بریدههای کتاب آرزو ارجمند آرزو ارجمند 6 ساعت پیش داستانهای ناتمام بیژن نجدی 3.9 4 صفحۀ 63 تا آن روز نمیدانستم که ارزش هر مرگ به نوع مردن، بستگی دارد. 0 0 آرزو ارجمند 5 روز پیش آدم آدم است برتولت برشت 3.4 2 صفحۀ 32 همان باش که از آن بیم داری: آدم باش! 0 23 آرزو ارجمند 1404/7/6 - 18:44 آئورا کارلوس فوئنتس 3.6 60 صفحۀ 51 آنها میخواهند که ما تنها باشیم، آقای مونترو. چون به ما میگویند انزوا تنها راه رسیدن به قداست است. فراموش میکنند که وسوسه در انزوا قویتر است. 0 2 آرزو ارجمند 1404/7/3 - 11:29 عروسک خانه هنریک ایبسن 4.1 40 صفحۀ 141 هملر : من حاضر بودم شب و روز با روی باز برات کار کنم، نورا... غم و محرومیت را به خاطر تو تحمل کنم. ولی هیچ مردی شرفش رو فدای کسی که دوسش داره نمیکنه. نورا : هزارها زن این کارو کردن. 0 1 آرزو ارجمند 1404/7/2 - 15:16 دایره گچی قفقازی "نمایشنامه" برتولت برشت 4.1 8 صفحۀ 133 از شما گدا گشنهها که چیزی نمیگیرم. پس لابد باید از گشنگی میمردم؟ وقتی از قصاب گوشت میخرین میدونین که باید پول بدین اما پهلوی قاضی همونجوری میرین که به مجلس مردهخوری! 0 1 آرزو ارجمند 1404/6/29 - 20:52 اتوبوسی به نام هوس تنسی ویلیامز 3.8 19 صفحۀ 94 تو فقط برای تشییع جنازهها به خانه میآمدی و تشییع جنازهها ر مقایسه با مرگها زیباتر هستند. تشییع جنازهها در سکوت انجام میشوند ما مرگها همیشه اینطور نیستند. 0 1 آرزو ارجمند 1404/6/26 - 02:29 رود راوی ابوتراب خسروی 3.7 6 صفحۀ 42 و هنوز هم نمیدانم که این شلاقها بودند که بر شانههایم میپیچیدند یا دستهای گایتری. من به گایتری گفتم همانطور که دستهات در رقص تکثیر میشوند، شلاق هم در رقصش بر پوست شانههام تکثیر میشود. همانطور که تو هر جایی نمیرقصی، شلاق هم هرجایی نمیرقصد. 0 3 آرزو ارجمند 1404/6/25 - 04:25 شرم مکنا گودمن 3.2 17 صفحۀ 145 اصلاً انسان بودن یعنی چه؟ به ایسا گفتم کاش بیشتر فلسفه خوانده بودم. ایسا جواب داد که توی فلسفه هم مکافات همین است که در ادبیات. 0 6 آرزو ارجمند 1404/6/20 - 04:08 باغ وحش شیشه ای تنسی ویلیامز 3.8 31 صفحۀ 88 شما فقط یه نقص کوچیک جسمی دارین که مردم خیلی کم متوجه اون میشن، منتهی شما اونو هزار مرتبه تو مغز خودتون بزرگ کردین. 0 5 آرزو ارجمند 1404/6/19 - 13:29 دنیایی گریخته به من: مجموعه شعر علیرضا حسنی 2.0 1 صفحۀ 65 به چیزی که نیست خیره شو و ادامه بده به چیزی میرسی که هست و به تو خیره میشود 0 1 آرزو ارجمند 1404/6/18 - 19:31 سخت پوست ساناز اسدی 3.4 70 صفحۀ 52 پدرم مسافرها را دوست داشت. برایش فقط مسافر نبودند. با همهشان رفیق میشد. از همهشان قول میگرفت که هر بار برگشتند زنگ بزنند تا برود دنبالشان و خودش برایشان جا پیدا کند هرجا هم میخواستند بروند دربست میبردشان. میگفت «همینها به درد ما میخورن. یه ویلا میسازن، تا ۱۰۰ متر اونورترش آباد میشه. هر کدومشون بیان، ۱۰ نفر دیگه رو هم با خودشون میآرن.» 