بریدههای کتاب آرزو ارجمند آرزو ارجمند 3 روز پیش آن زن دیگر شروود اندرسن 2.0 1 صفحۀ 28 او نوشت: «مدتی طولانی بعد از اینکه از ازدواج مان میگذرد، یادمان خواهد رفت که مرد و زنایم. انسان خواهیم شد. باید یادت باشد من نادانام و خیلی وقتها بسیار ابله خواهم بود. باید عاشقم باشی و بسیار مهربان و صبور. وقتی چیزهای بیشتری یاد میگیرم، وقتی پس از مدتی طولانی راه و رسم زندگی را به من یاد دهی، لطفت را جبران خواهم کرد. با شوق و محبت عاشقت خواهم بود. چنین امکانی در من هست وگرنه اصلا ازدواج نمیکردم. من ترسیدهام اما خوشحال هم هستم. آه، چقدر خوشحالم زمان ازدواج مان دارد فرا میرسد! 0 0 آرزو ارجمند 4 روز پیش قالی بپر ما را ببر به تهران مجید پروانه پور 3.5 1 صفحۀ 7 فرزند عزیزتر از جانم، سفر به تهران سفر پر خطری است. اما تجربههایی به دست میآوری که در همه زندگیت از آنها استفاده خواهی کرد. ما مطمئن هستیم که تو سرزمین خودت را دوست داری و برای اینکه سربلند به سرزمین خود بازگردی؛ همه تلاشت را خواهی کرد. 0 4 آرزو ارجمند 5 روز پیش تانگوی تخم مرغ داغ اکبر رادی 3.6 3 صفحۀ 90 حسین: گاهی موقع آدم بدجوری کنف میشه. انیس: زندگی همینه؛ یه وقت میشه، یه وقت نمیشه. 0 3 آرزو ارجمند 7 روز پیش نمایش نامه هاملت ویلیام شکسپیر 3.0 1 صفحۀ 52 عالیجناب: نقدا که گردش ایام بر این مدار قرار گرفته جگرجان. میچربیم و دنبه میاندازیم. (شکمش را نوازش میکند) میبینی که داریم پیشرفت میکنیم. 0 0 آرزو ارجمند 1404/5/4 مکبث (همراه متن انگلیسی) ویلیام شکسپیر 4.2 34 صفحۀ 74 مکبث: دریغا، سرزمین نگونبخت که از به یاد آوردن خود بیمناک است. کجا میتوانیم آن را سرزمین مادری بنامیم که گورستان ماست؛ آنجا که جز از همه جا بیخبران را خنده بر لب نمیتوان دید؛ آنجا که آه و ناله و فریادهای آسمان، شکاف را گوش شنوایی نیست. آنجا که اندوه جانکاه چیزی است همه جایاب. و چون ناقوس عزا به ندا درآید کمتر میپرسند که از برای کیست، و عمر نیک گردان وتاهتر از عمر گلیست که به کلاه میزنند، و میمیرند پیش از آنکه بیماری گریبانگیرشان شود. 0 2 آرزو ارجمند 1404/5/4 نمایش نامه شب دوازدهم (هرچه بخواهی) ویلیام شکسپیر 4.0 1 صفحۀ 56 ویولا: ای لباس مبدل، معلوم است که تو گناهکاری که دشمن مکار به وسیله تو مقاصد خویش را عملی میسازد. چقدر برای کسانی که خوب رو حیلهگر هستند آسان است که نقش و اثر خود را بر روی قلب تاثیر پذیر زنان بگذارند! افسوس که مسبب آن ضعف اخلاقی ماست، نه خودمان! چون همانطور که ساخته شدهایم همانطور باقی میمانیم. 0 2 آرزو ارجمند 1404/5/3 قهرمان فروتن ماریو بارگاس یوسا 3.7 2 صفحۀ 225 این حقیقت دارد که نمیشود به آسانی به گوهر وجود آدمها پی برد، هیچکس را نمیتوان شناخت. 0 2 آرزو ارجمند 1404/5/3 چگونه از زندگی و شغل لذت ببریم؟ دیل کارنگی 3.5 1 صفحۀ 188 به عقاید شخصی مقابلتان احترام بگذارید. هرگز نگویید: «تو اشتباه میکنی.» 