمعنا میان انزجار از شغل خود و تلاش برای بقا گرفتار میشود. اما نقطهی اوج داستان آنجایی است که «مارکوس» یک «رأس خانگی» هدیه میگیرد و دوستش به او پیشنهاد میدهد که: «چند روز نگهش دار بعد برای خودمون کبابش میکنیم.» 📚 از متن کتاب: «به هر حال، از زمان آغاز جهان ما در حال خوردن همدیگه بودیم. اگه این کارهای نمادین مثل شکار نبود، تا خرخره همدیگه رو خورده بودیم.» «جاستین جردن» در یادداشتی که برای روزنامهی گاردین در رابطه با «لاشهی لطیف» نوشته است، به درستی پرده از بیکفایتی زبان در برابر شر برداشته است. در بخشی از این مقاله آمده است: «این رمان شاید روایتی از بیکفایتی زبان در برابر شر باشد، اما ضمنا چشماندازی غم انگیز از سکوتی ارائه میدهد که در انتظار انسان تنهامانده در جهان پس از انقراض گونههای دیگر است.» در دنیای «لاشهی لطیف» انسانها به سرعت به چنین نتیجهای رسیدهاند که: «در نهایت گوشت، گوشت است. مهم نیست از کجا میآید.» و در عینحال همین انسانها زمانی که صحبت از «بردهداری» در گذشته میشود یکصدا و وحشتزده «بردهداری» را عملی بسیار وحشیانه میشمارند! شاید خواندن جملات بالا، شما را به این فکر بیاندازد که آخر مگر میشود؟ چطور میشود در چنین پارادوکسی زندگی کرد؟ اما آیا من و شما و دیگران، هماکنون در چنین پارادوکسی زندگی نمیکنیم؟ آیا همین الآن ما چشممان را به روی واقعیت نبستهایم؟ همین الآن که من بعد از نگارش اینجملهها، اتاق کارم را ترک خواهم کرد و پای میز غذاخوری خواهم نشست که از گوشت حیوانات بیچارهای که طعمدار شده و پخته شدهاند، رنگین است... مسئله این است که آن ویروس کذایی که گاوها و مرغها و گوسفندها را از بین ببرد، هنوز از راه نرسیده است و من هم در پس ذهنم چنین فکر میکنم که اساسا گوسفندها و مرغها برای همین در جهان هستند که ما، این اشرف مخلوقات! بخوریمشان دیگر. 📚 از متن کتاب: «کلمات حفرهای خالیاند، حفرهای که هر صدا، هر ذره، هر نفسی را به درون خود میکشد.» لحن داستان سرد و مستقیم و گاهی حتی بیرحمانه است؛ در تناسبی بینقص با دنیای بیاحساس رمان. «باستریکا» عمدا با زبانی عریان و شفاف، سعی کرده است خوانندهاش را با واقعیت تلخ جهان خیالی رمان (و جهان حقیقی خود) مواجه سازد. «لاشهی لطیف» رمان آسانی نیست. خشونت و توصیفهای تکاندهندهاش ممکن است برای برخی آزاردهنده باشد، اما همین عناصر هستند که خواننده را با عمق سئوالات اخلاقی و فلسفی داستان روبرو میکند. به باور من، این رمان بیشتر از آنکه به دنبال سرگرم کردن باشد، قصد دارد که خوانندهش را به اندیشیدن در رابطه با حقایق ناخوشایند دربارهی انسان وادار کند. به آنچه که تاکنون گفته شد، یک پایان فوقالعاده و عالی را اضافه کنید و با چشمان باز سراغ کتاب بروید! 0 6