0 1 آرزو ارجمند 1404/6/17 - خیابان چرینگ کراس شماره ی 84 هلن هانف 3.3 23 صفحۀ 30 من عاشق جملههای تقدیمنامه روی صفحه اول کتاب هستم و همینطور یادداشتهای حاشیه، من حس دوستانه ورق زدن صفحاتی را که شخص دیگری قبلاً آن را ورق زده است دوست دارم خواندن عبارتهایی که شخص دیگری مدتها قبل خوانده، توجهم را به خود جلب میکند. 0 3 آرزو ارجمند 1404/6/12 - 21:31 رویای امریکایی و ماسه بازی ادوارد آلبی 2.5 1 صفحۀ 20 مادربزرگ: فقط مهم اینکه آدمها متاسف بشن، اینجاست که اونا خودشونو بزرگ حس میکنن و شخصیت از دست رفته شوند و دوباره بدست میارن، براشون هیچ فرقی نمیکنه که دیگران شخصیتشونو از دست میدن، هر کسی به شخصیت احتیاج داره، چه بخواد چه نخواد. اگه آدمها شخصیت خودشونو از دست بدن، تمدن از بین میره. 0 1 آرزو ارجمند 1404/6/12 - 21:30 داستان باغ وحش ادوارد آلبی 3.5 2 صفحۀ 16 پیتر: هرکی هرچی بخواد که نمیتونه بگیره. اینو که دیگه باید بدونی. قاعدهاش اینه: مردم میتونن بعضی چیزهائی را که میخوان داشته باشن ولی نه دیگه هر چیزی رو. 0 1 آرزو ارجمند 1404/6/11 - 19:12 دوست بازیافته فرد اولمن 4.1 70 صفحۀ 48 کوشش ما این بود که مشکلاتمان را خودمان حل کنیم. هرگز به فکرمان نمیرسید که از پدر و مادرمان نظر بخواهیم. اطمینان داشتیم که آنان متعلق به دنیای دیگری هستند، مسایل ما را نمیفهمند و ما را جدی نمیگیرند. تقریبا هیچگاه درباره آنان حرف نمیزدیم. به نظرمان میرسید که به اندازه کهکشانها از ما دورند، بیش از اندازه سالخورده و بیش از حد در چارچوب آداب و مقررات گوناگون گرفتارند. 0 1 آرزو ارجمند 1404/6/6 - 17:48 عکاسی، بالون سواری، عشق و اندوه جولیان بارنز 3.8 43 صفحۀ 61 هرچه ما را نمیکشد قویترمان میکند. بعد از این اتفاق، حالا مدتهاست که به نظرم این جملهی نغز کمی غلط انداز است. خیلی چیزها هست که ما را نمیکشد، اما برای ابد ضعیفمان میکند. 0 8 آرزو ارجمند 1404/6/2 - 13:00 چه کسی از ویرجینیا وولف می ترسد؟ ادوارد آلبی 3.4 4 صفحۀ 32 به نظر تو آدمها هیچی از تاریخ درس نمیگیرن؟ نه اینکه چیزی نباشه که یاد بگیرن، متوجه هستی، بلکه نمیخوان یاد بگیرن. 0 1 آرزو ارجمند 1404/5/31 - 18:31 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 131 صفحۀ 50 او هم مثل من میدانست چه بگوید ما هر دو قد آدمهای بزرگ بودیم ولی باز بچه بودیم. 0 3 آرزو ارجمند 1404/5/25 - 02:30 آدمهای زندگی قبلی فریبا وفی 3.3 5 صفحۀ 126 فکر و ذکرش پیش حفره وسط سینهاش بود. حفرهای که هیچ جوره پر نمیشد. میگفت نمیخواهد با آن حفره بمیرد. سر به سرش میگذاشتم و میگفتم با چیزهای دیگر پرش کن. میگفت معده که نیست با غذا پرش کنم؛ گوش که نیست با صدا پرش کنم؛ دهان که نیست با حرف پرش کنم؛ چاه که نیست با آب پرش کنم. دست میگذاشت روی قلبش: «این با این چیزها پر نمیشه.» میگفتم پس با چی پر میشود؟ میگفت با محبت، فقط با محبت. #زندگی_آدمهای_قبلی_فریبا_وفی @teanabat_arjmand ☕📚 0 2 آرزو ارجمند 1404/5/20 - 21:34 زندگی های خیلی خوب: مزایای جانبی شکست خوردن و اهمیت تخیل جی. کی. رولینگ 3.5 3 صفحۀ 38 شکست خوردن یعنی از دست دادن هر چیز غیراساسی؛ کوتاه شدن دست از هر چیزی که ضروری نیست. 0 2