0 1 آرزو ارجمند 1404/4/22 دو دستی (نوشته ها و عکس های سفر به ژاپن) منصور ضابطیان 4.1 44 صفحۀ 19 بخشی از احترام در بازی ژاپنیها با دستهایشان معنی پیدا میکند. آنها در دادن و گرفتن هر چیزی از دو دستشان استفاده میکنند. استفاده از یک دست توهین آمیز تلقی میشود، درست مثل اینکه ما در ایران چیزی را جلوی کسی پرت کنیم. 1 1 آرزو ارجمند 1404/4/17 در به در به دنبال شادی احمد پدرام 4.5 1 صفحۀ 55 اشتباه تا کجا؟ از مردم بریدن؛ به مالکیت، بیشتر از لذت فکر کردن. از داشتن به خود بالیدن و نه شدن و نه از بودن با دیگران. کار آسانی نیست. باغ را باغچه گفتن نشانه تواضع نیست. میگویم. میگویند. میشنوم. میشنوند. گوش میدهم اما گوش نمیدهند که شادی کجاست و چرا باید این همه در به در دنبالش بدویم و چنان تعجیل کنیم که از کنار آن رد شویم و آن را نبینیم. شادی کجاست؟ 0 1 آرزو ارجمند 1404/4/17 یک شعر فوری علی راد 4.0 1 صفحۀ 84 آمدن تو برای من چون خیال پاشویه است برای کسی که تب دارد 0 1 آرزو ارجمند 1404/4/15 این خانه تمام نشده است مریم فتحی 2.0 1 صفحۀ 36 تنهایی، پیراهنی سفید است: روی زمین میافتد کتی سرمهای ست: سُر میخورد پشت مبل ملافههای بهم ریخته است وبطریای که خالی ست تنهایی ، دونفرند هنوز جایی نشستهاند خوابآلود به تکانهای لبهای همدیگر و از پشت دود سیگار، گاهی به هم لبخند میزنند 0 1 آرزو ارجمند 1404/4/12 تک گویی ها (نه نمایشنامه) آلن بنت 4.0 1 صفحۀ 176 تو کتابهای باغبونی نوشته گیاههایی هستند که دوست دارن تو سایه باشن. در واقع تو سایه بودنو ترجیح میدن. من که باور نمیکنم. باور نمیکنم هیچ موجودی دوست داشته باشه تو سایه باشه. ممکنه تو سایه همه چی خوب پیش بره، آره، اما یکم بهشون...[مکث نسبتا طولانی] بهشون فقط یکم آفتاب بدین و اون موقع که واقعاً خودشونو نشون میدن. 0 1 آرزو ارجمند 1404/4/6 اتاقی از آن خود ویرجینیا وولف 3.8 36 صفحۀ 69 فکر کردم زمانی که زن بودن دیگر شغل تحت حمایت نباشد، هر اتفاقی ممکن است بیفتد. 0 1 آرزو ارجمند 1404/4/6 اتاقی از آن خود ویرجینیا وولف 3.8 36 صفحۀ 69 فکر کردم زمانی که زن بودن دیگر شغل تحت حمایت نباشد، هر اتفاقی ممکن است بیفتد. 0 0 آرزو ارجمند 1404/4/1 آبشوران علی اشرف درویشیان 4.0 17 صفحۀ 91 مردم محله ما همیشه آن دم های آخر، دکتر را خبر میکردند. این را میدانستم ؛ ولی باز امید داشتم. مرگ را نمیتوانستم باور کنم. ننه چطور ممکن بود بمیرد ؟ پس چه کسی رخت مردم را میشست؟ چه کسی به بابا التماس میکرد تا برای عیدمان جفتی جوراب بخرد؟ چطور ممکن بود ننه بمیرد؟ او میبایستی زنده باشد تا ظرف بشوید؛ جارو بکند، عذرا را شیر بدهد و بغض و دردش را بروز ندهد و روی جگرش بریزد. دست های یخ زده و قاچ قاچ ما را هر شب وازلین بمالد و برامان قصه بگوید. 