یادداشت مسیح ریحانی
1404/3/4
📚 از متن کتاب: «تنها بود و وقتی تنهایی مایهی آزارمان باشد، میتوانیم به هر عمل رذیلانهای دست بزنیم تا حضور همراهانی را برای خود تضمین کنیم، گوش و چشمهایی که متوجه ما باشند.» پس از مدتها دوباره به سراغ اثری از ادبیات آمریکای لاتین رفتم و، مطابق معمول، شگفتزده شدم. «خوآن کارلوس اونتی»، نویسندهی برجستهی اهل اروگوئه، بیتردید در «بدرودها» دست به آفرینش اثری درخشان زده است. این رمان کوتاه با سبک روایی پیچیده و دروننگرانهاش، شخصیتهای چندلایه و فضای رازآلود، بهراحتی خواننده را درگیر میکند. چنانکه در مؤخرهی کتاب نیز بهدرستی آمده است: «[بدرودها] یکی از نثرهای بینظیر، بینقص، پُرمعنا و در عین حال پُراِبهامِ ادبیات اسپانیاییزبان است.» «بدرودها» روایت مردی میانسال و بیمار است که پیشتر بسکتبالیستی مشهور بوده و حالا برای درمان بیماریاش (که بنا بر مؤخرهی کتاب، احتمالا سل است) به منطقهای کوهستانی و دورافتاده به نام «سانتا ماریا» پناه آورده. راوی، صاحب مغازهای محلی است که با تکیه بر مشاهدات خود و نامههایی که دو زن برای آن مرد میفرستند (و او مسئول رساندنشان است)، تصویری پارهپاره و تدریجی از زندگی، روابط و گذشتهی این بسکتبالیست سابق به دست میدهد. 📚 از متن کتاب: «زیستن در اینجا چنان است که گویی زمان نمیگذرد، یا گویی میگذرد و نمیتواند بر من اثری بگذارد، یا گویی بر من اثر میگذارد، بیآنکه مرا تغییر دهد.» نویسنده در این اثر، با بهرهگیری از راویِ غیرقابلاعتمادی که خود نیز همچون ما تنها یک مشاهدهگر است، خواننده را به چالش میکشد تا حقیقت را از دل شایعات، حدس و گمانها، خاطرات و مشاهدات پراکنده بازسازی کند. در «بدرودها»، مهمترین حقیقت داستان تا واپسین صفحات پنهان میماند؛ و آنگاه که راوی (مغازهدار) به قضاوت اشتباه خود پی میبرد و «هُرمِ شرمساری» پوستش را میسوزاند، ما نیز بهعنوان خواننده، شرمی همسنگ را احساس میکنیم. «اونتی» با این روایت ما را دعوت میکند تا خود در جایگاه یکی از شخصیتها قرار گیریم ــ و چهبسا هدفش از این بازی، تنها آن باشد که نشانمان دهد تا کجا میتوانیم دچار پیشداوری، سوءتعبیر و کجفهمی شویم. تمهای اصلی رمان شامل مرگ، تنهایی، هویت، و ناتوانی انسان در درک کامل دیگری است. اونتی با ظرافتی کمنظیر، به مضامینی چون گذر زمان و شکنندگی روابط انسانی نیز میپردازد. شخصیتپردازی در این اثر، گرچه مینیمالیستی است، اما دقت و عمقی تأثیرگذار دارد. خواننده بهتدریج با لایههای پنهان شخصیتها آشنا میشود، بیآنکه هرگز تصویری کامل و قطعی از آنها در اختیار داشته باشد ــ و همین ابهام، به رازآلودگی فضای رمان دامن میزند. «بدرودها» رمان محبوب «اونتی» است؛ نویسندهای که بهجای کشف حقیقت، بر ناتمامیِ آن تأکید میکند. او از روشنکردن تاریکیهای داستان سر باز میزند، نه از سر اهمال، بلکه چون باور دارد حقیقت همیشه از دسترس گریزان است ــ درز کرده میان خاموشیها، سایهها، و سکوتهایی که هیچ روایتی تاب برملاکردنشان را ندارد. 📚 از متن کتاب: «هیچچیز نه میپاید و نه خود را تکرار میکند.» در پایان، «بدرودها» شاهکاری است که با حجم اندک خود، تأثیری ژرف و ماندگار بر جای میگذارد. «خوآن کارلوس اونتی» در این رمان، با مهارتی کمنظیر در روایت و فضاسازی، داستانی آفریده که در عین سادگیِ ظاهری، غمانگیز، مرموز و عمیقاً انسانی است.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.