بریدههای کتاب آرزو ارجمند آرزو ارجمند 6 ساعت پیش داستانهای ناتمام بیژن نجدی 3.9 4 صفحۀ 63 تا آن روز نمیدانستم که ارزش هر مرگ به نوع مردن، بستگی دارد. 0 0 آرزو ارجمند 5 روز پیش آدم آدم است برتولت برشت 3.4 2 صفحۀ 32 همان باش که از آن بیم داری: آدم باش! 0 23 آرزو ارجمند 1404/7/6 - 18:44 آئورا کارلوس فوئنتس 3.6 60 صفحۀ 51 آنها میخواهند که ما تنها باشیم، آقای مونترو. چون به ما میگویند انزوا تنها راه رسیدن به قداست است. فراموش میکنند که وسوسه در انزوا قویتر است. 0 2 آرزو ارجمند 1404/7/3 - 11:29 عروسک خانه هنریک ایبسن 4.1 40 صفحۀ 141 هملر : من حاضر بودم شب و روز با روی باز برات کار کنم، نورا... غم و محرومیت را به خاطر تو تحمل کنم. ولی هیچ مردی شرفش رو فدای کسی که دوسش داره نمیکنه. نورا : هزارها زن این کارو کردن. 0 1 آرزو ارجمند 1404/7/2 - 15:16 دایره گچی قفقازی "نمایشنامه" برتولت برشت 4.1 8 صفحۀ 133 از شما گدا گشنهها که چیزی نمیگیرم. پس لابد باید از گشنگی میمردم؟ وقتی از قصاب گوشت میخرین میدونین که باید پول بدین اما پهلوی قاضی همونجوری میرین که به مجلس مردهخوری! 0 1 آرزو ارجمند 1404/6/29 - 20:52 اتوبوسی به نام هوس تنسی ویلیامز 3.8 19 صفحۀ 94 تو فقط برای تشییع جنازهها به خانه میآمدی و تشییع جنازهها ر مقایسه با مرگها زیباتر هستند. تشییع جنازهها در سکوت انجام میشوند ما مرگها همیشه اینطور نیستند. 0 1 آرزو ارجمند 1404/6/26 - 02:29 رود راوی ابوتراب خسروی 3.7 6 صفحۀ 42 و هنوز هم نمیدانم که این شلاقها بودند که بر شانههایم میپیچیدند یا دستهای گایتری. من به گایتری گفتم همانطور که دستهات در رقص تکثیر میشوند، شلاق هم در رقصش بر پوست شانههام تکثیر میشود. همانطور که تو هر جایی نمیرقصی، شلاق هم هرجایی نمیرقصد. 0 3 آرزو ارجمند 1404/6/25 - 04:25 شرم مکنا گودمن 3.2 17 صفحۀ 145 اصلاً انسان بودن یعنی چه؟ به ایسا گفتم کاش بیشتر فلسفه خوانده بودم. ایسا جواب داد که توی فلسفه هم مکافات همین است که در ادبیات. 0 6 آرزو ارجمند 1404/6/20 - 04:08 باغ وحش شیشه ای تنسی ویلیامز 3.8 31 صفحۀ 88 شما فقط یه نقص کوچیک جسمی دارین که مردم خیلی کم متوجه اون میشن، منتهی شما اونو هزار مرتبه تو مغز خودتون بزرگ کردین. 0 5 آرزو ارجمند 1404/6/19 - 13:29 دنیایی گریخته به من: مجموعه شعر علیرضا حسنی 2.0 1 صفحۀ 65 به چیزی که نیست خیره شو و ادامه بده به چیزی میرسی که هست و به تو خیره میشود 0 1 آرزو ارجمند 1404/6/18 - 19:31 سخت پوست ساناز اسدی 3.4 70 صفحۀ 52 پدرم مسافرها را دوست داشت. برایش فقط مسافر نبودند. با همهشان رفیق میشد. از همهشان قول میگرفت که هر بار برگشتند زنگ بزنند تا برود دنبالشان و خودش برایشان جا پیدا کند هرجا هم میخواستند بروند دربست میبردشان. میگفت «همینها به درد ما میخورن. یه ویلا میسازن، تا ۱۰۰ متر اونورترش آباد میشه. هر کدومشون بیان، ۱۰ نفر دیگه رو هم با خودشون میآرن.» 