0 2 آرزو ارجمند 1404/3/26 دیوانه بازی کریستیان بوبن 3.8 22 صفحۀ 35 نمیدانم دوست دارم کوچهای به اسمم باشد یا نه. اگر هم باشد باید کوچهای باشد رو به دشت، در حومه شهر، جایی که خانه ها از هم فاصله میگیرند، و مثل حبه قندی که در آب حل شود، در طبیعت ذوب میشوند. 0 2 آرزو ارجمند 1404/3/18 سنگ و آفتاب زیتون مصباحی نیا 4.0 5 صفحۀ 65 قبلترها بیحساب دوست داشتهام. اینها را او از این زندگی گرفته است. ما چه کم داشتیم؟ خوشبخت بودیم. در روز، در شب، در تخت. کم دعوا نکرده بودیم و کم تلخ نشده بودیم، ولی خوشبخت بودیم. |باد در زیتونزاران ما میزد| 0 3 آرزو ارجمند 1404/3/5 گاوخونی جعفر مدرس صادقی 3.5 28 صفحۀ 103 با خودم میگفتم که چون رودخانه توی شهر انحنا داشت، هی جلوی چشمم سبز میشد. ولی چطور میتوانستم خودم را گول بزنم؟ من تو این شهر بزرگ شده بودم. من تو این شهر و با همین انحنا بزرگ شده بودم. انحنا داشت ـ انحنای مختصری. نه اونقدر که شهر را دور بزند و تنگ توی بغلش بگیرد. کم کم داشت کفرم را در میآورد. هم توی خوابم بود، هم توی بیداریام. و دیدم چارهای به جز این ندارم که از دستش فرار کنم. 0 1 آرزو ارجمند 1404/3/1 یادداشت های یک کتاب باز احمد راسخی لنگرودی 2.3 2 صفحۀ 7 در صفحه نخست یکی از کتابها نوشته بود: «...وقتی این کتاب را پشت ویترین کتابفروشی دیدم، سر از پا نشناختم، خریدم و یکسره خواندم. یکی از بهترین ساعات عمرم با این کتاب سپری شد...» 0 0
بریدههای کتاب آرزو ارجمند آرزو ارجمند 3 روز پیش آن زن دیگر شروود اندرسن 2.0 1 صفحۀ 28 او نوشت: «مدتی طولانی بعد از اینکه از ازدواج مان میگذرد، یادمان خواهد رفت که مرد و زنایم. انسان خواهیم شد. باید یادت باشد من نادانام و خیلی وقتها بسیار ابله خواهم بود. باید عاشقم باشی و بسیار مهربان و صبور. وقتی چیزهای بیشتری یاد میگیرم، وقتی پس از مدتی طولانی راه و رسم زندگی را به من یاد دهی، لطفت را جبران خواهم کرد. با شوق و محبت عاشقت خواهم بود. چنین امکانی در من هست وگرنه اصلا ازدواج نمیکردم. من ترسیدهام اما خوشحال هم هستم. آه، چقدر خوشحالم زمان ازدواج مان دارد فرا میرسد! 0 0 آرزو ارجمند 4 روز پیش قالی بپر ما را ببر به تهران مجید پروانه پور 3.5 1 صفحۀ 7 فرزند عزیزتر از جانم، سفر به تهران سفر پر خطری است. اما تجربههایی به دست میآوری که در همه زندگیت از آنها استفاده خواهی کرد. ما مطمئن هستیم که تو سرزمین خودت را دوست داری و برای اینکه سربلند به سرزمین خود بازگردی؛ همه تلاشت را خواهی کرد. 0 4 آرزو ارجمند 5 روز پیش تانگوی تخم مرغ داغ اکبر رادی 3.6 3 صفحۀ 90 حسین: گاهی موقع آدم بدجوری کنف میشه. انیس: زندگی همینه؛ یه وقت میشه، یه وقت نمیشه. 0 3 آرزو ارجمند 7 روز پیش نمایش نامه هاملت ویلیام شکسپیر 3.0 1 صفحۀ 52 عالیجناب: نقدا که گردش ایام بر این مدار قرار گرفته جگرجان. میچربیم و دنبه میاندازیم. (شکمش را نوازش میکند) میبینی که داریم پیشرفت میکنیم. 0 0 آرزو ارجمند 1404/5/4 مکبث (همراه متن انگلیسی) ویلیام شکسپیر 4.2 34 صفحۀ 74 مکبث: دریغا، سرزمین نگونبخت که از به یاد آوردن خود بیمناک است. کجا میتوانیم آن را سرزمین مادری بنامیم که گورستان ماست؛ آنجا که جز از همه جا بیخبران را خنده بر لب نمیتوان دید؛ آنجا که آه و ناله و فریادهای آسمان، شکاف را گوش شنوایی نیست. آنجا که اندوه جانکاه چیزی است همه جایاب. و چون ناقوس عزا به ندا درآید کمتر میپرسند که از برای کیست، و عمر نیک گردان وتاهتر از عمر گلیست که به کلاه میزنند، و میمیرند پیش از آنکه بیماری گریبانگیرشان شود. 0 2 آرزو ارجمند 1404/5/4 نمایش نامه شب دوازدهم (هرچه بخواهی) ویلیام شکسپیر 4.0 1 صفحۀ 56 ویولا: ای لباس مبدل، معلوم است که تو گناهکاری که دشمن مکار به وسیله تو مقاصد خویش را عملی میسازد. چقدر برای کسانی که خوب رو حیلهگر هستند آسان است که نقش و اثر خود را بر روی قلب تاثیر پذیر زنان بگذارند! افسوس که مسبب آن ضعف اخلاقی ماست، نه خودمان! چون همانطور که ساخته شدهایم همانطور باقی میمانیم. 0 2 آرزو ارجمند 1404/5/3 قهرمان فروتن ماریو بارگاس یوسا 3.7 2 صفحۀ 225 این حقیقت دارد که نمیشود به آسانی به گوهر وجود آدمها پی برد، هیچکس را نمیتوان شناخت. 0 2 آرزو ارجمند 1404/5/3 چگونه از زندگی و شغل لذت ببریم؟ دیل کارنگی 3.5 1 صفحۀ 188 به عقاید شخصی مقابلتان احترام بگذارید. هرگز نگویید: «تو اشتباه میکنی.» 0 1 آرزو ارجمند 1404/4/22 دو دستی (نوشته ها و عکس های سفر به ژاپن) منصور ضابطیان 4.1 44 صفحۀ 19 بخشی از احترام در بازی ژاپنیها با دستهایشان معنی پیدا میکند. آنها در دادن و گرفتن هر چیزی از دو دستشان استفاده میکنند. استفاده از یک دست توهین آمیز تلقی میشود، درست مثل اینکه ما در ایران چیزی را جلوی کسی پرت کنیم. 1 1 آرزو ارجمند 1404/4/17 در به در به دنبال شادی احمد پدرام 4.5 1 صفحۀ 55 اشتباه تا کجا؟ از مردم بریدن؛ به مالکیت، بیشتر از لذت فکر کردن. از داشتن به خود بالیدن و نه شدن و نه از بودن با دیگران. کار آسانی نیست. باغ را باغچه گفتن نشانه تواضع نیست. میگویم. میگویند. میشنوم. میشنوند. گوش میدهم اما گوش نمیدهند که شادی کجاست و چرا باید این همه در به در دنبالش بدویم و چنان تعجیل کنیم که از کنار آن رد شویم و آن را نبینیم. شادی کجاست؟ 0 1 آرزو ارجمند 1404/4/17 یک شعر فوری علی راد 4.0 1 صفحۀ 84 آمدن تو برای من چون خیال پاشویه است برای کسی که تب دارد 0 1 آرزو ارجمند 1404/4/15 این خانه تمام نشده است مریم فتحی 2.0 1 صفحۀ 36 تنهایی، پیراهنی سفید است: روی زمین میافتد کتی سرمهای ست: سُر میخورد پشت مبل ملافههای بهم ریخته است وبطریای که خالی ست تنهایی ، دونفرند هنوز جایی نشستهاند خوابآلود به تکانهای لبهای همدیگر و از پشت دود سیگار، گاهی به هم لبخند میزنند 0 1 آرزو ارجمند 1404/4/12 تک گویی ها (نه نمایشنامه) آلن بنت 4.0 1 صفحۀ 176 تو کتابهای باغبونی نوشته گیاههایی هستند که دوست دارن تو سایه باشن. در واقع تو سایه بودنو ترجیح میدن. من که باور نمیکنم. باور نمیکنم هیچ موجودی دوست داشته باشه تو سایه باشه. ممکنه تو سایه همه چی خوب پیش بره، آره، اما یکم بهشون...