0 1 آرزو ارجمند 1404/6/17 - خیابان چرینگ کراس شماره ی 84 هلن هانف 3.3 23 صفحۀ 30 من عاشق جملههای تقدیمنامه روی صفحه اول کتاب هستم و همینطور یادداشتهای حاشیه، من حس دوستانه ورق زدن صفحاتی را که شخص دیگری قبلاً آن را ورق زده است دوست دارم خواندن عبارتهایی که شخص دیگری مدتها قبل خوانده، توجهم را به خود جلب میکند. 0 3 آرزو ارجمند 1404/6/12 - 21:31 رویای امریکایی و ماسه بازی ادوارد آلبی 2.5 1 صفحۀ 20 مادربزرگ: فقط مهم اینکه آدمها متاسف بشن، اینجاست که اونا خودشونو بزرگ حس میکنن و شخصیت از دست رفته شوند و دوباره بدست میارن، براشون هیچ فرقی نمیکنه که دیگران شخصیتشونو از دست میدن، هر کسی به شخصیت احتیاج داره، چه بخواد چه نخواد. اگه آدمها شخصیت خودشونو از دست بدن، تمدن از بین میره. 0 1 آرزو ارجمند 1404/6/12 - 21:30 داستان باغ وحش ادوارد آلبی 3.5 2 صفحۀ 16 پیتر: هرکی هرچی بخواد که نمیتونه بگیره. اینو که دیگه باید بدونی. قاعدهاش اینه: مردم میتونن بعضی چیزهائی را که میخوان داشته باشن ولی نه دیگه هر چیزی رو. 0 1 آرزو ارجمند 1404/6/11 - 19:12 دوست بازیافته فرد اولمن 4.1 70 صفحۀ 48 کوشش ما این بود که مشکلاتمان را خودمان حل کنیم. هرگز به فکرمان نمیرسید که از پدر و مادرمان نظر بخواهیم. اطمینان داشتیم که آنان متعلق به دنیای دیگری هستند، مسایل ما را نمیفهمند و ما را جدی نمیگیرند. تقریبا هیچگاه درباره آنان حرف نمیزدیم. به نظرمان میرسید که به اندازه کهکشانها از ما دورند، بیش از اندازه سالخورده و بیش از حد در چارچوب آداب و مقررات گوناگون گرفتارند. 0 1 آرزو ارجمند 1404/6/6 - 17:48 عکاسی، بالون سواری، عشق و اندوه جولیان بارنز 3.8 43 صفحۀ 61 هرچه ما را نمیکشد قویترمان میکند. بعد از این اتفاق، حالا مدتهاست که به نظرم این جملهی نغز کمی غلط انداز است. خیلی چیزها هست که ما را نمیکشد، اما برای ابد ضعیفمان میکند. 0 8 آرزو ارجمند 1404/6/2 - 13:00 چه کسی از ویرجینیا وولف می ترسد؟ ادوارد آلبی 3.4 4 صفحۀ 32 به نظر تو آدمها هیچی از تاریخ درس نمیگیرن؟ نه اینکه چیزی نباشه که یاد بگیرن، متوجه هستی، بلکه نمیخوان یاد بگیرن. 0 1 آرزو ارجمند 1404/5/31 - 18:31 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 131 صفحۀ 50 او هم مثل من میدانست چه بگوید ما هر دو قد آدمهای بزرگ بودیم ولی باز بچه بودیم. 0 3 آرزو ارجمند 1404/5/25 - 02:30 آدمهای زندگی قبلی فریبا وفی 3.3 5 صفحۀ 126 فکر و ذکرش پیش حفره وسط سینهاش بود. حفرهای که هیچ جوره پر نمیشد. میگفت نمیخواهد با آن حفره بمیرد. سر به سرش میگذاشتم و میگفتم با چیزهای دیگر پرش کن. میگفت معده که نیست با غذا پرش کنم؛ گوش که نیست با صدا پرش کنم؛ دهان که نیست با حرف پرش کنم؛ چاه که نیست با آب پرش کنم. دست میگذاشت روی قلبش: «این با این چیزها پر نمیشه.» میگفتم پس با چی پر میشود؟ میگفت با محبت، فقط با محبت. #زندگی_آدمهای_قبلی_فریبا_وفی @teanabat_arjmand ☕📚 0 2 آرزو ارجمند 1404/5/20 - 21:34 زندگی های خیلی خوب: مزایای جانبی شکست خوردن و اهمیت تخیل جی. کی. رولینگ 3.5 3 صفحۀ 38 شکست خوردن یعنی از دست دادن هر چیز غیراساسی؛ کوتاه شدن دست از هر چیزی که ضروری نیست. 0 2