[مکث نسبتا طولانی] بهشون فقط یکم آفتاب بدین و اون موقع که واقعاً خودشونو نشون میدن. 0 1 آرزو ارجمند 1404/4/6 اتاقی از آن خود ویرجینیا وولف 3.8 36 صفحۀ 69 فکر کردم زمانی که زن بودن دیگر شغل تحت حمایت نباشد، هر اتفاقی ممکن است بیفتد. 0 1 آرزو ارجمند 1404/4/6 اتاقی از آن خود ویرجینیا وولف 3.8 36 صفحۀ 69 فکر کردم زمانی که زن بودن دیگر شغل تحت حمایت نباشد، هر اتفاقی ممکن است بیفتد. 0 0 آرزو ارجمند 1404/4/1 آبشوران علی اشرف درویشیان 4.0 17 صفحۀ 91 مردم محله ما همیشه آن دم های آخر، دکتر را خبر میکردند. این را میدانستم ؛ ولی باز امید داشتم. مرگ را نمیتوانستم باور کنم. ننه چطور ممکن بود بمیرد ؟ پس چه کسی رخت مردم را میشست؟ چه کسی به بابا التماس میکرد تا برای عیدمان جفتی جوراب بخرد؟ چطور ممکن بود ننه بمیرد؟ او میبایستی زنده باشد تا ظرف بشوید؛ جارو بکند، عذرا را شیر بدهد و بغض و دردش را بروز ندهد و روی جگرش بریزد. دست های یخ زده و قاچ قاچ ما را هر شب وازلین بمالد و برامان قصه بگوید. 0 2 آرزو ارجمند 1404/3/26 دیوانه بازی کریستیان بوبن 3.8 22 صفحۀ 35 نمیدانم دوست دارم کوچهای به اسمم باشد یا نه. اگر هم باشد باید کوچهای باشد رو به دشت، در حومه شهر، جایی که خانه ها از هم فاصله میگیرند، و مثل حبه قندی که در آب حل شود، در طبیعت ذوب میشوند. 0 2 آرزو ارجمند 1404/3/18 سنگ و آفتاب زیتون مصباحی نیا 4.0 5 صفحۀ 65 قبلترها بیحساب دوست داشتهام. اینها را او از این زندگی گرفته است. ما چه کم داشتیم؟ خوشبخت بودیم. در روز، در شب، در تخت. کم دعوا نکرده بودیم و کم تلخ نشده بودیم، ولی خوشبخت بودیم. |باد در زیتونزاران ما میزد| 0 3 آرزو ارجمند 1404/3/5 گاوخونی جعفر مدرس صادقی 3.5 28 صفحۀ 103 با خودم میگفتم که چون رودخانه توی شهر انحنا داشت، هی جلوی چشمم سبز میشد. ولی چطور میتوانستم خودم را گول بزنم؟ من تو این شهر بزرگ شده بودم. من تو این شهر و با همین انحنا بزرگ شده بودم. انحنا داشت ـ انحنای مختصری. نه اونقدر که شهر را دور بزند و تنگ توی بغلش بگیرد. کم کم داشت کفرم را در میآورد. هم توی خوابم بود، هم توی بیداریام. و دیدم چارهای به جز این ندارم که از دستش فرار کنم. 0 1 آرزو ارجمند 1404/3/1 یادداشت های یک کتاب باز احمد راسخی لنگرودی 2.3 2 صفحۀ 7 در صفحه نخست یکی از کتابها نوشته بود: «...وقتی این کتاب را پشت ویترین کتابفروشی دیدم، سر از پا نشناختم، خریدم و یکسره خواندم. یکی از بهترین ساعات عمرم با این کتاب سپری شد...» 0 0